علیرضا طبایی و نیم قرن تکاپو در قلمرو غزل

علیرضا طبایی در مجموعه شعر « تندراما ناگهانی تر» دست‏کم پنجاه سال راه سپردن در قلمرو غزل را با نگرشی عاطفی و اجتماعی در هم می آمیزد.

خبرنگار شبستان _ فرهنگ و ادب: شاید همه ما در لحظه هایی با خودمان می گوییم که جسم ما روزی به دست خاک تشریح می شود اما شاعر که باشی شاید این جمله را خیلی زیباتر بیان کنی آنطور که علیرضا طبایی می گوید: جسم مرا تشریح خواهد کرد دست خاک / روح مرا تفسیر کن دیراست فردا می توانی!


علیرضا طبایی شاعر مجموعه «تندراما ناگهانی تر» در این مجموعه تصورات زیبا و دقیقی رااز لحظات شاعرانه زندگی خود به تصویرمی کشد. تلیمحاتی ظریفی از انسان و گذشته او را بازگو می کند و در نهایت نتیجه ای شاعرانه و کوبنده می گیرد و آن در ذهن خواننده حک می شود.

 

ما از دو دنیای جدا هستیم، هم دوریم وهم نزدیک وتنهاییم/ دوریم و نزدیکیم، گویی هر یکی، یک سوی دیواری زخاراییم ...


و در پایان همین غزل شاعر که به بیان اندیشه های خودش پرداخته تجربیاتش را از دنیای پیرامون بازگو کرده و تندیسی از پشت قرون مانده انسان را به تصویر می کشد و لبخند بر لبهای او خشکیده و در انتظار رحمت دست مسیحایی است ناگهان چون تندری غرنده می گوید:
ما را کویری خشک پندارند و شاید نیز گورستان خاموشان / دیدند و می بینند ، گاه خود هجوم تندر توفنده دریاییم!


شاعر این مجموعه اگرچه سن و سالی را سپری کرده و برف پیری بر موی سیاه او نشسته اما امیدوارانه به زندگی لبخند می زند و عاشقانه های او تصویری از زیبایی شکوه عشق را بازتاب میدهد چنانکه در غزل «تصویر کن نقش مرا»، با سادگی و با انتخاب واژگانی که چندان هم دور از دسترس نیستند اما با مهارت خاص عنوان می کند:
دور است و دیر اما شکیبا باش/ دیوانگی ازمن تو لیلا باش
حوای من با بی گناهی ها / افسون گندم، عطر اغوا باش...


و کمی بعد تر با آنکه از پیری سخن می گوید اما با امیدی قابل وصف چنان بیان می کند:


پیری مرا افسرده است اما/برهرکلام من تو اما باش
بعد زمان بشکن، جوانی ده/ بر مرده اعجاز مسیحا باش ...


و یا در غزلی دیگر شاعر دریچه ای تازه به زندگی می گشاید و با حسی نه چندان غریب می گوید:
می آیی و جوانی ام آغاز می شود / لبهای من به روی سحر باز می شود


و اینجا شاعری که زندگی را دوست دارد و به جهان با چشمی زیبا پسندانه و امیدوار می نگرد در یکی دیگر از شعرهایش که آن را به سهراب سپهری تقدیم کرده است توصیه می کند.


گرچه از جنس آب و گل است این / مشکنیدش دل است این، دل این ./
وبراستی اگر دل شکنی نباشد دنیا شاعرانه چه زیبا خواهد شد.


در هرصورت شاعر بنا برآنچه خود درمقدمه دفتر شعرش می گوید از سلاله خورشید است و شعر از تبار نور و آنچه که به نظر می رسد شاعر مجموعه تندر اما ناگهانی تر توانسته با جوشش شعور خود این رسالت را به انجام برساند.


این دفتر شعر طور کلی حدود 82 غزل را با درونمایه های اجتماعی عاطفی در برمی گیرد که شامل غزل‏ های تازه و گزیده‏ای از غزل‏های نیم قرن اخیر این شاعر و منتقد ادبی پیشکسوت است، از سوی انتشارات آوای کلار به بازار کتاب عرضه شده است.


درونمایه اغلب این ‏غزل‏ ها را مسایل عاطفی و اجتماعی شکل می‏ دهد که با زبانی امروزین و متفاوت از غزل کلاسیک، تصویرگر زندگی انسان معاصر است.


طبایی در مقدمه‏ ای بر این کتاب می‏ نویسد: « تغزّل، با هستی، و با حیات انسان آمیخته است و غزل، در فرهنگ و ادب پارسی، نمایه‏ی این آمیختگی است. غزل، جامه‏ ای فاخر بر اندام تغزّل است اما اندام‏ واره‏ های دیگر هم، از این بافته، سهمی از زیبایی و رنگی از چشم‏ نوازی گرفته‏ اند تا شعور و ذهن مخاطب را به سوی خود دعوت کنند.


از مطلع قیام مشروطه، و به ویژه از دهه‏ ی بیست تا این روزگار، شاعرانی کوشیده‏ اند خون تپنده‏ای به رنگ زندگی جاری و پرسیلان انسان معاصر در غزل جاری سازند، طرحی نو دراندازند و قبای دیروز را به جامه‏ ی فاخر امروز بدل کنند. این تکاپو و کوشش، که با جوشش شعور و نوآوری آمیخته، هنوز ادامه دارد و فرآیند آن، آثار رنگین و گاه موفّقی است که بر صفحات شعر و ادب معاصر نقش بسته و می ‏بندد.


دفتر حاضر، مجموعه ‏ای است نشان‏دهنده‏ ی نقش‏هایی از این کوشش، و جلوه‏ هایی از این جوشش. نموداری از تلاش دست‏کم پنجاه سال راه سپردن در قلمرو سرودن غزل، و داوری نهایی به همان‏گونه که بارها گفته‏ ام، با زمانه است و آن که غربال به دست به دنبال خواهد آمد...»


گفتنی است از علیرضا طبایی پیش از این مجموعه شعرهای «جوانه‌های پاییز» (نشر پیروز، 1344)، «از نهایت شب» (نشر بامداد، 1350)، «خورشید‌های آن‏سوی دیوار» (نشر توس، 1360)، «شاید گناه از عینک من باشد» (نشر آیینه جنوب، 1385) و «مادرم ایران» (نشر شادان، 1391) به چاپ رسیده است.


پایان پیام/
 

کد خبر 253710

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha