توصیف فیلسوف بزرگ غرب ازابن سینا/عقلانیت بوعلی راه ورود به عالم نوراست

خبرگزاری شبستان: ابن سینا نخستین فیلسوف ما است که اساس فلسفه‌اش را بر انسان‌شناسی گذاشته است، با عقلانیت او می‌توان به باطن، معنویت و عالم نور راه یافته و انسان را از اسارت درونی رهایی بخشید.

خبرگزاری شبستان: قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در کتاب تازه منتشر شده «ابن سینا و حکمت مشرقی» به حکمت مشرقی ابن سینا پرداخته و معتقد است که ابن سینا بنیانگذار این حکمت در فلسفه اسلامی است. در گفت‌وگویی با وی به بررسی این موضوع پرداختیم که اکنون قسمت دوم و پایانی آن از نظر شما می گذرد.
 

برخی از کارشناسان معتقدند اگر ابن سینا کتاب اغراض مابعدالطبیعه ارسطو اثر فارابی را نمی دید، به شکلی ابن سینای فیلسوف نداشتیم، یعنی ابن سینا به بن بست فلسفی رسیده بود و به اصطلاح از فلسفه زده شده بود چون کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را نمی فهمید!
من اصلا با این دیدگاه موافق نیستم. داستان مابعدالطبیعه ارسطو و 40 بار خواندن ابن سینا، یک داستان دگرگونه ای است. همان چیزی نیست که ما شنیدیم. ما شنیدیم که ابن سینا 40 بار کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را خواند و آن را از حفظ کرد اما آن را نمی فهمید. شما می دانید کتابی که فارابی در مورد اغراض مابعدالطبیعه ارسطو نوشته پنج صفحه است. این چند صفحه چقدر برای ابن سینا مهم بوده که ابن سینا کل مابعدالطبیعه ارسطو را بفهمد. هر دانشجوی فلسفی که این کتاب را بخواند به سادگی می فهمد. چیز شگفت انگیزی در مابعدالطبیعه ارسطو نیست پس چه پرسشی بوده که باعث شد ابن سینا آن را نفهمد. پرسش این بود که در دوره ابن سینا و پیش از او و حتی در زمان فارابی تصور می شد که ارسطو کتابی در باب علم ربوبی دارد و مقاله «لام» مابعدالطبیعه از ارسطو در باب علم ربوبی و علم به مبدأ است. همه تصور می کردند که ارسطو کتابی درباره علم ربوبی دارد. به همین خاطر بود که «اثولوجیا» را هم‌طراز با این تصور می پنداشتند. فارابی که دستی در ترجمه داشته و یونانی می دانست و با یوحنا بن حیلان، زبان سریانی خوانده و بلد بود وقتی به مابعدالطبیعه مراجعه می کند متوجه می شود کتاب مابعدالطبیعه ارسطو، یک کتاب فلسفی در دوازده بخش است و در این مباحث مربوط به فلسفه، تاریخ فلسفه یونان مطرح می شود. ارسطو در این کتاب عنوان می کند که من بنیانگذار نظریه علل اربعه بودم و از خود دفاع می کند که قبل از من کسی این نظر را مطرح نکرده است و درباره مباحث وجود، معانی شش گانه وجود، جوهر، اعراض و ... بحث می کند. فارابی در اغراض می گوید اینکه شهرت پیدا کرده است ارسطو کتابی درباره علم ربوبی دارد، درست نیست چون فقط مقاله «لام» آن در جهان عرب ترجمه شده و آنها تصور می کردند که این کل مابعدالطبیعه است. با این تصور رایج ابن سینا با خواندن مابعدالطبیعه سردرگم می شود چون مطالب آن را در این باره نمی یابد، وقتی ابن سینا اغراض را می‌بیند متوجه این نکته می شود چون فارابی این نکته را بیان کرده است و این اشتباه تاریخی را توضیح داده است نه اینکه ابن سینا از طریق فارابی فهمیده که محتوا و مفاد کل مابعدالطبیعه چیست.

 اغراض مابعدالطبیعه، اصلا شرح مابعدالطبیعه نیست. کتابی که می تواند شرح متافیزیک باشد «الحروف» است در حالی که ابن سینا به این اثر فارابی دسترسی ندارد. بنابراین فارابی در اغراض مابعدالطبیعه ارسطو شرح می دهد که مابعدالطبیعه چیست. فهرست مطالبش را می آورد و توضیح می دهد که اشتباهی که صورت پذیرفته چیست. ابن سینا با توجه به اطلاعات و احاطه ای که به مابعدالطبیعه داشت فهمید که اشتباه مترجمین چه بوده است. بنابراین ابن سینا در فهم ارسطو هیچ مشکلی نداشت. ما نباید بگوئیم ابن سینایی که در منطق غوغا می کند و در منطق شفا و اشارات از ارسطو عبور می کند و او را نقد می کند مابعدالطبیعه را نمی فهمیده است. ابن سینا مابعدالطبیعه را فهمیده و خوب هم فهمیده است. شفا نشان دهنده مابعدالطبیعه ارسطوست که بخش زیادی از آن را آورده است. نجات هم همین گونه است. بنابراین ما باید به درستی اسباب شکل گیری اندیشه ای را بدانیم و بعد در مورد آن داوری کنیم.


ابن سینا بر فیلسوفان و اندیشمندان غربی چه تأثیری داشته است؟
«هایدگر» می گوید تنها فیلسوفی که فیلسوف به تمام معناست، «اکهارت» است. اکهارت می گوید: فیلسوف بزرگی مانند ابن سینا در باب لذت می گوید: لذت معنوی بالاتر از عقلی و لذت عقلی از لذت حسی برتر است. این سرنوشت ابن سینا در غرب بوده است که آلبرتوس کبیر و شاگردانش مانند اکهارت و آکوئیناس به درستی ابن سینا را فهمیدند. اما متأسفانه در دانشگاه ها ابن سینا را نخواندیم و تأسف بیشتر این است که روز ابن سینا به عنوان روز پزشک شناخته می شود در حالی که به عنوان یک متفکر اصیل ایرانی باید به جنبه ها و ساحت های اندیشه و فلسفه ابن سینا توجه شود. باید روزی به عنوان روز ابن سینا تلقی شود که او به عنوان بنیانگذار فکر فلسفی در حوزه تمدن اسلامی تجلیل و شناخته شود و الا در حوزه پزشکی، رازی و دیگران هستند. به هر حال اینها نشان می دهد که اهمیت ابن سینا را درک نکردیم. ابن سینا در دوره مهمی از تاریخ ایران، آغازگر مباحث مربوط به هویت ایرانی و حکمت اشراقی است. در کتاب «ابن سینا و حکمت مشرقی» عنوان کردم که ابن سینا برای امروز ما چقدر مفید است. ابن سینا تفکر و اندیشه ها را به سوی مشرق دعوت می کند و مشرق او ایران است. ابن سینا متفکران را به سمت شرق دعوت می کند. ابن سینا حیات معنوی برای انسان ها عرضه می کند. دانشجویان و علاقه مندان را به مطالعه کتاب «ابن سینا و تمثیل عرفانی» اثر هانری کربن ارجاع می دهم که در این کتاب کربن بحث های بسیار مهمی را درباره تأثیرات ابن سینا بر جامعه جدید ما ذکر می کند و کربن به درستی این را فهمیده بود که درد امروز انسان ها مسأله ای بنام انسانیت است. مسأله ای بنام پوچ گرایی و غفلت از ساحت معنوی در غرب وجود دارد که ابن سینا می توانند چنین فضایی را برای ما شکل دهد.
 

ابن سینا برای انسان معاصر چه حرف و سخنی دارد؟
برای اولین بار، هایدگر ناکارآمدی متافیزیک را مطرح و عنوان می کند که ما نیازمند هستیم که اصل وجود را جستجو کنیم و راه رهایی را نیز همین مسأله می داند. هانری کربن این مطلب را فهمید و ناکارآمدی متافیزیک را دید و عنوان کرد این متافیزیک نمی تواند جستجوها و پرسش های انسان امروز را پاسخ دهد. هایدگر، «هستی و زمان» را راه برون رفت از وضعیت غرب می داند ولی جالب است که کربن، حکمت اشراقی را راه برون رفت می داند. هانری کربن اعلام می کند که انسان امروز دچار اسارت درونی است. به نظر وی اسارت درونی آدمی به خاطر غفلت از اصل وجود و ساحت های معنوی و غفلت از عوالم برتر و تقدم حس بر شهود است و عنوان می کند که در غرب، عالم جسمانی بر عوالم روح تقدم پیدا کرده است و این سبب شده است که عالم معنوی و عقلی را از دست دهیم و اینها مانع دستیابی ما به اصل حقیقت و به دیدگاه ما به عالم نور شده است. حکمت مشرقی ابن سینا دارد دقیقا همین را بیان می کند یعنی او دارد مقام ابن سینا را بیان می کند. ابن سینا نخستین فیلسوف ماست که اساس فلسفه اش را بر انسان‌شناسی گذاشته است. انسان معاصر مهمترین دغدغه بازیابی هویت انسانی و خویشتن و آگاهی از جایگاه انسان است این بدون فهم عوالم و معنویت و عقلانیت و حیات امکان پذیر نیست. در کتاب «ابن سینا و حکمت شرقی» عنوان کردم که انسان به لحاظ فلسفی سه نیاز بنیادین دارد؛ معنویت، عقلانیت و راه زندگی و سه نکته در باب نیاز انسان معاصر ذکر کردم و آن را با فلسفه ابن سینا پیوند دادم و عنوان کردم که انسان امروز نیازمند عقلانیت است اما عقلانیتی که ابن سینا مطرح می کند با عقلانیت ارسطو متفاوت است.
عقل ارسطویی عقل ابزار و سنجه ای است یعنی آدمی را قادر می کند تا مقدمات را سامان دهد و نتیجه جزئی یا نیمه جزئی به دست بیاورد اما عقلانیتی که ابن سینا در آثار مشرقی(نمط هشتم اشارات، الانصاف و منطق المشرقیین) بیان می کند انسان را حاکم بر عالم طبیعت می کند. به دیدگاه ابن سینا عقلانیت برگرفته از شریعت، وحی، انسان شناسی و زندگی است. عقلانیت ابن سینا با معرفت انسان به مبدأ و معاد و با معرفت انسان به مقام انسانی خود پیوند دارد، اما عقل ارسطویی با وجود عوالم روحانی، عالم فرشتگان، عالم قدس، عالم نور سازگاری ندارد. در خوش‌بینانه‌ترین حالت می توان گفت که سازگاری ندارد نه اینکه ضدیت دارد. در حالی که عقل ابن سینا پیوند نیرومندی با این جهان‌ها دارد و رسائل رمزی‌اش هم این گونه است. دفاعی که او از جهان فرشتگان، جهان مینوی و عالم روحانی و معنوی می کند.
به هر صورت تصورم این است که با عقلانیت ابن سینا می توانیم به باطن، معنویت و عالم نور و عالم معنا به راه زندگی که توجه به حقیقت پیدا کند نه زندگی را به عنوان سنجه و ابزار تلقی کند دست پیدا کنیم و این می تواند انسان را از اسارت درونی که کربن ذکر می کند رهایی ببخشد.

پایان پیام/

کد خبر 292526

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha