شیخ فریدالدین چگونه یک شبه عطار شد؟/درویشی که باکلمه الله از دنیا رفت

عطار معتقد بود عرفان همان «راه» است راهی که با «رفتن» آغاز می‌شود زیرا با رفتن رهرو پدید می‌آید و در این راه، رهرو و رهبر نیز سرانجام راه می‌شوند.

به گزارش خبرنگار شبستان، روز 25 فروردین در تقویم رسمی کشور به نام عطار نیشابوری نامگذاری شده است و همه ساله مراسم بزرگداشت این شاعر و عارف نامی در شهر نیشابور و دیگر شهرهای کشور با حضور شاعران، عارفان و نویسندگان برگزار می شود.

 

فرید الدین ابوحامد محمد فرزند ابوبکر ابراهیم عطار نیشابوری، از شاعران و عارفان نامی نیمه‌ دوم سده‌ ششم و نیمه‌ اول سده‌ هفتم هجری است. از دوران کودکی وی اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود، مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود.

 

بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. وی در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نیست که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته است. 

 

درویشی که در عطار انقلاب روحی ایجاد کرد

فرید الدین به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستانهای مختلفی بیان شده که معروفترین آن این است که:

"روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد."

 

وی بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست وی توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.

 

 عطار مردی فعال بود

عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است.

 

عطار روح بود و سنایی دوچشم
عطار میراث دار و راوی روح عرفان عاشقانه‌ بایزید و حلاج و عین القضات و سنایی است. بی سبب نیست که مولوی درباره‌ی وی می‌گوید: عطار روح بود و سنایی دو چشم/ او ما از پی سنایی و عطار آمدیم
 

به نظر عطار، متعلق وتجلی‌های عشق، نزد همه‌ انسان‌ها، یک‌سان نیست، زیرا هر کس بنابه دل‌بسته‌گی‌ها و دل‌داده‌گی‌های‌اش، معشوق و دل‌بر و حسب حالی ویژه دارد.
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
گر بپرد پشه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید به دست
لاجرم چون مختلف افتاد سیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر
معرفت زین‌جا تفاوت یافته است
این یکی محراب وآن بت یافته است

 

عطار عرفان را " راه" می دانست
عرفان، به باور عطار " راه" است، راهی که با " رفتن" آغاز می‌شود. عرفان، راهی از پیش معلوم و پایان پذیر نیست، بل راهی است که با رفتن، پدید می‌آید و با رفتن، راه می‌شود. این راه، بی نشان و ناپیدا است، چون با رفتن رهرو پدید می‌آید. در این راه، رهرو و رهبر نیز سرانجام راه می‌شوند.

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است
وانیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور
چون شدند آن‌جای‌گه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بی خبر
جای دیگر می‌گوید:
پای درنه راه را پایان مجوی
زان که راه عشق بی پایان بود

 

 آثار عطار

آثار شیخ به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود. آثار منظوم وی  عبارت است از: دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.  مثنویات وی عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سر نامه، منطق الطیر، جواهر الذات، حیدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجایب.

 

در مورد وفات وی نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری قمری دانسته اند و برخی دیگر سال وفات وی را 632 و 616 دانسته اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری.ق دانسته اند .

 

 کشته شدن عطار توسط مغولان

در مورد چگونگی مرگ وی نیز گفته شده که وی در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

در کوی تو رسم سرفرازی این است مستان تو را کمینه بازی این است

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت شاید که تو را بنده نوازی این است

 

گفتنی است، مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره وی خراب شده بود به فرمان امیر علی شیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 243390

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha