به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان و به نقل از مهر، سیدصادق موسوی، رئیس سابق مجموعه تئاتر شهر و همچنین رئیس اسبق شورای نظارت و ارزشیابی ادارهکل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در یادداشت خود درباره شخصیت زنده یاد محمود استادمحمد چنین آورده است:
کاروان شهید رفت از پیش/ وان ما رفته گیر و می اندیش
از شمار دو جشم یک تن کم/ وز شمار خرد هزاران بیش
محمود استادمحمد در کمال سکوت معنادار خویش از میان ما پرکشید. از همگامی سرنوشت با او همین بس که واژه استاد در میانه نامش نقش بسته بود و او را مستغنی از تعابیری چون استاد و معلم میکرد.
محمود استادمحمد را در هنگام بازگشت به ایران شناختم. سال 1377 جوانی 19 ساله بودم در مرکز هنرهای نمایشی، با مرد بزرگی آشنا شدم که میگفتند تازه به ایران مهاجرت کرده است ولی سرگذشتی پر افتخار در سالهای پیش برای این آب و خاک آفریده است. او در اوج نواندیشی و خلاقیت به کمک کارشناسان مرکز هنرهای نمایشی پیوسته بود و با مهر و اشتیاقی بیمثال حتی برای کارگردانان آن روز تئاتر لالهزار کمر همت بسته بود. حضور او در تمام جلسات کارشناسی تلاش برای ارتقای جایگاه تئاتری بود که دیده بود.
برخی اوقات با چنان انگیزهای روی صحنه نمایشهای لالهزار میجست و کارگردانی را اصلاح میکرد که گویی کارگردانی نمایش به پای او نوشته میشود. محمود استادمحمد خصائل اخلاقی بیشمار و کم نظیری داشت، که من کوچکترین به سهم خود از آن بهره فراوان جستم و خالی از معرفت است که شکرانه آن را با یادی از وی به جا نیاورم. در طول آشنایی 15 سالهای که حاصل شد شاهد این دست خصوصیات از وی بودم:
- استادمحمد اهل غیبت نبود و بدگویی کسی را نمیکرد و اگر از کسی گلهای داشت در مقابلش مطرح میکرد، البته از سر خیرخواهی.
- هیچ گاه به تئاتر به عنوان فرصتی برای کسب درآمد نگاه نکرد، چراکه بلندطبعی و سادهزیستی را پیش از این آموخته بود و توجه به ذات اصلی هنر را با چیزی معامله نمیکرد.
- دوستان و ارادتمندان خود را همیشه با نکتهای، مطلبی ناب و آموختنی جدید و ناشنیده مهمان میکرد و همچون منی را که مشتاق اصلاح بودم حتی در آخرین دیدارمان - در هفته پیش، ماه مبارک رمضان- با نکتهای ادبی با استدلال اشتقاقات عربی و فارسی آن بهرهمند ساخت.
- علیرغم اشتیاق نسل جوان و جویای امروز و ملاقاتهای مکرر با هنرمندان جوان هیچ گاه مریدپروری نکرد.
- در تمام سالهای حضور در مرکز هنرهای نمایشی حتی یکبار شائبه بی انضباطیهایی در پروژههای نمایشی وی شنیده نشد و کسی از عوامل گروهش گلهای از بدعهدی مالی او نداشت و پایبندیهای او محیطی امن و اخلاقی را برای عوامل و بازیگرانش فراهم میساخت چراکه پاکدستی و پاکدامنی را پاس میداشت.
- از سالهایی که منجر به نمایشی چون "قصص القصر" شده بود بهرههای فراوان برده بود که دست کم صبر و آرامش، بی اعتنایی به دنیا، بی عقدهگی و بی کینهگی و راستگویی از برکات سالهای تنهایی و خلوت او بود.
- در ابتدای سال 90 بیدریغ و بیمنت عضویت شورای هنری مجموعه تئاتر شهر را پذیرفت و گفت برای کمک به تو میآیم هر چند به همین دلیل فرصت کارگردانی خود را در سال 90 از دست داد و بعد از آن هم بیماری این فرصت را از او دریغ داشت. انضباط حرفهای وی در شورای هنری مثال زدنی است. پیش از همه میآمد و همیشه همه نمایشنامهها را خوانده بود و یادداشتی با خود داشت و بیش از همه چشمهای مهربان و جستجوگر او امید را در دل زنده نگاه میداشت.
- در تمام این مدت یکبار، حتی به واسطه، سراغی از مطالبات و حقالجلسات را نگرفت و شرمندگی و رو سیاهی آن برای من ماند.
- در طول آشنایی با او ندیدم کسی از وی رنجیده باشد، در طول عمر خود هر نشتر تلخی که زد به خویشتن خویش زد و دیگری را با کلامی و نگاهی و حتی نازک کردن ابرویی نیازرد.
- در کلامش و باورش توحید را مییاقتی و به گوهر دینداری که اخلاق نیکوست، آراسته بود. هر چند به چشم ظاهرپرستان نمیآمد. با هم نذر کرده بودیم که اگر بخت یار بود و سلامتی به دست آورد نمایشنامهای به یاد سیدالشهدا (ع) و به قصد قربت نگارش کند و ایمان دارم او اجر این نیست خود را برده است و در روز رستاخیز همین نیت دستگیر او خواهد بود.
- من از او بسیار آموختم و جای او را نه تنها در عرصه نمایشنامه نویسی ملی ایران، بلکه در میان اخلاق گرایان هنر ایران زمین خالی میبینم و از سویدای جان از ذات اقدس پروردگار برایش طلب آمرزش و آرامش ابدی دارم.
پایان پیام/
نظر شما