گروه قرآن و معارف خبرگزاری شبستان؛ مقام معظم رهبری در رابطه با وصایای حضرت امیرالمومنین علیه السلام پس از ضربت خوردن حضرت در محراب مسجد، سخنانی داشته و وصایای حضرت را تبیین و تشریح کرده اند. آنچه در ادامه می خوانید فرمایشات مقام معظم رهبری در این رابطه است.
امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ضربتخوردن در شب نوزدهم وصیت کوتاهی دارد که آن را انشاءالله امروز برای شما ترجمه میکنم. علت هم این است که هر کس سعی میکند لب افکار و روحیات و نظرات و منش خود را در لحاظ آخر زندگی برای بهترین و امینترین اشخاص بیان کند. امیرالمؤمنین علیه السلام اعجوبه خلقت است. مسلمان درجه اول است، تالیتلو نبی اکرم است، مقامات او در آسمانها بیشترند تا در بین انسانها، این انسان متصل به ملکوت، این عارف به همه معارف عالیه و راقیه الهی، این مجاهد درجه اول فی سبیلالله که جاهد فی الله حق جهاده همانطور که شایسته جهاد بود، در همه مراحل زندگی، جهاد کرد آن زاهد درجه یک، سیاستمدار درجه یک، زمامدار درجه یک، انسانی با این خصوصیات والا از دنیا میرود. وقت او تنگ است و آن بزرگوار این ضیق وقت را پیش از ضربتخوردن هم میدانست، ضربت که زدند معلوم شد.
اولین چیزی که امیرالمومنین علیه السلام به آن وصیت می کنند
سالهای آخر عمر را میگذراند و میخواهد به فرزندانش، به اهل کوفه به مسلمانان سرگشته آن روزگار و به همه تاریخ پیامی را خلاصه کند و بدهد. آن پیام در یک صفحه میگنجد و عباراتش خیلی دقیق انتخاب شده است. با چشم معمولی که نگاه کنیم جملات این وصیت گاهی ممکن است به نظر ناهمخوان بیاید. یکجا مطلب بسیار مهمی را از نظر دیدها و تحلیلهای معمولی ما بیان میکند، بعد ناگهان مطلبی را که از نظر ما دارای اهمیت چندانی نیست، میگوید اما دید علیبن ابیطالب علیه السلام، دید الهی است؛ دید صائب است مثل نگاه خداوند متعال به موجودات عالم است، کوچک و بزرگ در معیار خدایی و در دید علوی، با کوچک و بزرگ در دید ما فرق دارد لذا اگر کسی با این دید نگاه کند که البته دست ما کوتاه است و از دور تحلیل میکنیم با همین تحلیل، آنوقت عبارات همخوان است. مطالب، بسیار دقیق تنظیم شده است.
گوش کنید: و من وصیته، علیهالسلام، للحسن و الحسین علیهمالسلام لما ضربه ابن ملجم لعنه الله1. این وصیت را به امام حسن و امام حسین علیهما السلام کرد. آنها را خواست، با آنها سخن گفت و این کلمات را بعد از ضربت خوردن بر زبان آورد، مجروح است و بدن نازنینش بر اثر زهر تبدار شده است. ضعف و بیماری، مانع آدمهای معمولی از ادای کلام میشود اما مانع کسی مثل علیبن ابیطالب علیه السلام نیست، باید در همین ساعات کوتاه بین ضربتخوردن تا شهادت که کمتر از 48 ساعت است همه کارهای واجب و لازم و درجه یک را انجام دهد و انجام داد. یکی همین وصیت بود که چنین شروع میشود؛ اوصیکما بتقوی الله، بیمقدمه، اولین کلمه است.
مفهوم تقوا / تقوا با خداترسی فرق دارد
تقوا یعنی همه چیز یک انسان، دنیا و آخرت یک ملت و زاد و توشه حقیقی این راه طولانی، که بشر مجبور است آن را بپیماید، اول و آخر در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام تقواست، میفرماید: پسران من! مراقب خودتان باشید؛ در راه خدا و با معیار خدایی. «تقوی الله» بحث ترسیدن از خدا نیست که بعضی تقوا را به خداترسی معنا میکنند. «خشیهالله و خوف الله» هم ارزش دیگری است اما این تقواست، تقوا یعنی مواظب باشید هر عملی که از شما سر میزند، منطبق بر مصلحتی باشد که خدای متعال برای شما در نظر گرفته است. تقوا چیزی نیست که کسی بتواند یک لحظه آن را رها کند. اگر رها کردیم جاده لغزنده است، دره عمیق است، خواهیم لغزید و سقوط خواهیم کرد تا باز جایی دستمان به مستمسکی، سنگی، درختی و بوتهای گیر کند و بتوانیم خودمان را بالا بکشیم. «انالذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون»، وقتی که آدم باتقوا، مس شیطان را احساس کرد فورا به خود میآید و حواسش جمع میشود، شیطان که از ما دور نمیشود! پس اولین وصیت تقواست.
دنیایی که علی علیه السلام از آن نهی می کند کدام دنیاست؟
دنبال تقوا، مطلبى دیگر است: وان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما. دنبال دنیا ندوید، اگر چه دنیا دنبال شما بیاید. این هم نکته دوم. این هم از لوازم تقواست. البته همه کارهاى نیک، از لوازم تقواست. از جمله، همین ندویدن دنبال دنیا. نمیگوید که ترک دنیا کنید. میگوید: لاتبغیا. دنبال دنیا حرکت نکنید. دنیا را طلب نکنید. در حقیقت، با تعبیر فارسى ما، چنین معنى میدهد که دنبال دنیا ندوید. دنیا یعنى چه؟ یعنى آباد کردن روى زمین؟ یعنى احیا کردن ثروتهاى الهى؟ این است معناى دنیایى که گفتند طلب نکنید؟ نه! دنیا یعنى آنچه که شما براى خودتان، تمتعات خودتان و لذات خودتان میخواهید. این را دنیا میگویند. و الا، آباد کردن روى زمین، اگر با هدف خیر و صلاح بشریت انجام گیرد، عین آخرت است. این، همان دنیاى خوب است. دنیایى که مذمت شده است و نباید دنبالش برویم، دنیایى است که ما را، نیروى ما، تلاش ما و همت ما را متوجه خود میکند و از راه بازمان میدارد. خودخواهى ما، خود پرستى ما، ثروت را براى خود خواستن و لذت را براى خود طلبیدن، دنیاى مذموم و نکوهیده است.
البته این دنیا، نوع حرام دارد، نوع حلال هم دارد. اینطور نیست که براى خود خواستن، همه نوعش حرام باشد. نه! حلال هم دارد. اما همان حلالش را هم گفتهاند دنبالش نروید. اگر دنیا به این معنا شد،حلالش هم خوب نیست. هر چه بتوانید مظاهر زندگى مادى را در جهت خدا قرار دهید، سود کردهاید و بهره بردهاید. و این معناى آخرت است. تجارت هم، اگر براى رونق دادن به زندگى مردم باشد و نه اندوختن سرمایه براى خود، عین آخرت میشود. همه کارهاى دیگر دنیا، از همین قبیل است. پس، نکته دوم این است که دنبال دنیا ندوید و در طلب دنیا روانه نگردید. آنچه امیرالمؤمنین در این وصیت فرموده، خود، آیینه تمامنماى آن بوده است. زندگى آن حضرت را که نگاه کنید، خلاصه همین جملاتى است که در وصیت کوتاه او آمده است. «و لاتأسفا على شئمنها زوى عنکما»
بی اجر و مزد کار مکن؛ اما کدام اجر و مزد...؟!
دیگر اینکه، اگر از همین دنیاى به این معنا مذموم، چیزى به دست شما نرسید و از شما منع شد، تأسف نخورید. اینکه فلان ثروت را، فلان لذت را، فلان مقام و فلان امکان رفاه را ندارید، تأسف نخورید. این هم جمله سوم. جمله بعد: «و قولا بالحق» یا بر طبق نسخهاى و «قول الحق» فرق نمیکند. معنایش این است که «حق بگویید.» حق را بگویید و کتمان نکنید. اگر چیزى به نظرتان حق بود، آن را در جایى که باید بیان کرد، بیان کنید. حق را مکتوم نگه ندارید. آن وقتى که زباندارها حق را پنهان و احیاناً باطل را آشکار کردند، یا باطل را به جاى حق گذاشتند، اگر حقبینان و حقدانان، حق را بگویند، حقْ مظلوم نمیشود؛ حق به غربت نمیافتد و اهل باطل در نابود کردن حق طمع نمیبندند.
جمله بعد: «و اعمل لاجر» براى پاداش – یعنى پاداش الهى و حقیقى – کار کنید. بیهوده کارنکن، اى انسان! این کارِ تو، این عمر تو و این نفس زدن تو، تنها سرمایه اصلى توست. این را بیخود از دست نده! اگر عمرى میگذرانى، اگر عملى انجام میدهى، اگر نفسى میزنى و اگر قوتى را مصرف میکنى، این همه را براى پاداشى بکن. پاداش چیست؟ چند تومان پول، پاداش وجود انسان است؟! این پاداش عمرى است که من مصرف میکنم؟! خوش آمدن فلان و بهمان، پاداش یک انسان است؟! خیر! «فلیس لانفسکم ثمن الا الجنه على فلا تبیعوهابه غیرها». این، جمله اى از امام سجاد علیه الصلاة و السلام است که میفرماید: مزد شما و بهاى مناسب عمر شما، فقط بهشت است. هر چه کمتر بگیرید، سرتان کلاه رفته است. پس، براى اجر و پاداش اخروى کار کنید.
چرا پس از علی علیه السلام بشریت، بدبخت و روسیاه شد؟
این هم عبارت بعد! آن وقت امام على علیه السلام میفرماید: «وکونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً». خصم ظالم باشید. «خصم»، غیر از «دشمن» است. یک وقت کسى دشمن ظالم است؛ یعنى از ظالم بدش میآید و دشمن اوست. این، کافى نیست. «خصم او باش»، یعنى «مدعیاش باش.» خصم یعنى «دشمنى که مدعى است»، «دشمنى که گریبان ظالم را را میگیرد و او را رها نمیکند. بشریت بعد از امیرالمؤمنین ، تا امروز، به سبب نگرفتن گریبان ستمکاران، بدبخت و روسیاه شد. اگر دستهاى با ایمان، گریبان ظالمان و ستمکاران را میگرفتند، ظلم در دنیا اینقدر پیش نمیرفت؛ بلکه از بن برمیافتاد. امیرالمؤمنین این را میخواهد: «کونا للظالم خصماً.» خصم ظالم باش. در دنیا، هرجا ظلم هست و ظالمى هست، تو که اینجا هستى، خود را خصمش بدان. نمیگوییم «اکنون راه بیفت؛ و از این سوى دنیا به آن سوى دنیا برو و گریبان ظالم را بگیر.» میگوییم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتى دست داد، خصم او باش و گریبانش را بگیر.» یک وقت انسان نمیتواند نزدیک ظالم برود و ابراز خصومت نماید؛ لذا از راه دور، مخاصمه میکند. ببینید امروز، به خاطر عمل نکردن به همین یک کلمه وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام، در دنیا چه منجلابى ایجاد شده است و بشریت چه بدبختیهایى دارد! ببینید ملتها و بخصوص مسلمانان چه مظلومیتى دارند! اگر به همین یک وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام عمل میشد، امروز بسیارى از ظلمها و مصیبتهاىِ ناشى از ظلمها، وجود نمیداشت.
و للمظلوم عوناً، هرجا مظلومى هست، به او کمک کن. نمیگوید «طرفدارش باش». نه! باید کمکش کنى. هرچه میتوانى و به هر نحو که میتوانى. تا اینجا وصیت حضرت، خطاب به امام حسن و امام حسین علیهما السلام است. البته این حرفها مخصوص امام حسن و امام حسین علیهم السلام هم نیست. خطاب به آنهاست اما اختصاص به همه دارد.
پایان پیام/
نظر شما