خبرگزاری شبستان: فرا رسیدن سالروز ارتحال بنیانگذار و معمار کبیر انقلاب اسلامی و با توجه به خصوصیات اخلاقی و رفتاری ایشان که دنیای بیکرانی از دانش ها، معارف و الگوهای رفتاری بود، پرداختن به اینکه چگونه یک مجتهد دینی می تواند عارف باشد و آیا یک شخص می تواند هم فیلسوف، هم مجتهد و هم عارف مسلک باشد توجه بیشتری را به خود معطوف می دارد، برای بررسی بیشتر این موضوع و اینکه چنین موضوعی در طول تاریخ نیز امکانپذیر بوده گفت و گویی را با حجت الاسلام والمسلمین بهرام دلیر نقده ای، مدرس خارج فقه و اصول و فلسفه و عرفان انجام داده ایم که مشروح آن را می خوانید:
برای ورود به بحث بفرمایید آیا عرفان و اجتهاد را می توان با هم جمع کرد؟
بله، یک مجتهد می تواند عارف هم باشد، در طول تاریخ فقهایی داشته ایم که عارف مسلک هم بوده اند ، مرحوم میرداماد فقیه بزرگی است کما اینکه مکتبی عرفانی را نیز تشکیل داد.
ما چهار مکتب فلسفی داریم که عبارتند از: "مکتب مشا" به ریاست "بوعلی سینا" در ایران و در یونان باستان به ریاست "ارسطو"،، مکتب "اشراق" که در یونان باستان به ریاست "افلاطون" است، در اسلام ریاستش با "سهروردی" است. مکتب "یمانی" که صاحب آنن بزرگترین فقیه دوران صفویه یعنی ملاصدرا است.
علاوه بر این، شخصیت های بزرگی داشته ایم که در عین تدریس حکمت متعالیه فقهای بزرگی نیز بوده اند مانند علامه طباطبایی و مرحوم سبحانی و یا امام راحل که هم فقیه بودند و هم عارف. علامه حلی نیز که در فقه کسی به پای ایشان از حیث آثار نمی رسد با این همه در فلسفه حرف برای گفتن دارد. یا عطار و شیخ انصاری که شخصیت بزرگی در فقه است و در معادلات نظیر ندارد و جمعی از فقهایی که در زمان معاصر در مقابل فلسفه بودند.
مرحوم قاضی عارف بزرگی است که درباره تدریس فلسفه توصیه هایی دارد و ملاحسینقلی همدانی و علامه بحرالعلوم در کتاب ها آورده اند و یا سیدمحمدحسین حسینی تهرانی کتابی دارد بنام رساله فقهای حکیم و در آنجا آورده که مرحوم شهید ثانی یا بحرالعلوم در نجف فتوحات مکیه محی الدین عربی را تدریس می کرده است و همچنین مرحوم کاشف الغطا حکمت متعالیه را در نجف تدریس کرده است.
شواهدی وجود دارد که افرادی همچون مرحوم آخوند خراسانی که در حوزه های علمیه غالب علما کتاب ایشان را به عنوان یک کتاب پایان علم اصول می خوانند و خارج علم اصول در محور کفایه دور می زند و خارج کفایه در واقع تدریس می شود همین آخوند خراسانی علاقه خاصی به فلسفه دارد و بعضا نیز بحث های فلسفی را با بحث های فقهی خلط کرده اند.
آیا در طول تاریخ فقهای عارف مسلکی که به عرفان علاقه داشته باشند هم دیده می شود؟
در طول تاریخ فقهایی بوده اند که عارف مسلک بوده اند و به عرفان علاقه داشته اند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی در واقع به نوعی فقیه نیز است، اینچنین نیست که تنها در کلام معروف باشد، او در فلسفه ید طولایی دارد و پرداخت او به ریاضیات و علوم غریبه از فقاهت دورش نکرد.
امام راحل چطور؟
امام راحل شخصیتی است که فقه جواهری داشته است و دیگران را به فقه جواهری دیگران توصیه می کنند و همین شخصیت که فقیه بزرگی است و کسی در مرجعیت و فقاهت ایشان شبهه ای ندارد بزرگترین مدرس حکمت متعالیه در حوزه علمیه قم نیز بوده است. همچنین اشعار پرمحتوای عرفانی نیز سروده است، نامه های عرفانی نیز از ایشان به یادگار مانده و تالیفاتی در عرفان در کتاب مصبح الهدایه داشته است.
شرح دعای سحر امام، آداب الصلاه و سرالصلاه ایشان کاملا با رویکرد عرفانی نوشته شده است، اما ایشان در همان رویکرد عرفانی نمی ماند و تحریرالوسیله را نیز نوشته است.
کما اینکه در فلسفه تقریرات شرح منظومه را دارد و لذا نمی توان گفت فقیهی نمی تواند عارف باشد و یا اینکه عارفی نمی تواند فیلسوف باشد و فیلسوفی نمی تواند فقیه گردد. اینها قابل جمعند و هرچه جامعیت عالم دینی بیشتر باشد از حیث معرفتی اثرگذارتر است.
به این معنا که شخصیتی اگر به فلسفه اشراف کامل دارد، این شخصیت کسی که از فلسفه بویی نبرده است، یکسان نیست. شخصیتی که از عرفان بهره مند است "عرفان را در اصطلاحات فقه اکبر می نامند" صاحب معرفت به فقه اکبر نگرشش به فقه اصغر هم متفاوت از فقیهی است که از عرفان بهره ای نبرده است، لذا در ایام سالگرد امام راحل از ایشان احترام به دانش ها را ، به این معنا که هیچ دانشی نیست که بگوید من و لاغیر یاد بگیریم.
چه بسا نزاع ها به دانشمندان برگردد، دانش ها با هم نزاعی ندارند، دانشها نورند و ظلمت است که نمی تواند نور را برتابد ، دانش ها یک منظومه معرفتی که هرکسی بیشتر ازان برخوردار باشد ، معرفتش افزون تر می شود اما کسی که از کمتر دانشی بهره مند است چه بسا دیگر دانش ها را برنتابد.
امام راحل شخصیتی است که دست پرورده حکمت متعالیه است در فقه اکبر امام ویژگی های خود را دارد که با دیگر عرفا قابل مقایسه نیست و در علم اخلاق نگاه امام به گزاره های اخلاقی با دیگر بزرگان مانند غزالی و علمای علم اخلاق متفاوت است و امام رویکردهای سایر علمای اخلاق را در کتاب شرح "جنود عقل و جهل" نقد می کند و در مقدمه اش می گوید اصلا اینها کتاب اخلاقی نیستند، سپس خودش که اخلاق را معرفی می کند، می گوید اخلاق نباید نسخه باشد، باید دوای درد باشد، به این معنا که اخلاق اخلاقی است که رذائل اخلاقی را تبدیل به فضائل اخلاقی کند.
پایان پیام/
نظر شما