آسانی دین را می فهمیدند، فوج فوج مسلمان می شدند

پیغمبر (ص) می فرمودند:"آسان بگیر ، سخت نگیر". هی به مردم نگو مگر دینداری کار آسانی است ، دینداری مشکل است.هی از مشکل بودن دینداری می‏گویی ، در نتیجه او می‏ترسد و می‏گوید وقتی اینقدر مشکل است پس آن را رها کنیم .

خبرگزاری شبستان: یکی از آموزشهای لازم از سیره مقدس رسول اکرم (ص) آموزش نحوه دعوت به حق و نحوه تبلیغ و رساندن پیام حق به مردم است‏ . شاید در ابتدا برای افرادی کار کوچکی به نظر برسد اینکه انسان بخواهد مردم را به حق و به سوی پروردگار دعوت کند و پیام الهی را به آنها برساند ، فکر کنند که این دعوت و ابلاغ پیام چه فرقی می‏کند با سایر دعوتها و ابلاغ پیامها . استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب "سیری در سیره نبوی" به بیان روش های تبلیغ پرداخته است.

 

تبشیر وانذار
"تبشیر و انذار تبشیر " مژده دادن است ، از مقوله تشویق است . مثلا اگر شما بخواهید فرزند خودتان را وادار به یک کار بکنید ، از یکی از دو راه یا از هر دو راه در آن واحد وارد می‏شوید . یکی راه تشویق و نوید که مثلا وقتی‏ می‏خواهید بچه به مدرسه برود شروع می‏کنید آثار و فوائد و نتایجی را که‏ مدرسه رفتن دارد برای بچه ذکر کردن تا میل و رغبت او برای این کار تحریک بشود و طبع و روحش عاشق و متمایل به این کار گردد و به این سو کشیده شود ، و راه دوم اینکه عواقب خطرناک مدرسه نرفتن را ذکر می‏کنید که اگر انسان مدرسه نرود و بی سواد بماند ، بعد چنین و چنان می‏شود ، و بچه برای اینکه از آن حالت فرار بکند ، به درس خواندن رو می‏آورد . یعنی‏ یکی از دو کار شما : تشویق و تبشیر شما کشاندن بچه است از جلو ، دعوت و تشویق و تحریک رغبت اوست از جلو ، و کار دیگر شما یعنی انذار و ترساندن - البته به همان معنایی که عرض کردم : اعلام خطر کردن - راندن‏اوست از پشت سر .
این است که می‏گویند تبشیر ، قائد است و انذار ، سائق . " قائد " یعنی جلوکش . کسی که مثلا مهار اسب یا شتری را می‏گیرد ، از جلو می‏رود و حیوان از پشت سرش ، او را می‏گویند قائد . و " سائق‏ " آن کسی را می‏گویند که از پشت سر حیوان را می‏راند .

 

تبشیر حکم قائد را دارد ، یعنی از جلو می‏کشد ، و انذار حکم سائق را ، یعنی از پشت سر می‏راند ، و هر دوی اینها یک عمل انجام می‏دهند . حال اگر این دو با یکدیگر باشد ، هم قائد وجود داشته باشد و هم سائق ، یکی از جلو حیوان را بکشد و دیگری از پشت سر حیوان را براند ، هر دو عامل در آن واحد حکمفرما بوده . و این هر دو برای بشر ضروری است ، یعنی تبشیر و انذار هیچکدام به‏ تنهایی کافی نیست . تبشیر شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست . انذار هم‏ شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست . اینکه به قرآن کریم سبع المثانی گفته‏ می‏شود شاید یک جهتش این است که همیشه در قرآن تبشیر و انذار مقرون به‏ یکدیگر است . یعنی از یک طرف بشارت است و نوید ، و از طرف دیگر انذار و اعلام خطر .
 

در دعوت ، این هر دو رکن باید توأم باشد . اشتباه است اگر داعی و مبلغ تنها تکیه‏اش روی تبشیرها باشد و یا تنها تکیه‏اش روی انذارها باشد ، و بلکه جانب تبشیر باید بچربد . و شاید به همین دلیل است که قرآن‏ کریم تبشیر را مقدم می‏دارد : "بشیرا و نذیرا ، مبشرا و نذیرا ."
 

تنفیر
غیر از تبشیر و انذار ، یک عمل دیگر داریم که اسمش " تنفیر " است‏ .تنفیر یعنی عمل فرار دادن . گاهی انسان می‏خواهد انذار بکند ، انذار را با تنفیر اشتباه می‏کند . انذار آن وقت انذار است‏ که عمل سائق را انجام بدهد ، یعنی واقعا از پشت سر ، شخص را براند به‏ سوی جلو . ولی عمل تنفیر یعنی کاری کردن که او فرار بکند . باز به همان‏ حیوان مثال می‏زنم : مثل این است که انسان حیوانی شتری ، اسبی را می‏کشد ، بعد می‏خواهد او را بیشتر پشت سر خودش حرکت بدهد ، نوعی های و هو می‏کند که یکمرتبه این حیوان ، محکم سرش را به عقب می‏کشد ، افسارش را پاره‏ می‏کند و در می‏رود . این را می‏گویند " تنفیر " . در روح انسان ، گاهی‏ بعضی از دعوتها نه تنها سوق دادن و قائدیت نیست بلکه تنفیر است ، یعنی‏ نفرت ایجاد کردن و فرار دادن است . و این ، اصلی است روانی . روح و روان انسان این طور است .
 

همان مثال بچه و مدرسه را عرض می‏کنیم : بسیاری از اوقات پدر و مادرها یا بعضی از معلمهای بچه‏ها به جای تبشیر و انذار ، تنفیر می‏کنند ، یعنی کاری می‏کنند که در روح بچه‏ها بجای یک حالت‏ تنفر و گریز از مدرسه پیدا بشود ، و عکس العمل روح این بچه گریز از مدرسه است .
 

وقتی پیغمبر اکرم معاذبن جبل را فرستاد به یمن‏ برای دعوت و تبلیغ مردم یمن طبق نقل سیره ابن هشام - به او چنین توصیه می‏کند : یا معاذ بشر و لا تنفر ، یسر و لا تعسر . می‏روی برای تبلیغ اسلام . اساس کارت تبشیر و مژده و ترغیب باشد ، کاری بکن که مردم مزایای اسلام را درک بکنند و ازروی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا کنند . نفرمود : و لا تنذر انذار نکن‏ چون انذار جزء برنامه‏ای است که قرآن دستور داده . نکته‏ای که پیغمبر اکرم‏ اشاره کرد این بود که بشر و لا تنفر کاری نکن که مردم را از اسلام فرار بدهی و متنفر بکنی . مطلب را طوری تقریر نکن که عکس العمل روحی مردم‏ فرار از اسلام باشد .

 

لطافت روح
روح انسان فوق العاده لطیف است و زود عکس العمل نشان می‏دهد . اگر انسان در یک کاری بر روح خودش فشار بیاورد تا چه رسد به روح دیگران‏ عکس العملی که روح انسان ایجاد می‏کند گریز و فرار است . مثلا در عبادت‏ . جزء توصیه‏های پیغمبر اکرم ایناست که عبادت را آنقدر انجام دهید که‏ روحتان نشاط عبادت دارد یعنی عبادت را با میل و رغبت انجام می‏دهید . وقتی یک مقدار عبادت کردید ، نماز خواندید ، مستحبات را بجا آوردید ، نافله انجام دادید ، قرآن خواندید و بیدار خوابی کشیدید ، دیگر حس‏ می‏کنید الان این عبادت سخت و سنگین است یعنی به زور دارید بر خودتان‏ تحمیل می‏کنید . فرمود : دیگر اینجا کافی است ، عبادت را به خودت تحمیل‏ نکن . همینقدر که تحمیل کردی روحت کم کم از عبادت گریزان می‏شود و گویی‏ عبادت را مانند یک دوا به او داده‏ای ، آن وقت یک خاطره بد از عبادت‏ پیدا می‏کند . همیشه کوشش کن در عبادت نشاط داشته باشی و روحت خاطره‏ خوش از عبادت داشته باشد .
 

خیلی چیزهاست که اثر تنفیر دارد یعنی مردم را از اسلام متنفر می‏کند . مثلا نظافت در اسلام بدون شک سنت است و مستحب مؤکد . نظافت از ایمان‏ است و پیغمبر ما نظیفترین مردم زمان خودش بود . امروز هم اگر پیغمبر می‏بود او را مردی فوق العاده نظیف می‏دیدیم . یکی از چیزهایی که پیغمبر هیچوقت از آن جدا نمی‏شد و توصیه می‏کرد ، استعمال عطر و بوی خوش است .
 

در عین حال نظافت ، امری است سنت و مستحب ، و واجب نیست . حال اگر یک نفر مبلغ لباسش کثیف و چرکین و بدنش متعفن باشد ، از نظر فقهی‏ شاید نشود گفت او کار حرامی مرتکب شده ، ولی شما این حساب را بکنید که این آدم با این وضع کثیف و چرکین و متعفن ، آمده به یک جوان‏ خیلی نظیف و پاکیزه می‏گوید من می‏خواهم تو را به اسلام دعوت بکنم و تبلیغ‏ نمایم . این اگر سخنانش از جواهر هم باشد او زیربار حرفش نمی‏رود . متکلمین حرف خوبی می‏زنند ، می‏گویند یکی از شرایط نبوت این است که در پیغمبر صفتی که موجب تنفر مردم باشد وجود نداشته باشد ولو نقص جسمی.
 

می‏دانیم که نقص جسمی به کمال روحی انسان صدمه نمی‏زند . فرض کنید انسانی‏ یک چشمش کور است ، صورتش هم یک وری است و وقتی نگاه می‏کند یک وری‏ نگاه می‏کند . این مگر نقصی است در روح انسان ؟ نه ، ممکن است این آدم‏ در حد سلمان فارسی باشد ، از سلمان فارسی هم بالاتر باشد ، ولی آیا چنین‏ آدمی با چنین قیافه‏ای می‏تواند پیغمبر باشد یا نه ؟ متکلمین می‏گویند نه ، چون قیافه‏اش نفرت آور است . نقص نیست ولی نفرت آور است .
 

پیغمبر باید شرایطی در او باشد که وجودش حتی از جنبه جسمانی جذاب باشد و لااقل‏ نفرت آور نباشد ، با اینکه نقص جسمی ، نقص روحی نیست . پس وقتی که‏ قیافه یک نفر مبلغ و دعوت کننده به خدا نباید متنفر باشد ، سایر خصوصیات او از جمله رفتار و کردارش و سخنانی که می‏گوید نباید طوری باشد که در مردم نفرت و تنفر و فرار ایجاد کند .
 

ملامت زیاد
خشونتها و ملامتهای زیاد از این قبیل است . ملامت گاهی خیلی مفید است‏. گاهی یک‏انسان با ملامت غیرتش تحریک می‏شود . ولی ملامت هم جا دارد . گاهی ملامت - به قول ابونواس - سبب‏ اغراء می‏شود. این مطلب کلیت ندارد ولی در بسیاری از موارد ، ملامت زیاد بیشتر نفرت ایجاد می‏کند . مثلا خیلی افراد در تربیت فرزند این اشتباه را مرتکب می‏شوند ، دائما بچه را ملامت می‏کنند و سرکوفت می‏زنند : ای خاک‏ بر سرت ، فلان بچه هم سن توست ، ببین او چطور پیش رفته ، تو خیلی بی‏ عرضه و نالایق هستی ، من که دیگر به تو امیدی ندارم . خیال می‏کنند با این‏ ملامتها غیرت بچه تحریک می‏شود . در صورتی که در این موارد ، اگر ملامت‏ از حدش بگذرد عکس العمل خلاف ایجاد می‏کند ، روح او حالت انقباض و فرار پیدا می‏کند و او از نظر روحی بیمار می‏شود و دنبال آن کار هم محال‏ است که برود .

 

این است که پیغمبر اکرم در دستورهای خودش نه تنها به‏ معاذبن جبل بلکه به معاذبن جبلها ، به همه می‏فرمود : "آسان بگیر ، سخت نگیر". هی به مردم نگو مگر دینداری کار آسانی است ، دینداری مشکل است.هی از مشکل بودن دینداری می‏گویی ، در نتیجه او می‏ترسد و می‏گوید وقتی اینقدر مشکل است پس آن را رها کنیم . پیغمبر می‏فرمود : "یسر آسان بگیر" .
 

اسلام دین با گذشت و آسان
همچنین می‏فرمود : "خدا مرا مبعوث کرده است بر شریعت و دینی که با سماحت ( با گذشت) و آسان است ." دین اسلام سماحت دارد . به یک انسان می‏گویند " سماحة " یعنی انسان‏ با گذشت ، ولی " دین با گذشت است " یعنی چه ؟ مگر دین هم می‏تواند با گذشت باشد ؟ دین هم با گذشت است ولی اصولی دارد . چطور ؟ دینی که به‏ شما می‏گوید وضو بگیر ، همین دین به شما می‏گوید اگر زخم یا بیماریی در بدن‏ تو هست و خوف ضرر داری ، بیم ضرر داری ( نمی‏گوید یقین داری به ضرر )تیمم بکن ، وضو نگیر . این معنی‏اش سماحت این دین است ، یعنی یک دین‏ یک دنده لجوج بی گذشت نیست ، در جایش گذشت دارد . پیغمبر فرمود: یک نفر مبلغ‏ باید مبلغ سماحت و سهولت این دین باشد ، کاری بکند که مردم به امر دین‏ تشویق و ترغیب بشوند .
 

خشیت الهی
یکی دیگر از مسائل در دعوت ، آن چیزی است که آیه قرآن می‏فرماید :
"الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله ". از آن آیات کمرشکن برای داعیان و مبلغان دین و مذهب است : آنان که رسالات‏ الهی را تبلیغ می‏کنند ، آنان که پیامهای خدا را به مردم می‏رسانند و دو شرط در آنها وجود دارد : یکی اینکه خودشان از خدا می‏ترسند [ و دیگر اینکه‏ از غیر خدا نمی‏ترسند ] . خودش از خدا می‏ترسد و یک آدم خدا ترس است و خوف خدا و خشیت الهی در قلبش جا گرفته است . "انما یخشی الله من عباده العلماء".
از خصوصیات دیگر در سیره انبیاء و بالخصوص در سیره پیغمبر اکرم ‏ مسئله جرأت یعنی خود را نباختن و استقامت داشتن است که در زندگی‏ پیغمبر اکرم بسیار نمایان است .

 

یک فرنگی کتابی نوشته است به نام " محمد پیغمبری که از نو باید شناخت " . با اینکه کتابش عیبهایی دارد ولی نظر به اینکه خیلی روی‏ کتابش کار کرده و تاریخ اسلام را زیاد مطالعه کرده و حتی سالها در عربستان بوده برای اینکه منطقه را از نزدیک ببیند و تاریخ را با منطقه‏ جغرافیائی تطبیق بکند ، نکات خوبی هم در این کتاب وجود دارد . دو نکته‏ را به این خوبی مجسم نکرده باشد ، یکی تدبیر خارق العاده رسول اکرم که‏ اگر یک غیر مسلمان هم این کتاب را مطالعه بکند نمی‏تواند پیغمبر را حکیم‏ و مدبر و سائس خارق العاده‏ای نداند ، و دیگر اینکه پیغمبر اکرم در شرایطی که هر کس دیگر می‏بود خود را می‏باخت و جرأتش را از دست می‏داد ، یک ذره تغییر حالت پیدا نمی‏کند .
 

گاهی جریانها می‏رسد به جایی بر حسب‏ ظاهر و شرایط ظاهری که دیگر راه امیدی برای مسلمین وجود ندارد . در همان‏ حال وقتی انسان پیغمبر را می‏بیند ، می‏بیند کالجبل الراسخ مثل کوه ایستاده‏ است « و لا یخشون احدا الا الله ». واقعا شما تاریخ پیغمبر را از این نظر مطالعه کنید و از هر نظری باید مطالعه کرد تا معنی « الذین یبلغون رسالات‏ الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله » را دریابید و ببینید چگونه‏ پیغمبر از خدای خودش خشیت دارد و چگونه از غیر خدا از احدی خشیت و بیم‏ ندارد و هیچ چیزی را به حساب نمی‏آورد .
 

بنا بر این گزارش کتاب سیری در سیره نبوی، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است.
 

پایان پیام/
 

کد خبر 285331

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha