تصویر رحمانی خیال در اشعار مولانا

خبرگزاری شبستان: بلخاری درمقاله‌ای«خیال شمس مولانا» می‌گوید:مولانا درغزل های متعدد با ایجاد نسبت میان خیال وحقیقت، وجوه دیگری ازمفهوم ومعنای خیال درگستره اندیشه اسلامی رامی گشایدکه کمتردرمثنوی بدان پرداخته بود.

به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری شبستان، بنیاد شمس تبریزی و مولانا نخستین شماره فصل‌نامه تخصصی « نامه شمس و مولانا» ویژه بهار سال 92 را منتشر کرده است.

 

حجت‌الله ایوبی، مدیرمسئول فصل‌نامه تخصصی شمس و مولانا در آمدی بر نامه شمس و مولانا می‌گوید: چاپ منظم مجله‌ای که مولاناپژوهان و شمس‌شناسان را راضی کند کار آسانی نیست؛ مجله‌ای که تنها مولانا‌شناسی نباشد و راه را بر شناخت درست‌تر از این قله‌های عرفانی هموار سازد، خوشوقت‌یم از اینکه نخستین شماره این نامه منتشر می‌شود، آنچه که می‌آید نخستین نامه این بنیاد است که بی‌شک خالی از اشکال نیست. بنیاد شمس و مولانا در راه‌اندازی مجله خود زمینه‌ای را برگزیده است که بسیار گسترده، باب روز، جهانی و مورد توجه همه است، محور کار اگر در یک کلمه بیان کنیم مولویه است. در این محور قطب شمس تبریزی است و بعد از مولانا جلال‌الدین، سلطان‌العلما بهاءالدین، بهاءالدین ولد، برهان‌الدین محقق ترمذی، حسام‌الدین چلبی و در مراحل بعدی فریدون بین احمد سپهسالار، احمد افلاکی عارفی، اولو عارف چلبی و ... آثار آنان موضوع بررسی و بحث قرار خواهند گرفت.

 

دکتر محمدعلی موحد، استاد دانشگاه تهران، مصحح، پژوهشگر، نویسنده، شمس‌شناس و مولاناپژوه در مقاله‌ای با عنوان «تفسیر شمس با مولانا و مولانا با شمس» می‌گوید: شکی نیست که مولانا در سی سال آخر عمرش مدام از شمس تبریزی سخن گفته است، چه در مثنوی، چه در مکتوبات و چه در فیه مافیه مکرر از او یاد کرده، سرتاسر دیوان غزلیاتش هم مشحون است از ذکر شمس، حضور شمس و نفس شمس در همه اوزان و بحور و پرده‌های آهنگ‌های این اثر عظیم موج می‌زند. شارحان مولانا هرگز در این صدد نبوده‌اند که این همه تکرار و تأکید مولانا درباره شمس، این همه شیفتگی و شوریدگی که به یاد شمس از خود نشان می‌دهد، چیست؟ این کیست که از گرد راه رسید و مولانای واعظ مدرس مفتی متعین شهر را که پایگاه و موقعیت تثبیت‌شده‌ای در اجتماع آن روز قونیه داشت چنان مسخر خود کرد که هرچه داشت، فرو گذاشت و دست از محراب و منبر و مجلس و مدرس بست، حقیقت آن است که دواین شعرای ما پر از اشارات مبهم و مبهمات مرموز از عوالم و موجودات بی‌هویت نامتعین، آنجا که حافظ می‌گوید« مرید پیر مغانم زمن مرنج»کسی بود و کجا بود وقتی می‌گوید «یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند»، «ببرد زود به جان‌داری خود با دشمن» دارد با الفاظ بازی می‌کند، یار و دلدار که در عین حال دل‌شکن است و دل همان قلب است و قلب مجازا به قلب لشکر اطلاق می‌شود و لشکر مال پادشاه است و پادشاه جان‌دار دارد، پس دلدار حافظ نامزد جان‌داری پادشاه می‌شود، در واقع آن دلدار و آن پادشاه آدم به کلی بی‌هویت هستند. اظهار تعشق و فریفتگی به دلیران بی‌هویت محتوای بخش اعظم غزل‌های فارسی است. پس شارحان مولانا، اگرچه به ظاهر نگفته باشند و حتی خلاف آن را گفته باشند، در ته دل خود در سودای خاظر خود به این نکته توجه داشته و مفروض دانسته‌اند و لذا اشارات و تصریحات مکرر مولانا را درباره شمس به جد نگرفته‌اند، اگر قرار است شاعران معشوق خیالی داشته باشند چه در عشق زمینی و چه در عشق آسمانی چرا باید در مورد مولانا استثنا قایل شویم و خطابت وی را مثلا آنجا که می‌گوید شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم/می‌افتم و می‌خیزم من خانه نمی‌دانم، منصرف به شخص معین در عالم خارج واقع بدانیم؟ حتما مولانا نیز همانند هر شاعر دیگری صورتی از معشوق در آینه خیال می‌پرداخت و با آن در عالم خیالی نرد عشق می‌باخت. وقتی حافظ می‌گوید «در خیال روی تو در کارگاه دیده کشیدم» و آن‌گاه منتظر می‌ماند تا خود چه نقش باز و آن صورت خیالی، کسی به صرافت نمی‌افتد که صاحب آن صورت خیالی را پیداکند، این یک نکته، نکته دیگر آنکه از شمس تبریزی جز در آثار مولانا خبری و اثری در دست نبود، اگر هم کسی معتقد می‌شد که شمس تبریزی در عالم خارج واقع وجود داشته، راهی برای شناخت او جز آن مقدار اظهار تعشقی که در آثار مولانا منعکس است، وجود نداشت و این اظهار تعشق به قدری پررنگ و خارق عادت و تیز و تند بود که ذهن متعارف از تطبیق آن با مصداق معینی در قالب گوشت و پوست تحاشی می‌نمود.

 

در مقاله‌ای با عنوان «تجلی حکایت‌های مقالات شمس در مثنوی» به قلم دکتر یدالله جلالی، دکتر مهدی ملک‌ثابت و دکتر محمد خدادادی آمده است: یکی از ابزارهای مورد استفاده شمس تبریزی برای بیان دیدگاه‌های مختلف حکایت و قصه است. بهره‌گیری شمس از شگرد‌های مؤثر قصه‌سازی و حکایت‌پردازی و نیز بیان خاطرات شخصی برای القای مفاهیم مورد قبول خود مقالات او را جذاب و خواندنی‌تر نموده است.

وجود بیش از 128 حکایت و حکایت‌واره در مقالات نشان‌دهنده این موضوع است که شمس ارزش والایی برای بیان مفاهیم در قالب حکایت‌ها قایل است شمس به دنبال این است که از قالب حکایت برای بیان معانی عالیه استفاده کند، قصه را مغزی هست، قصه را جهت آن مغز آورده‌اند نه از بهر دفع ملامت و در جای دیگر می‌گوید غرض از حکایت، معامله حکایت است نه ظاهر حکایت که دفع ملامت تنها به صورت حکایت بلکه دفع جهل کنی، به همین دلیل شمس علاقه چندانی به پرورده‌کردن و ساختارمندکردن ظاهر حکایت‌ها ندارد، به عبارت دیگر او را پروای عبارت‌برداری و داستان‌سازی نیست، به همین دلیل یکی از ویژگی‌های مهم روایت و حکایات مقالات شمس، کوتاه و مینی‌مالیستی بودن آنهاست.

مقالات شمس موضوی اخلاقی عرفانی دارد و طبعا درون‌مایه سخنان شمس نیز برگرفته از این موضوع است بیشتر حکایات شمس برای توضیح‌دادن یا تأکیدکردن تعالیم‌اش آورده می‌شود با این شیوه او سخنانش را به شکل قابل لمس و پذیرفتنی در اختیار مخاطب خود قرار می‌دهد.

این حکایت شیرین و زیبا در ذهن مولوی تأثیری شگرف نهاده و باعث شده‌اند که مولوی بسیاری از آنها را دست‌مایه سرودن مثنوی خود قرار دهد. به این ترتیب بسیاری از حکایات مقالات شمس به صورت مستقیم و گاه غیرمستقیم در مثنوی منعکس شده‌اند، بدون شک شنیدن بیش از 120 قصه و حکایت از زبان شمس تأثیر بسزایی در شکل‌گیری ذهن مولانا داشته است.

در مجموع 24 حکایت از حکایت‌های مقالات شمس تبریزی توسط مولوی به صورت مستقیم و غیرمستقیم در مثنوی او تکرار شده است، این حکایت‌ها عبارتند از حکایت مرد زشت‌رو و آینه با قصه آنکه گنج‌نامه‌ای یافت، قصه مرغ خانگی و بط، حکایت ابراهیم ادهم و تحول او، حکایت سلطان محمود و ایاز و جواهر قیمتی او حکایت‌ هارون‌الرشید و لیلی...

 

 

دکتر حسن بلخاری قهی در مقاله‌ای با عنوان «خیال شمس مولانا» می‌گوید: مبحث خیال و تخیل یکی از گسترده‌ترین مباحث حکمی در قلمرو و اندیشه، ادب و عرفان ماست در نزد فلاسفه خیال قوه‌ای در نفس است که امکان ضبط و حفظ صدر را به انسان می‌دهد و متخلیه قوه‌ای که علاوه بر حفظ و ضبط و تصور در صور، مهم‌تر ترکیب آنها را برای نفس ممکن می‌سازد. حکمت و عرفان نظری در عرصه اندیشه اسلامی نیز به دلیل کارکردهای شگرف خیال در ایجاد امکان ارتباط با عوالم روحانی از برای آن اهمیت و ارجی بلند قایل است، گرچه بنا به مفهوم دوگانه آن، بر تمایز میزان خیال حسی با خیال عقلی یا روحی پای می‌فشارد، همین که ابن عربی حضرت چهارم از حضرات خمس خویش را حضرت خیال نامیده و آن را اوسع عوالم می‌داند، به تنهایی کفایت از اثبات ادعای فوق می‌کند. مولانا نیز در مثنوی و فیه ما فیه اندیشه‌های تازه و نویی در باب خیال و تخیل ارایه می‌دارد که شرح تفضیلی آن را در کتاب عکس مهرویان، خیال عارفان مورد توجه قرار داده‌ام، در مقاله ذیل معانی و کارکردهای خیال در دیوان شمس مورد بررسی و تأمل قرار می‌گیرد.

 

دکتر محمدکاظم یوسف‌پور، دانشیار دانشگاه گیلان در مطلبی با عنوان «تطور معنای خوف و رجا در عرفان اسلامی» می‌گوید: حکمت ربوبیت در دل مؤمن، خوف و رجا تعبیه کرده تا به امتزاج هر دو اعتدالی در او پدید آید و مزاج ایمان مستحکم گردد. خوف و رجا در نظام اصطلاح‌شناسی عارفان جایگاه ویژه‌ دارد. مفهوم رجا در قران بی‌تردید قرآن کریم مهم‌ترین منبع اندیشه‌ها و الهامات عارفان مسلمان بوده است و اصرار نویسندگان آثار تعلیمی عرفانی به استثنای تمامی مباحث بر آیات قران ظاهرتر از آن است که به شرح و بسط نیاز داشته باشد، بنابراین به‌جاست که سخن در شرح این دو اصطلاح را در قرآن کریم دنبال کنیم. مطابق آیات قرآنی، خوف و رجا در پرورش روح ایمان و رستگاری انسان مکمل یکدیگرند و هر دو نشان از محبت بی‌نهایت پروردگار نسبت به بندگان دارند. عرفان اسلامی در سیر تاریخی خود دریافت تدریجی و رو به تکامل مفهوم خوف و رجا را نشان می‌دهد، تصوف با خوف مطلق و بی‌نهایت از معبود آغاز شد اما با پیداشدن زمینه‌های حب الهی و تعمیق مفاهیم نخستین در نهایت به رجای عاشقانه و دریافت مفهوم حقیقی مفهوم خوف دست یافت، ورود اندیشه عارفان اهل سکر و عاشقان وصال یار به شعر در تکامل تفکر عارفانه- عاشقانه و رشد طریق عرفان نقش بسزایی داشت، بنیان اندیشه‌های اهل شعر با گذر از مسیر شعر در بیان مولانا به اوج کمال خود رسید، مولانا با بینش عمیق و مهارت بی‌نظیر خود در تأویل دقیق و منحصر به فرد آیات الهی با ذخیره سرشار معنوی و عرفانی خویش تبیین مفاهیم عرفانی را به اوج رساند.

در بحث خوف و رجا وی با دیدی معرفت‌شناختی در ابتدا این مقوله را از جنبه تعلیمی آن تشریح می‌کند. در این مرحله مطابق با آیات الهی و شریعت به تبیین عملی و مستدل خوف و رجا می‌پردازد و زوایای مختلف این دو صنعت را در مسیر رشد و اصلاح سالک طریق حق آشنا می‌کند، سپس با بینش عرفانی به تحکیم و تعمیق مبانی خوف و رجا می‌پردازد به گونه‌ای که باطن حقیقت این دوره را روشن و در جای واقعی و خوف سازنده را در مخاطبان خود نهادینه می‌سازد. در نهایت تأویل و تفسیر ویژه مولانا و شور مستی عاشقانه او متناسب با کلیت روح حاکم بر مثنوی، اجزای به کار رفته را نیز با خود هم‌سو می‌سازد و مشرب عاشقانه و تفکر وصال‌طلب مولوی رجای الهی را با عشق پیوند می‌دهد، با ایجاد چنین وحدتی است که مولانا رجا را برتر از خوف و در مفهومی بسیار وسیع و عمیق به مخاطب عرضه می‌نماید.

 

پایان پیام/


 

کد خبر 274025

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha