زمانی مشمول قضای الهی می شویم که...

فعل در عین استناد به انسان، به خدا نیز استناد دارد. زیرا فعل از فاعل سرمى زند، و در عین حال چون فاعل و قدرتش مخلوق خدا است، چگونه مى تواند فعل از خدا منقطع گردد.

خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحث منشور عقاید امامیه این اصول از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
 

اصل پنجاهم
قضا و قدر در افعال انسان با اختیار و آزادى او کمترین منافاتى ندارد. زیرا تقدیر الهى درباره انسان همان فاعلیت ویژه او است، و آن اینکه، او یک فاعل مختار و مرید بوده و فعل و ترک هر عملى در اختیار او است. قضاى الهى در مورد فعل انسان قطعیت و حتمیت فعل است پس از اختیار و اراده او.
به تعبیر دیگر، آفرینش انسان با اختیار و آزادى آمیخته و اندازه گیرى شده است، و قضاى الهى جز این نیست که هر گاه انسان از روى اختیار، اسباب فعلى را پدید آورد، تنفیذ الهى از این طریق انجام گیرد.
منکران آزاد بودن انسان در گزینش کارها عملاً معترف به آزادى او مى باشند ـ و لذاـ به قوانین مدنى و کیفرى احترام گذارده و خواهان اجراى عدالت درباره گروه زورگو و متجاوز به حقوق مى باشند.
برخى از افراد، گنهکارى خود را مولود تقدیر الهى دانسته و تصور کرده اند جز راهى که رفته اند، راه دیگرى در اختیار آنها نبوده است، در حالى که خرد و وحى این پندار را محکوم مى کنند. زیرا از نظر خرد، انسان با تصمیم خود سرنوشت خویش را برگزیده است، و از نظر شرع نیز او مى تواند انسانى شاکر و نیکوکار یا کفران کننده و بدکار باشد، چنانکه مى فرماید:(إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِراً وَإِمّا کَفُوراً) (انسان/3).
در عصر رسالت گروهى از بت پرستان، گمراهى خود را معلول مشیت الهى پنداشته و مى گفتند اگر خواست خدا نبود ما بت پرست نمى شدیم! قرآن کریم پندار آنان را چنین نقل مى کند:(سَیَقُولُ الّذینَ أَشْرَکُوا لَو شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباءُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیء) (انعام /148): مشرکان خواهند گفت: اگر خدا مى خواست ما و پدرانمان مشرک نمى شدیم و چیزى را حرام نمى کردیم.سپس در پاسخ آنان مى فرماید:
(کَذلِکَ کَذَّبَ الّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّى ذاقُوا بَأْسَنا): پیشینیان نیز چنین نسبت دروغ دادند، تا اینکه عذاب ما را چشیدند.
سنت هاى کلى خداوند در جهان آفرینش که گاه به سعادت انسان و گاه به زیان و شقاوت او تمام مى شود، از مظاهر قضا و قدر الهى است، و این بشر است که با اختیار خود یکى از آن دو را برمى گزیند.

 

اصل پنجاه و یکم
اختیار و آزادى انسان، واقعیّتى مسلّم و آشکار است، و انسان از راه هاى گوناگون مى تواند آن را درک کند، که ذیلاً بدانها اشاره مى کنیم.
الف ـ وجدان هر انسانى گواهى مى دهد که او در تصمیم گیری هاى خود مى تواند یکى از دو طرف فعل یا ترک را برگزیند، و اگر کسى در این درک بدیهى تردید کند، هیچ حقیقت بدیهى را نباید پذیرا شود.
ب ـ ستایشها و نکوهشهایى که در جوامع بشرى ـ اعم از دینى و غیر دینى ـ نسبت به اشخاص مختلف انجام مى گیرد، نشانه آن است که فرد ستایشگر یا نکوهشگر، شخص فاعل را، در کارهاى خویش مختار تلقى مى کند.
جـ چنانچه اختیار و آزادى انسان نادیده گرفته شود دستگاه شریعت نیز لغو و بى ثمر خواهد بود. زیرا اگر هر انسانى ناگزیر است همان راهى را بپیماید که قبلاً براى او مقرر گردیده و نمى تواند سر سوزنى از آن تخطى نماید، در آن صورت، امر و نهى، وعد و وعید، و پاداش و کیفر هیچگونه معنى نخواهد داشت.
دـ در طول تاریخ پیوسته انسان هایى را مى بینیم که درصدد اصلاح فرد و جامعه بشرى بوده اند، و در این راه برنامه ریزی هایى کرده و نتایجى گرفته اند. بدیهى است این امر با مجبور بودن انسان سازگار نیست، زیرا با فرض جبرْ همه این تلاش ها بیهوده و عقیم خواهد بود.
این شواهد چهارگانه، اصل اختیار را حقیقتى مستحکم و غیرقابل تردید مى سازد.
البته از اصل آزادى و اختیار بشر نباید نتیجه بگیریم که انسان، مطلقاً به حال خود رها شده، و خداوند هیچگونه تأثیرى در فعل او ندارد. زیرا چنین عقیده اى، که همان تفویض است، با اصل نیازمندى دائمى انسان به خدا منافات دارد، و نیز دایره قدرت و خالقیت خداوند را محدود مى کند. بلکه حقیقت امر به گونه دیگرى است که در اصل بعد بیان خواهد شد.
 

اصل پنجاه و دوم
پس از رحلت پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) از جمله مسائلى که در میان مسلمین مطرح گردید مسئله کیفیت صدور فعل از انسان بود. گروهى عقیده جبر را برگزیده و انسان را فاعل مجبور دانستند، و گروهى دیگر نقطه مقابل این نظریه را گرفته و تصور کردند که انسان موجودى به خود وانهاده است و افعال او هیچ گونه انتسابى به خداوند ندارد. هر دو گروه، در حقیقت چنین تصور مى کردند که فعل یا باید به انسان مستند باشد و یا به خدا; یا قدرت بشرى باید مؤثر باشد، و یا قدرت الهى.
در حالى که در اینجا راه سومى نیز وجود دارد که امامان معصوم (ع) ما به آن ارشاد فرموده اند. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید:«لا جبر ولا تفویض و لکن أمر بین الأمرین»([1]): (نه جبر در کار است و نه تفویض، بلکه چیزى است بین این دو). یعنى، فعل در عین استناد به انسان، به خدا نیز استناد دارد. زیرا فعل از فاعل سرمى زند، و در عین حال چون فاعل و قدرتش مخلوق خدا است، چگونه مى تواند فعل از خدا منقطع گردد.
طریقه اهل بیت (علیهم السلام) در تبیین واقعیت فعل انسان، همان است که در قرآن کریم آمده است. این کتاب آسمانى گاه فعلى را در عین حال که به فاعل نسبت مى دهد، به خدا نیز نسبت مى دهد، یعنى هر دو نسبت را مى پذیرد. چنانکه مى فرماید: (وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمى)(انفال/17): آنگاه که تیر انداختى، تو تیر نیانداختى، بلکه خدا انداخت. مقصود این است آنگاه که پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) کارى را صورت داد، او به قدرت مستقل خود این کار را انجام نداد، بلکه به قدرت الهى آن را انجام داد. بنابر این هر دو نسبت صحیح و درست است.
به عبارت دیگر، حول و قوّه الهى در هر پدیده حضور دارد، مانند جریان الکتریسته در سیم برق که از کارخانه برق سرچشمه مى گیرد، امّا کلید را ما مى زنیم و چراغ روشن مى شود. و درست است که بگوییم ما چراغ را روشن کردیم، و درست است که گفته شود: روشنى لامپ از جریان برق است.
پی نوشت:
[1] . توحید صدوق، باب 59، حدیث 8.
ادامه دارد/

 

کد خبر 244568

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha