به گزارش سرویس دیگر رسانههای خبرگزاری شبستان، حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی، مدیرمسئول روزنامه اطلاعات در ابتدای سخنان خود اظهار داشت: دو دوست عزیز و نازنین من پیشنهاد کردند و اصرار کردند و توجیهاتی داشتند و هر چند من قانع نشدم که شایستگی دارم ولی به هر حال تسلیم شدم. جناب آقای ایزدی از دوستان خیلی قدیم و یاران مرحوم آقای منتظری رضوانالله تعالی علیه و برادرم جناب آقای زرکوب از عناصر سازنده، فعال، خدوم و در عین حال بیادّعا و بزرگوار. ایشان پیشنهاداتی داشتند که من در یک جمع صمیمی فرخندهای صحبت کنم که طیف وسیعی را شامل میشود، از ایدهها، افکار و گرایشها و به هر حال آنچه که این طیف در آن اشتراک مسلم دارند و وحدت قطعی دارند این است که به آرمانهای امام(ره) وفادارند و علاقهمند هستند و به هر ترتیب در دورانی از دورانهای سرنوشتساز بر این جامعه، نقشی و حضوری در بعضی از صحنهها و عرصهها داشتهاند. همه دلداده این انقلاب هستند و همه در پیروزی این نهضت سهیم هستند و مهمتر از همه وارثانی هستند که عزیزانشان در هشت سال دفاع مقدس، در عرصه اثبات وفاداری و ازخودگذشتگی و جانبازی، نمره خوب کسب کردهاند.
به گزارش جماران، وی افزود: به من گفتند که تو بیا، از یک پدیدهای سخن بگو که همه به آن اعتقاد داریم. همه طیفها و همه گرایشها و همه نحلهها. و آن مراد همه ماست. امام، پیشوا و قائد نهضتی بوده که همه به آن دل بستیم و به آن امید داشتیم. بیا از او بگو و خاطرات او را بازگو کن. هرچند من این افتخار را داشتم که سالیانی به مثابه یک سرباز کوچک و در بعضی از عرصهها در کنار آن عزیز نازنین حضور داشتم و به فراخور استعدادم و در حد توان درک و کشش خود، نکاتی را در ذهن دارم و آموختم، امّا خود را کمتر از همه شما میدانم. شما امتحاندادههایی هستید که یا عزیزی را از دست دادهاید و یا در صحنههایی حضور فعال و جدی و عملی داشتید. رزمنده بودید، خانواده شهید بودید، خانواده جانباز بودید، خانواده آزاده بودید و یا آزاده و جانباز هستید و به هرحال، در عمل ثابت کردید که شایستگی و ارزش و مقام دارید. من خاک پای همه شما هستم و سعی میکنم که از عزیز دل همه شما، از محبوب همه شما، از رهبری که همه دل به او بستیم و همه تابع او هستیم، چند خاطره را بیان کنم.
دعایی با بیان اینکه در جامعه ما، فضایلی که در مناسبتهای مختلف، برخی قسمتهایش بیان میشود، دو گونه است، ادامه داد: یک گونه افتخاراتی است مربوط به افراد ویژه که به یک مقامات بسیار عالی و والایی رسیده، میرسند و حالاتی داشتند و سرنوشتی داشتند که برای همه ما جنبه کاربردی و عملی ندارد. مثلاً عرض میکنم مرحوم نخودکی معروف، در زندگیاش حالاتی داشته و کراماتی از او نقل میکنند که ویژه خودش بوده و هرکسی نمیتوانست به آن مرحله برسد و آن را در زندگی پیاده کند و سرمشق قرار بدهد. البتّه بیان آن افتخاری بوده و آشنایی در آن حد از توان بالای خرق عادت در یک انسان، شیفتگی و شیدایی خاصی را دارد که انسان وقتی میشنود لذّت میبرد اما نمیتواند آنگونه باشد. نمونههای دیگری نیز هست مثل زندگی مرحوم ملاعباس تربتی، پدر مرحوم راشد. در این مورد، تمام مراحلی که بیان میشود و نقل میشود، کاربردی است و انسان میتواند آنگونه عمل کند و سرمشق خود قرار بدهد.
وی تصریح کرد: ما در زندگی امام(ره) حالات ویژهای را میتوانیم سراغ داشته باشیم که میتواند مانند نمونه اول باشد که بیان آن، جنبه کاربردی برای همه ما ندارد. پیشبینیهایی که امام(ره) کرد و خطوطی را ترسیم کرد که در نهایت سرانجام و نتیجهاش، پیروزی مسلّم و موفق بود و آنها چیزهایی بود که در ارتباطات و حالات معنوی خودش به آن رسیده بود و بیان آن شیدایی و زیبایی دارد ولی حالت کاربردی برای امثال ما ندارد. اما موارد دیگری بودند که در زندگی حضرت امام(ره) بیان آنها جنبه کاربردی، آموزشی و اخلاقی دارد. من تصور میکنم که بیان این قسمتها میتواند برای علاقهمندان و دوستان و یاران حضرت امام(ره) خاطرهانگیز باشد و برای کسانی که امام را درک نکردهاند و از یاران امام مواردی را میشنوند، جنبه کاربردی و عملی داشته باشد. من به این قسمتها اشاره میکنم.
مدیرمسئول روزنامه اطلاعات یادآور شد: شاید کسانی که سنی نزدیک به نیم قرن داشته باشند و در دوران پیروزی انقلاب، به حد بلوغ و سن بالایی رسیده باشند یادشان باشد که در جریان پیروزی انقلاب، یک جنبه از فعالیتهایی که صورت میگرفت، جنبههای تبلیغی کار بود. علاقهمندان حضرت امام(ره) سعی میکردند از امکانات و فرصتهایی که میتوانست پیش بیاید، استفاده کنند و آرمانهای امام(ره)، اهداف و بیانیههای امام(ره) را، حتی سخنرانیهای امام(ره) را منعکس کنند و انتشار بدهند. یکی از آن فرصتهایی که پیش آمد، در قبل از انقلاب بهرهگیری از امواج رادیویی بود. قبل از انقلاب امکانی که امروز، به راحتی و به وفور وجود دارد و شما از طریق امکانات مجازی و اینترنت به راحتی هر نوع پیامی را در هر موقعیت و به هر کیفیتی میتوانید عرضه کنید، آن موقع این امکانات، وجود نداشته است. امکانات تکثیر به راحتی امروز وجود نداشت. امکانات تماس به جز تلفن به راحتی وجود نداشت. موبایل وجود نداشت و اگر یک موج رادیویی در اختیار جریانی قرار میگرفت، غنیمت بسیار بالا و فوقالعادهای بود. در یک فرصت این چنین، به فرزند شهید حضرت امام(ره) حاجآقا مصطفی، پیشنهاد میشود که اگر شما در مسیر تبلیغ آرمانهای نهضت و آرمانهای حضرت امام(ره) بخواهید از موج رادیویی استفاده کنید، امکانش وجود دارد.
وی ادامه داد: مرحوم حاجآقا مصطفی، به دوستانی که پیشبینی میکرد که آنها توانایی استفاده از این امکانات را داشته باشند، پیشنهاد را عرضه کرد. طبیعتاً این پیشنهاد از ناحیه کسانی عرضه میشد که با رژیم حاکم بر ایران مسأله سیاسی داشتند و در تضاد بودند. آنها به خاطر فعالیتهای علیه رژیم شاهنشاهی آن موقع، حاضر بودند امکاناتی را در اختیار مخالفین رژیم قرار بدهند و استفاده از این امکانات، ممکن بود ریسک تلقی شود و به عنوان بهرهگیری از امکانات دشمن و آب به آسیاب دشمن ریختن تلقی شود. وقتی این پیشنهادِ عرضه شده از ناحیه حاج آقا مصطفی اتفاق افتاد، مخاطب این نگرانی را داشت که آیا امام(ره) راضی هستند به این بهرهگیری و استفاده یا خیر؟ طبیعتاً پیشنهاد کسب اجازه از حضرت امام(ره) مطرح شد که اگر امام(ره) اجازه بفرمایند، ما از این امکان بهره خواهیم گرفت. مرحوم حاجآقا مصطفی استدلال منطقی زیبایی را ارائه داد. فرمود: این امکان همانگونه که شما یادآوری میکنید، ریسک دارد. ممکن است در آینده متهم شویم که با دشمن همکاری کردهایم و آب به آسیاب دشمن ریختهایم و به عنوان یک حرکت ضدملی و ضدمیهنی تلقی شود. بنابراین، تبعاتش ـ اگر با اجازه امام باشد و با اطلاع امام باشد ـ طبیعتاً دامن امام را هم میگیرد. ما فداکاری میکنیم و از این امکان به دلیل تشخیص خود که برای منافع انقلاب خواهد بود استفاده میکنیم. اگر با موفقیت توأم بود و مورد استقبال واقع شد، طبیعتاً امام هم وقتی مطلع بشوند تأیید میکنند، اما اگر تأیید نشود و در این عمل موفق نباشیم و اتهاماتی دامن ما را بگیرد، بگذاریم امام مصون باشد از این مسأله. و به حق، ایشان اطلاع نداشته باشند. با این استدلال استفاده از آن امکان شروع شد. و از موج رادیویی صدای فارسی رادیو بغداد، بهرهگیری شد. ابتدا در همان بخش فارسی رادیو بغداد حدود بیست دقیقه تا نیم ساعت وقتی را اختصاص دادند به جمعی از روحانیون و برنامهای تحت عنوان نهضت روحانیت در ایران شروع شد. البته بعدها، این بهرهگیری توسعه پیدا کرد و این امکان وسیعتر شد و به صورت موجی مستقل درآمد و آن صدای روحانیت مبارز ایران بود. در مجموع این بهرهگیری متناوباً هفت سال طول کشید. در این هفت سال گاهی تعطیل میشد و گاهی دومرتبه آغاز میشد. دو ماه از آغاز این برنامه گذشته بود که، امام(ره) مطلع شدند و اطلاع ایشان از این ناحیه بود که مخالفین بهرهگیری از رادیو و علاقهمندان رژیم شاه به امام خرده گرفتند و اعتراض کردند که دوستان شما از امکانات دشمن علیه میهن استفاده میکنند و به نام شما برنامههای شما و اهدافتان و اعلامیهها و سخنرانیهای شما را پخش میکنند. امام اطلاع نداشتند. در ابتدا از فرزند خود مرحوم حاج آقا مصطفی استفسار کردند و ایشان گفتند؛ بله، چنین پیشنهادی به ما شده است و ما بنای بر بهرهگیری داشتیم و چون نگران بودیم که تبعات منفی داشته باشد، خواستیم که شما اطلاع نداشته باشید تا دامن شما مصون باشد از تبعات احتمالی این بهرهگیری. فلانی هم مجری این برنامه است. امام(ره)، فلانی را که من باشم خواستند. فرمودند من میخواهم ببینم برنامههایی که شما تهیه میکنید و اجرا میکنید، چیست. آن ایام فراغت داشتیم و برنامههایی را که بنده اجرا میکردم بازنویسی میکردیم.
دعایی با بیان اینکه تا حدود 3 ماه من این برنامهها را بازنویسی کرده بودم و در دفتری نگاه میداشتم، افزود: بعد از آن به دلیل اشتغالات زیاد و گرفتاریها و آمد و رفتهایی که داشتیم مجال و فرصتی نشد که بازنویسی شود. دیگر بازنویسی نمیشد. آن موقع هم امکانات وسیع امروزی نبود که ما مثلاً CD تهیه کنیم و متن نوار را ضبط کنیم و نگهداری کنیم و در آرشیو داشته باشیم. قربتا الیالله پیش میرفتیم و راه را هموار میکردیم. من متن مطالبِ آن چند ماهی را که نوشته بودم به محضر امام(ره) بردم. ایشان سه روز بعد مرا خواستند. فرمودند من این برنامهها را مطالعه و مرور کردم و در مجموع مثبت است و من تو را دعا میکنم. اما دو تا تذکر دارم و مایل هستم که این نکات را رعایت کنی. اول اینکه دروغ نگویی و سعی کن راست بگویی و مبالغه نکنی. دوم اینکه فحش ندهی و ناسزا نگویی. صرف افشاگری و بیان واقعیات موجود و حاکم بر کشور، خودش افشاگر است و میتواند مفید باشد و مورد استفاده همه باشد. من حساس شدم که آن نکاتی که ایشان خلاف واقع میدانند و به اصطلاح دروغ است، چیست؟! ایشان اشاره به مطلبی کردند که جسارتاً آن را توضیح میدهم. آن مطلب یک گزارش تحلیلی بود که اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در امریکا تهیه کرده بود و به قلم مرحوم شهید چمران بود و هنوز هم مرحوم چمران از امریکا به لبنان نیامده بود و این جزوات را فرستاده بود. تحلیل جریان پانزده خرداد بود. وقایع پانزده خرداد بعد از اصلاحات ارضی زمان شاه بود. شاه مدعی بود که مخالفت روحانیت و مرجعیت و به خصوص مخالفت پیشوای نهضت یعنی امام(ره)، به دلیل فئودال بودن، مالکیت داشتن و صاحبزمین بودن و مسائلی از این قبیل است! ما (رژیم شاه) زمینها را تقسیم کردیم و کشاورزان را صاحب زمین کردیم، ولی اینهایی که صاحب زمین، باغ و ملک هستند، برآشفتند و اعتراض کردند. مرحوم چمران در این جزوه تحلیلی نوشته بود که پیشوای این نهضت یک وجب زمین هم ندارد و او کسی نیست که به خاطر اراضی شخصیاش مخالفت کرده باشد. امام(ره) فرمودند این مطلب واقعیت ندارد، ما زمین داریم و در خمین اراضییی هست که به ما ارث رسیده است و در اختیار اخوی من است. اخوی روی آن زمین کشاورزی میکند و البته درآمد این کشاورزی و محصول آن صرف نیازمندان فامیل میشود. اگر در فامیل هم نیازمندی نباشد، صرف فقرای محل میشود. اما آنگونه نیست که من زمین نداشته باشم و من مالک هیچ زمینی نباشم. راست بگوئید. گفتم: من اطلاع نداشتم و این مسأله متعلق به فلان جزوه است. راجع به فحش و ناسزاها هم آنموقع یک افشاگری از جریانات دربار داشتیم که مربوط به مفاسد موجود در دربار بود. خاندان پهلوی، خاندان آلوده و کثیفی بودند، بهخصوص اشرف، خواهر دوقلوی شاه، خیلی فاسد بود. و کسانی که سنی از آنها گذشته باشد، و مطالعه تاریخی داشته باشند، میدانند میزان فحشا و فساد حاکم بر این خاندان در چه حد بوده است. در این راستا، وقتی آن مفاسد نقل میشد، تعابیری هم در کنارش بود! به هرحال این نکته خیلی آموزندهای بود که امام(ره) فرمودند: در تبلیغاتِ به حق خود سعی کنید راست بگوئید و دروغ نگوئید و دوم اینکه فحش ندهید. این نکته، تذکر و آموزش شخصی من بود که خودم دریافت کردم و فکر میکنم که بیانش برای کسانی هم که علاقهمند به آن بزرگوار هستند، زیبا و آموزنده باشد.
وی ادامه داد: دوم مسأله حرمتگذاری امام به حیثیت و اعتبار و آبروی افراد است. در این مورد هم دو خاطره هست که بیان خواهم کرد. همه میدانیم که مرحوم امام(ره) در بین پیشوایان اسلامی اعم از شیعه و سنّی، اولین شخصیّتِ پیشروی بود که در جریان دفاع از نهضت آزادیبخش فلسطین فتوا داد. وقتی سازمان آزادیبخش فلسطین، سازمان الفتح و سازمانهای دیگر، فعالیتهای مسلحانه و جهادی خود را شروع کردند، احتیاج به حمایت جامعه اسلامی داشتند. استفتاء کردند از مراجع، بزرگان و شخصیتهای مهم اسلامی. از علمای الازهر استفتاء کردند و از مفتیان اهل سنت سوریه و اردن و برخی کشورهای اسلامی دیگر و از پیشوایان و مراجع تقلید شیعه در نجف. اولین شخصیتی که به صراحت و به روشنی از آنها حمایت کرد و اجازه بهرهگیری از وجوهات شرعی را در مسائل جهادی به آنها داد امام(ره) بود. امام(ره) فتوا دادند که استفاده از وجوهات شرعی در مسیر بهرهگیری برای جهاد آزادی فلسطین جایز است. سازمان الفتح مجموعه فتاوای صادرشده از ناحیه علما و پیشوایان اسلامی سراسر جهان اسلام را در جزوهای گرد آورد و اینها را به پنج زبان ترجمه کرد. زبان اصلی عربی بود و به زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی و ترکی استانبولی هم برگرداند و در مناسبتِ ایام حج بین حجاج سراسر جهان که در آنجا جمع شده بودند، توزیع کرد. یک کار تبلیغی خیلی وسیع بود. برای بهرهگیری از فتوای حضرت امام(ره)، قبل از اینکه این جزوه را تدوین کنند به محضر ایشان رسیدند و فتوای جدیدی را خواستند. امام فرمودند: من همان فتوای اولیه را که دادم، کافی است و شما، از همان فتوا استفاده کنید. آنها چون متنی در اختیارشان نبود، راهنمای آنها و مترجم آنها از امام(ره) اجازه خواست که از طرف امام(ره) و به نمایندگی از امام(ره)، آن فتوا را که به زبان فارسی بود برای آنها ترجمه کند و امام(ره) اجازه دادند. این شخص هم نوشتهها را آورد به منزلش و به بهانه ترجمه فتوای امام(ره) یک بیانیه سیاسی خیلی قوی صادر کرد! بیانیهای را علیه امپریالیسم، علیه صهیونیسم و استکبار جهانی تنظیم کرد و مسائل سیاسییی را که در فتوای پنج سطری نمیگنجد، در یک صفحه و نیم کاغذ، نوشت و بعد آن را امضا کرد که فلانی نماینده امام(ره) و مترجم این متن است.
دعایی گفت: این بیانیه برای مخاطبین اولیّه که اعضای سازمان الفتح و سازمان آزادیبخش فلسطین بودند خیلی اُکازیون و مغتنم بود. بیانیهای سیاسی و قوی در مسیر آرمانها و اهداف آنها و به نام امام(ره). جزوهای که اینها تهیه کرده بودند و به پنج زبان ترجمه شده بود، این فتوا را در رأس خود قرار داده بود و از امام(ره) هم به دلیل اهمیت آن متن، به عنوان مرجع اکبر و پیشوای بالاتر از همه نام برده بود. برای علاقهمندان امام(ره) خیلی زیبا بود که در این مجموعه، از امامی که تبعید و غریب است و اصرار دارند در کتمان افکار و آرای او، به این شایستگی تجلیل شده باشد. خیلی برای آنها ارزش داشت. در آن سال حجاجی که از عربستان آمده بودند، آن جزوه را به عنوان سوغات آوردند نجف و یک نسخه از آن هم خدمت حضرت امام(ره) رسید. امام به مجردی که این جزوه را دیدند، برآشفتند و با عصبانیت و قاطعیت فرمودند: توزیع این جزوه جایز نیست و من علیه این جزوه بیانیه خواهم داد که این مربوط به من نخواهد بود. ما همه متأثر شدیم. یعنی به همان نسبتی که این جزوه میتوانست در انعکاس وسیعش تأثیرگذار باشد و اعتباری باشد برای امام و نهضت اسلامی در ایران و به نفع فلسطینیها باشد، تکذیب و تخطئه آن میتوانست اثر منفی داشته باشد. همه متأثر شدیم. من رفتم به محضر ایشان (امام) و عرض کردم: درست است که مضامین، در این بیانیه، مضامینی فراتر از فتوای شماست اما مسائلی است که شما به آن اعتقاد دارید. شما علیه امپریالیسم و صهیونیزم هستید و تأکید دارید بر مبارزه علیه اینها. آن برادری هم که به عنوان نماینده شما امضا کرده است، اعتبار و آبرویی دارد. اگر شما او را تخطئه کنید، او تمام اعتبار و آبروی خود را از دست میدهد و دیگر نمیتواند سر بلند کند و در جامعه به عنوان انسانی کذّاب و جعّال، معرفی خواهد شد. اجازه بدهید، با بزرگواری تحمل بشود و بگذرد. ایشان تعبیر بسیار آموزندهای داشتند. فرمودند که ما در اسلام، حقیقتی بالاتر از این نداریم که الله تعالی واحدٌ. یعنی خداوند بلندمرتبه، یکی است. این رمز توحید است. همه ما اعتقاد داریم که خداوند، یکی است. از این بالاتر متصوّر نیست. امّا اگر من در یک محفلی نگفتم الله تعالی واحدٌ، و شخصیتی مثل آقا سیداحمد خوانساری، که عدالت او در مرز عصمت است و در این حد عادل است و پاک و وارسته، او بگوید آقا روحالله در فلان مجلس گفته است: الله تعالی واحدٌ، و من نگفته باشم، من خبر را تکذیب میکنم. ولو واقعیت این باشد که رمز توحید را از من نقل کرده است. ولو اینکه شخصیتی مثل آقا سیداحمد خوانساری که عدالت او در مرز عصمت است، آنرا بگوید. من کسی نیستم که اینجا بنشینم و چرت بزنم و هرکه هرچه دلش خواست از قول من بگوید و من وقتی ببینم حرف خوبی است خوشم بیاید و بگویم، خوب، باشد. با این قاطعیت امام(ره) در نجف برخورد کرد و اجازه نداد کسی هر چند حرف خوبی را، هرچند حقیقتی در حد بیان توحید را از قولش نقل کند درحالی که ایشان نگفته باشد. فکر میکنم این هم بیان زیبایی است از ماهیت والای امام(ره) که اجازه نمیدادند کسی به نقل از ایشان، چیزی را بیان کند و نسبتی بدهد. بعد فرمودند این جزوه در نجف در حال انتشار است و در عراق و کشورهای اسلامی، زعیم اول تشیع، آقای سیدمحسن حکیم است و من، میهمان دست چندم هستم در نجف. انتشار این بیانیه که در رأس آن نظر مرا به عنوان فرد اول جهان اسلام و تشیع بیان میکند، خلاف حقیقت و واقعیت است و این به ضرر جناب آقای حکیم است و من تخطئه ایشان را و مخالفت با ایشان را و حرکتی را که باعث تضعیف ایشان شود و توهین به مقام و شأن ایشان بشود جایز نمیدانم. بنابراین جزوه را جمع کنید و اجازه ندهید در عراق توزیع شود.
دعایی اظهار داشت: به دنبال صدور همین فتوا در ایران، حرکتی شروع شد و باعث شد که عدهای فرصتطلب به عنوان نماینده امام وجوهات شرعی را از بین مردم برای کمک به فلسطین جمع کنند و به عنوان اینکه میخواهیم بفرستیم به نفع سازمانهای آزادیبخش فلسطین، پول از مردم بگیرند و صرف کنند. یک آقایی در تهران ادعا کرد و بیانیه هم صادر کرده بود که؛ من از طرف امام(ره) اجازه دارم یا وکیل هستم که وجوهات مربوط به رزمندگان فلسطینی را جمع کنم و برای آنها بفرستم. عدهای از علاقهمندان امام(ره) تعجب کردند که چرا این شخص، این نمایندگی را گرفته است؟ و چرا امام(ره) به این شخص، چنین اجازهای دادهاند؟ از طرفی هم توجیه میکردند و میگفتند شاید از این عمل اگر رژیم مطلع شود، او را دستگیر کند و شاید امام(ره) نخواستند که افرادی مشهور نظیر آقایان طالقانی، مطهری، هاشمی و... که شناخته شده هستند به عنوان نمایندگان ایشان در ایران لو بروند و آسیب ببینند و خواستند مرد گمنامی مسئولیت را بپذیرد که اگر آسیب دید، به فعالیتهای نهضت، صدمهای وارد نشود. در عین حال تصمیم گرفتند از امام سؤال کنند. آقای احسانی، مسئول یکی از صندوقهای خیریه قم، آمد عراق و نامهای را از طرف آقای کروبی برای من آورد و گفت: آقای کروبی گفتند شما این نامه را ببرید به محضر آقا. آن موقع به ایشان امام نمیگفتیم. بعد از جریانات مربوط به شهادت حاج آقا مصطفی بود که عنوان امام را بکار بردیم. آن موقع میگفتیم آقا. گفتند از آقا پاسخ بگیریم. من نامه را خدمت ایشان آوردم. سؤال این بود که فلان شخص مدعی است که از طرف شما، مأموریت دارد که وجوهات مربوط به فلسطین را جمعآوری کند، آیا این حقیقت دارد یا خیر؟ امام نامه را مطالعه فرمودند و گفتند من به این نامه جواب نمیدهم. شما به صورت کلی سؤال کنید. سؤال کنید که آیا فردی را شما مشخصاً تعیین کردید برای این مأموریت یا خیر، تا من جواب بدهم. من حساس شدم و پرسیدم چرا به این نامه جواب نمیدهید؟ فرمودند: این شخص از بستگان یکی از مراجع موجود است و اگر من او را تخطئه کنم این احتمال دارد که آن مرجع بزرگوار هم صدمه ببیند و من نمیخواهم از ناحیه پاسخ من کسی آسیب ببیند. شما به طور کلّی و بدون ذکر نام و نشان از من سؤال کنید. ما هم چنین کردیم. یعنی تا احتمال ضعیفی را هم میداد که حتی با افشای یک جعّال، ممکن است آسیب و صدمهای به شخصیتی بخورد، سعی میکرد رعایت کند و نکات را مورد توجه قرار دهد.
وی با بیان اینکه از ویژگیهای دیگر امام(ره) این بود که به راحتی نقد را میپذیرفتند، یادآور شد: اگر کسی اشکال منطقی به ایشان میگرفت و توضیحی به ایشان میداد، ایشان به راحتی تسلیم میشدند وقتی میدیدند منطقی است. این هم نمونهاش. چون خودم واسطه بودم برایتان بیان میکنم. اگر در خاطر داشته باشید قبل از انقلاب، حرکتهای خوبی صورت گرفته بود در آموزش، گزینش و تربیت نسلی که برای آینده خدوم و مفید باشند. مدارسی تأسیس شده بود. قبل از همه اینها در قم مدرسه دین و دانش بود که مرحوم شهید بهشتی پایهگذاری کرده بودند و در تهران مدارس علوی بود. مرحوم کرباسچیان رضوانالله تعالی علیه و مرحوم روزبه رحمتالله تعالی علیه، پایهگذاری کرده بودند و نسلی را پرورش دادند و عناصری را آموزش دادند که به عنوان پشتوانه اجرایی نظام جمهوری اسلامی بعد از انقلاب، واقعاً مفید واقع شدند. بسیاری از بزرگان اجرایی ما از دستپروردگان همان مدارس بودند.
دعایی اظهار داشت: در کنار این مدارس، عدهای به این نتیجه رسیده بودند که در آینده ما احتیاج داریم به بانوانی که با همین شیوه و در همین سطح آموزشهای بالایی دیده باشند و برای اداره آینده جامعه اسلامی وجودشان مورد نیاز باشد. آنها هم مدرسه رفاه را تأسیس کردند. مدرسه رفاه، دخترانه بود، دبیرستان بود. خواهرانی را آموزش میداد و شایستگانی از بین جامعه علمی بانوان ما در آنجا مدیریت داشتند. این مدرسه را بزرگانی مثل مرحوم آقای بهشتی، مرحوم آقای مفتح، آقای هاشمی رفسنجانی و دیگر یاران ایشان و بزرگانی از بازار و مؤتلفه کمک میکردند و اداره میکردند و در سطح بالایی آموزش میدادند و تربیت میکردند. عدهای از مخالفین این حرکت، به امام نامه نوشته بودند و ذهن امام(ره) را آشفته کرده بودند که وجوهات شرعیه را دوستان شما دارند در مدارس دخترانهای صرف میکنند که در آنجا، مثلاً حجاب شرعی آن چنان که باید رعایت نمیشود و مسائلی از این قبیل در آنجا تدریس میشود! امام هم احتیاط فرموده بودند و در پاسخ به آن نامه مرقوم فرموده بودند که به دوستان بگویید از وجوهات شرعی در این مسیر استفاده نشود. این نامه وقتی رسیده بود، در بین علاقهمندان به این حرکت و بخصوص در بین کسانی که از نظر مادّی ساپورت میکردند و وجوهاتی را در اختیار میگذاشتند، انعکاس منفی داشت و باعث نگرانی شده بود. آقای هاشمی رفسنجانی نامهای را توسط مرحوم علمدار ـ یک انسان متدیّن و وارسته یزدی در تهران، که مسکن میساخت و به اصطلاح بسازبفروش بود ـ فرستاد برای امام. او هم نامه را آورد که بنده ببرم محضر امام(ره). امام پاسخی را برای آقای هاشمی رفسنجانی نوشته بودند که خیلی تکاندهنده بود. نوشته بودند لو کنتُ اعلم الغیبَ، لاستکثرتُ من الخیرِ. آیة قرآن کریم را که از زبان پیغمبر است ذکر کرده بودند.
وی گفت: اگر من بر غیب آشنایی داشتم، برکات و خیرات زیادی نصیبم میشد و چون نمیدانستم آن نظریه را داده بودم و الان که شما توضیحاتی دادید و به روشنی مرا آگاه کردید و اهمیت و ضرورت چنین حرکتی را تذکر دادید نهتنها اجازه میدهم بلکه تشویق میکنم و به آن آقای محترم هم بگوئید که نظر قبلی مرا انعکاس ندهد. این واقعیّت، دلیل بر خصلت ویژه و زیبایی در امام بود که وقتی از مسألهای آگاه میشدند به راحتی از نظر خود برمیگشتند و جبران میکردند. البته در مقابلش هم یک ویژگی خیلی برجستهای امام(ره) داشت و آن اینکه اگر از نظر شرعی برایش یک مسأله روشن نبود، هیچ کس نمیتوانست نظر ایشان را برگرداند.
مدیرمسئول روزنامه اطلاعات یادآور شد: مرحوم آقای طالقانی، مرحوم آقای زنجانی، آقا سید ابوالفضل زنجانی، برای امام نامهای را نوشتند و رابط، کسی بود که از قبل او را میشناختم. نامه را با مرکب نامرئی در تقویم بغلی آن فرد نوشته بودند و آن فرد آمد و در محضر امام(ره)، یک نعلبکی آب خواست و پودری را که در جیبش بود در آن ظرف ریخت و با پنبه آغشته به آن محلول آن نوشته را ظاهر کرد و دفترچه را امام(ره) خواندند و مطمئن شدند که این خط متعلق به آقایان طالقانی و زنجانی است. نه تنها با خط آنها آشنا بودند بلکه آن بزرگواران در نوشته خود به امام(ره)، خاطراتی را از گذشته که بین خودشان و امام بود بیان کرده بودند و امام مطمئن شده بودند که این نامه نوشته آنهاست. نوشته بودند که انّهم فتیة آمنوا بربهم وزدناهم هُداً. آنها جوانان باایمان و هدایت یافتهاند. کسانی از آنان گرفتار شدهاند و ما از شما میخواهیم که در استخلاص آنها و رفع حصر و گرفتاری آنها وساطت کنید و تلاش کنید. اینها به مثابه اصحاب کهف هستند. در روزگار فساد حاکم بر جامعه، به غار زندگی مخفی پناه بردند و جوانمردانی بودند که در مسیر خدا قدم برمیداشتند.
دعایی ادامه داد: با این تعبیر، دو تا عالم برجسته، دو تا شخصیت مطمئن، وساطت میکنند. ولی امام وقتی با آن افراد مینشیند و حرفهای آنها را میشنود شک میکند. درخواست میکند که نوشتههای آنها و مانیفست و آئیننامههای داخلی تشکیلات آنها را دقیقاً مطالعه کند. وقتی مطالعه میشود، به این نتیجه قطعی میرسد که نوعی التقاط وجود دارد. نوعی ناباوری وجود دارد در بنیانهای اصلی اعتقادی. مرحوم مطهری واسطه میشود، مرحوم منتظری و آقای رفسنجانی واسطه میشوند، بزرگانی واسطه میشوند، اما امام(ره) توقف میکند. هرچه در محضر ایشان ضجه و ناله میشود، امام توقف میکند. حتی در موقعیتی کسی میگوید الان فضای حاکم بر نهضت اسلامی و جهاد اسلامی در ایران در دست اینهاست و اگر ما (روحانیت) از اینها حمایت نکنیم، عقب میمانیم و منزوی میشویم. اشاره به این است که خود شما به عنوان پیشوای نهضت روحانیت در یک انزوای خودخواستهای فرو میروید. تنها میمانید. بیائید حمایت کنید. همه توصیه میکنند. امام میگوید اگر من در عمل به وظیفه و تکلیفم، تشخیص بدهم که یک راهی را باید بروم و رفتن آن راه به انزوای من میانجامد در دورترین و دورافتادهترین و محرومترین روستای یک منطقه، و هیچکس هم دور من نخواهد بود، من به تشخیص و تکلیف عمل میکنم و اجازه نخواهم داد که به خاطر رفع این حصر و به خاطر رفع این محدودیت و به خاطر عرضه شدن در موقعیتهای بالاتر، آنچه را که صحیح تشخیص نمیدهم عمل کنم. یک تعبیر قشنگی هم کردند با ذکر خاطرهای از مرحوم حاج آخوند ملاعباس تربتی پدر مرحوم حسینعلی راشد، که در یک موقعیتی این پیرمرد وارد قهوهخانهای شد و در آن قهوهخانه بساط عیاشی بود. عده زیادی نشسته بودند و گوش فرا داده بودند به موسیقی مبتذلی که نواخته میشد. رقاصهای در آنجا بود و نوشیدنیهایی بود که مشغول بودند. آن قهوهخانه هم پر از آدمهایی بود که در آنجا جمع شده بودند. پیرمرد عارف و عابد در شب زمستانی وارد این قهوهخانه میشود و بیاعتنا به آنها گوشه متروکه در انتهای قهوهخانه را انتخاب میکند و میایستد به نماز اول وقت، تنهای تنها. هیچ کس در بدو امر به او متوجه نیست. به تدریج و قدم به قدم افرادی از بین جمعیت متوجه آن مرد میشوند که در اینجا دارد نماز میخواند. تک تک جمع میشوند و او را میشناسند و به جماعت او میپیوندند و جماعت او رونق مییابد و آن بساط در اقلیت قرار میگیرد و خودبخود جمع میشود. مرحوم حاج آخوند ملاعباس به هیچ وجه نگران تنها ماندنش نبود، بلکه به تشخیص و تکلیفش تک و تنها عمل کرد تا جایی که آن جمع را هم جذب کرد. حالا هم شما از اینکه من ممکن است غریب بمانم و تنها و منزوی بشوم نگران نباشید. ما اگر تشخیص درست بدهیم و راه حق را به زیبایی و شایستگی بپیمائیم، خداوند برکاتش را بر ما نازل میکند و راه خود را به ما نشان خواهد داد. چنین هم شد.
وی یادآور شد: امام توصیه فرموده بودند به برخی از نزدیکان و عناصر محرمی که با ایشان آمد و رفت راحتی داشتند و در عین حال اهل ذوق و اهل درک اجتماعی بودند. به اینها گفته بودند که شما آن چیزی را که در جامعه بین مردم، به عنوان جوک و مطالب خندهآور علیه مسئولین و شخص من و نظام رد و بدل میشود، برای من جمعآوری کنید و بیاورید. آن فرد هم آدم اهل ذوق و توانایی بود، آقای سیدجواد طباطبایی برادر دکتر صادق طباطبایی، برادر همسر مرحوم حاج احمدآقا. ایشان انسان اهل مطالعهای بود، ادیب و ویراستار بود، و در عین حال در جامعه هم به گونهای حضور داشت که خیلی حساسیتی برنمیانگیخت. او مرتب جوکها را یادداشت میکرد و برای امام(ره) میآورد. امام معتقد بودند که لطائف و ظرائف در محاورات بین مردم، بیانگر یک نوع عکسالعمل و حسّاسیّت است و مردم وقتی از جریانی ناراضی باشند و بخواهند ناراحتی خود را نشان بدهند، به صورت جوک نقل میکنند. چیزهایی ایشان نقل کرده بود و امام هم گاهی زیبا خندیده بودند. برخی اوقات میگفتند: بعید هم نیست که ما همینگونه که مردم میگویند باشیم!
دعایی تصریح کرد: امام اعتقاد داشتند که بیان این جوکها و ظرائف، دلالت بر درک اجتماعی و آسیبدیدگی جامعه دارد و آگاهی و اطلاع بر آن انسان را متنبه میکند و وادار میکند که در مشی خود دقّت کند. آخرین جملهای که میخواهم بگویم، از خودساختگی و از تربیت نفس امام بود. عروس ایشان خانم دکتر فاطمه طباطبایی یک روز وارد اتاق ایشان میشود و میبیند که ایشان رادیویی را گوش میدهند که وقیحترین نسبتها و ناسزاها را به ایشان میدهد. میپرسد که چرا اینها را گوش میکنید؟! امام میفرمایند: بس که مسئولین مجیز میگویند و تعاریف مبالغهآمیز میکنند من لازم میدانم اینها را هم گوش کنم و به نفس امّاره بگویم که تو این هم هستی! باید برای تربیت خودم و ساختن خودم، به این مسائل هم توجه کنم.
وی در پایان سخنان خود توصیه کرد: یک نکته ظریفی را میخواستم بگویم. تاریخنگاران و پژوهشگران، و تحلیلگران را در این جمع میبینم. دشمن در شرایط کنونی، برای تحریف آرمانهای امام(ره) در حال برنامهریزی است. مسائلی را ذکر میکند که حقیقت ندارد و چون نسل ما که جوان هستند، آگاهی ندارند، تحت تأثیر برخی القائات قرار میگیرند. مثلاً نسبت به برخوردی که با مرحوم شریعتمداری در اوائل انقلاب شده بود. تندرویهایی را نسبت میدهند. اینها را هم چون نسل جدید ما آگاهی ندارد و در آن فضا و اتمسفر نبوده با شک میپذیرد و گاهی هم متأثر میشود. لذا سعی کنیم که اگر در یک سایتی و با استفاده از یک امکان مجازی در خارج از کشور، کسانی چیزهایی را القاء میکنند، به سادگی نپذیریم و با کسانی که اهل منطق و تحلیل و تجربه و حضور در صحنهها بودند در میان بگذاریم.
پایان پیام/
نظر شما