شهید آراسته در دفترچه  خاطراتش چه نوشته است؟

خبرگزاری شبستان:شهید هاشم آراسته روز هایی را که در جنگ میگذراند؛ با قلم و کاغذ روزهایش را شریک میشد و در دفترچه خاطراتش آنچه را که در جبهه می گذشت؛می نگاشت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان ، سیّدهاشم آراسته ، در تاریخ هشتم بهمن‏ماه سال 1341 در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود.


با شروع جنگ تحمیلى، در 18 سالگى و در تاریخ 10دی ماه سا 1359 از طریق بسیج به جبهه‏هاى حق علیه باطلِ ایلام وسرپل ذهاب اعزام شد؛ شهید روزهایی را که در جنگ می گذراند با قلم و کاغذ شریک می شد و در دفترچه خاطراتش  آنچه را که در جبهه می گذشت؛می نگاشت.

ذکر خدا گفتن با دیدن تانک

شهید در دفترچه‏ى خاطرات خود نوشته است: «در سال 1359 در حالى که 18 سال از عمرم مى‏گذشت؛ توانستم با زحمات زیاد به آموزش نظامى اعزام شوم. پس از گذراندن سه روز آموزش کوهپیمایى شرکت در چند جلسه‏ى آموزش اسلحه، آماده براى اعزام به جبهه شدم. من با برادرم سیّدجواد و 120 نفر از برادران بسیجى به جبهه‏هاى حق علیه باطل شتافتیم. به هر کدام از ما دو عدد پتوى سیاه، یک عدد کوله پشتى، قمقمه، جیب خشاب، پوتین، لباس رزم،کلاه آهنى و کلاه گرم داده بودند. قبل از اعزام هم به عیادت آیت اللّه مرعشى رفتیم. ساعت 4 بعد از ظهر ، که مصادف با شب اربعین حسینى بود ،  سه عدد اتوبوس آماده حرکت بودند و امّت حزب اللّه، پدر و مادران بسیجى به بدرقه‏ى رزمندگان آمده بودند. حدود 5/4 ماه از شروع جنگ مى‏گذشت. حال عجیبى داشتم. اذان صبح به تهران رسیدیم و بعد به سوى غرب حرکت کردیم. چون تابه حال به منطقه‏ى جنگى نرفته بودیم. با دیدن تانک‏هاى خودى در بین شهرهاى همدان و باختران ذکر خدا و بسم اللّه بر لب ما جارى مى‏شد.»


عقب نشینی دشمن با سقوط آهن

همچنین نوشته است: «بعد از چند روز استقرار در منطقه‏ى جنگى، ما را به تنگه‏ى حاجیان، که از اهمیّت ویژه‏اى برخوردار بود  بردند. در آن جا قرار بود، تیرآهن‏هاى بزرگى براى ساخت سنگر به فراز قلّه ببریم. هر 6 نفر یک تیرآهن برداشتیم و به طرف قلّه حرکت کردیم. به ما گفته بودند. با دیدن خمپاره‏ى منوّر خود را به زمین بیندازید. و ما منتظر خمپاره‏ى منوّر بودیم. در نزدیکى قلّه ناگهان با منوّر منطقه روشن شد و ما بدون توجّه آهن‏ها را انداختیم و روى زمین
خوابیدیم که آهن‏ها سقوط کرد. چندى نگذشت که دیده‏بان خبر داد، بر اثر سروصدا و بى احتیاطى، دشمن به جنب و جوش آمده و کلیه‏ى تانک‏ها را روشن کرده است و قصد حمله دارد. ما ترسیده بودیم. چند دقیقه‏ى بعد خبر مسرّت بخشى به ما دادند و آن این که دشمن به خیال این که مى‏خواهیم منطقه را زیر موشک ببندیم، چهار کیلومترعقب نشینى نموده است.»


شهید آراسته  ابتدا به عنوان یک بسیجى به جبهه اعزام گردید که بعد ازمدّتى به عنوان پاسدار رسمى سپاه پاسداران معرّفى شد. در عملیّات‏هاى چزّابه، فتح المبین، بیت المقدّس، والفجر مقدّماتى، والفجر یک، سه و چهار، خیبر، بدر، والفجر 8، کربلاى یک، میمک وکربلاى دو شرکت داشت. در تدارکات نیرو، تغذیه و یا خطّ مقدّم فعّالیّت مى‏کرد. درگروه تخریب نیز بود.
 من از خطّ مقدّم مى‏آیم. آمده‏ام تا از شما خبرى بگیرم
شهید در دفترچه‏ى خاطرات خود مى‏نویسد: «در تشکیلات تخریب، شب‏ها دعاى توسّل برگزار مى‏شد. در یکى از شب‏ها برادری خواب مى‏بیند که حضرت مهدى (عج) تذکره‏ى کربلاى او را امضا کردند. در شبى دیگر برادرى مشاهده مى‏کند، جوانى آراسته، شمشیربه دست با اسبى وارد مجلس شد. از ایشان مى‏پرسد: آقا، شما از کجا مى‏آیید؟ مى‏گویند: من از خطّ مقدّم مى‏آیم. آمده‏ام تا از شما خبرى بگیرم.»

بهترین شب شهید؛ شب 22 بهمن عملیات چزابه
سیّدهاشم آراسته در دفترچه‏ى خاطرات خود مى‏نویسد: «درعملیّات چزّابه، شب 22 بهمن را از بهترین شب‏هاى خود مى‏دانم.
شبى نورانى با خمپاره‏ى 60 بود. در خطّ با حاج رمضانعلى عامل و شهید آخوندى آشنا شدم. شب اوّلى که به خطّ وارد شدیم، آن‏جا برایمان نا آشنا بود. اطراف ما را عراقى‏ها گرفته بودند. مسئول آن‏جا مرا مأمور کرد که بر فراز تپّه‏اى بروم و در نوک آن سنگر بگیرم و نگهبانى دهم. تیربار ژ 3 را برداشتم و به بالاى تپّه رفتم در آن‏جا سنگرى اختیارکردم و تا ساعت 6 صبح نگهبانى مى‏دادم. بعد از خواندن نماز صبح،مدّت بیست یا سى دقیقه خوابم برد. وقتى بیدار شدم، دیدم 300 مترجلوتر 13 یا 14 عراقى در حال حرکت هستند. عدّه‏اى مهمّات حمل مى‏کنند و عدّه‏اى سنگر مى‏سازنند. تیربار را برداشتم و به سوى آن‏ها تیراندازى کردم. همه‏ى آن‏ها خوابیدند و آتش دشمن بر روى سنگرم باریدن گرفت. با آرـ پى ـ جى، خمپاره‏ى 60، تک تیرانداز و تیرمستقیم حمله مى‏کرد. ردیف اوّل کیسه‏ها خالى شد و چون نمى‏توانستم سنگر را خالى کنم، در همان‏جا ماندم. آتش دشمن کمترشده بود. در هفتاد مترى تپّه، شخصى را دیدم که اسلحه به دست درحال سینه خیز است و از طرف چپ و راست من، رزمندگان تیراندازىکردند که او فریاد زد: تیراندازى نکنید. من ایرانى هستم. او یک پایش قطع شده بود. و من چون نمى‏توانستم در سنگر بمانم، تصمیم گرفتم خود را به عقب، به بچّه‏ها برسانم. اسلحه را در سنگر گذاشتم و با خواندن آیت الکرسى و با توکّل به خدا از سنگر خارج شدم و خود را به نیروهاى خودى رساندم که چند آرـ پى‏ـ جى و تیر هم به طرفم زده شد.»

 

شهید آراسته، در تاریخ  30 مهر ماه سال 65 در جزیره‏ى مجنون به علّت اصابت ترکش به بدن به درجه‏ى رفیع شهادت نایل گردید.

پایان پیام/
 

 

کد خبر 279864

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha