کلیسایی که قرار بود جایگزین کعبه شود

این خانه خدا و خانه ابراهیم، دوست خداست. اگر قرار باشد که از این خانه نگهداری شود، خدا خود از خانه و حرم خود پاسداری‏ می‏کند و کسی نمی‌تواند بر آن تسلط یابد.

به گزارش خبرگزاری شبستان، بر پایه روایت‌های تاریخی، وقتی ابرهه در موسم حج، مردم را در حال سفر به سوی مکه برای انجام حج دید و درباره خانه کعبه جویا شد، برای دفاع از آیین خود یعنی مسیحیت و نیز برای خشنودی نجاشی تصمیم گرفت در صنعا کلیسایی بنا نهد تا مردم از حج دست بکشند و به سوی آن کلیسا حج بگزارند.

او این کلیسا را قُلَّیْس نام نهاد. در وصف آن گفته‌اند: در زیبایی، بزرگی، نقش و نگار، رنگ‌آمیزی و دیگر آرایه‌ها در یمن بی‌مانند بود. قبایل عرب با شنیدن این خبر، خشمگین شدند. مردی از نسأه، قومی که ماه‌های حلال و حرام را جا به جا می‌کردند از بنی‌‌فقیم و نیز مردی دیگر از بنی‌‌مالک راهی کلیسای قلّیس شدند و آن‌جا را آلوده کردند. در گزارشی دیگر آمده که گروهی از عرب‌ها نزدیک آن کلیسا آتش افروختند و باد آتش را به سوی معبد برد و آن را سوزاند.

ابرهه با آگاهی از این ماجرا، از عامل آن جویا شد و چون به او گفتند: مردی از مکیان بوده است، گفت: با این کار، خواسته‌اند مرا تحقیر کنند. سپس به مسیح سوگند یاد کرد که کعبه آنان را ویران کند تا دیگر کسی برای حج به مکه نرود. هدف دیگر این تهاجم را گسترش سلطه و نفوذ پادشاهی حبشه و تسلط بر سرزمین‌های شمالی عربستان مانند مکه دانسته‌اند.

ابرهه در نامه‏ای به نجاشی، او را از این ماجرا آگاه کرد و از وی خواست تا فیل بزرگ و نیرومندش را برای حمله به مکه بفرستد و او نیز پذیرفت. آن‌‌گاه ابرهه دستور بسیج لشکر و فیل‏ها را داد. در نقل‌های تاریخی، شمار آن‌ها یک، هشت، دوازده، سیزده رأس فیل و حتی بسیار بیش از این یاد شده است که مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد. وی با لشکری 000/70 نفری به راه افتاد و پادشاه حمیر و نفیل بن حبیب خثعمی از بزرگان یمن نیز همراهش بودند.

در میان راه، یکی از مردان قبیله بنی‌‌سلیم از سوی ابرهه به قبایل اطراف گسیل شد تا آنان را به حج معبد ابرهه تشویق کند. در این میان، قتل او به دست مردی از قبیله کنانه، ابرهه را بیش از پیش خشمگین ساخت و سبب شد با سرعت بیشتر به سوی مکه بشتابد. چون به طائف رسید، از مردم آن دیار راهنما خواست و آنان هم اسیری از قبیله هذیل به نام نفیل را که پیشتر قصد کشتنش را داشتند، نزد ابرهه فرستادند. وقتی سپاهیان به منطقه «مغمس» و بر پایه گزارشی، «حب المحصب» در شش کیلومتری مکه رسیدند، ابرهه طلایه‌داران لشکر خود به فرماندهی اسود بن مقصود را به مکه فرستاد. وی دارایی مردم مکه از جمله200 شتر از عبدالمطلب بن هاشم را غارت کرد.

ابرهه، حناطه حمیری را برای جست‌وجوی بزرگ قبیله قریش به مکه فرستاد و پیام داد که نه برای جنگ با آنان، بلکه تنها برای ویرانی خانه کعبه آمده است و اگر آنان مانع نشوند، نیازی به جنگ و خونریزی نخواهد بود. حناطه پیام ابرهه را به عبدالمطلب رساند. عبدالمطلب گفت: به خدا سوگند! ما نیز نمی‌‏خواهیم با ابرهه بجنگیم. این خانه خدا و خانه ابراهیم، دوست خداست. اگر قرار باشد که از این خانه نگهداری شود، خدا خود از خانه و حرم خود پاسداری‏ می‏کند و کسی نمی‌تواند بر آن تسلط یابد ؛ ولی اگر خدا بخواهد پای بیگانه را به خانه خویش باز کند، بر ما شایسته نیست تا از آن جلوگیری کنیم.

عبدالمطلب که مردی بزرگ، درشت اندام، با شکوه و زیبارو بود، برای گفت‌وگو با ابرهه نزد وی رفت. ابرهه ورودش را گرامی داشت و به احترام وی از تختش برخاست و به سویش رفت و او را کنار خود نشاند. آن‌گاه از مترجم خواست که درخواستش را با او در میان بگذارد. عبدالمطلب، خواستار بازپس‌گیری 200 شتری شد که از او گرفته بودند. ابرهه که انتظار شنیدن چنین سخنی را نداشت، از این پاسخ دلزده شد و گفت: آیا با من از شتران خود سخن می‌گویی و از خانه‏ای که دین تو و پدرانت به آن وابسته است و من برای ویران کردنش آمده‏ام، چیزی نمی‌‏گویی؟ عبدالمطلب پاسخ داد: من صاحب شتران خود هستم و خانه کعبه نیز صاحبی دارد که آن را خود پاسداری خواهد کرد. آن‌گاه ابرهه دستور داد تا شترهای عبدالمطلب را به او بازپس دهند. عبدالمطلب آن‌ها را گرفت و قربانی نمود و در حرم کعبه انفاق کرد. سپس نزد قریش رفت و مردان قبیله قریش را از لشکرکشی ابرهه آگاه کرد و دستور داد که همراه وی از مکه بیرون روند و بر فراز کوه‏ها پناهنده شوند تا از پیامدهای جنگ در امان بمانند. سپس با چند تن از مردان قریش حلقه‌وار پیرامون کعبه گردآمدند تا خدا را بخوانند و برای شکست ابرهه از او یاری بخواهند. خداوند پرندگانی را مامور کرد تا با سنگ ریزه هایی که در منقال و چنگال خود داشتند سپاه ابرهه را به سزای عملشان برسانند.

پایان پیام/
 

کد خبر 237012

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha