چرا خلفای عباسی از امام حسن عسکری (ع) می ترسیدند؟

امام حسن عسکری (ع) با اهداء کتاب علم را تکریم می کرد، تربیت بیش از 100 شاگرد، برگزاری جلسات مناظره بین شاگردان و علمای فرق دیگر در موضوعات کلامی و فقهی و اهتمام به مکتوبات همه نشان از نقش روشنگری ایشان دارد.

خبرگزای شبستان: ایام امامت امام حسن عسگری علیه السلام در خفقان به وجود آمده از حکومت حاکمان عباسی بود. حاکمانی که امام جوادالائمه علیه السلام را در 25سالگی ، امام هادی النقی علیه السلام را در 41 سالگی و امام حسن عسگری علیه السلام را در 28 سالگی به شهادت رساندند. البته دوران امام عسگری علیه السلام از محدودیت ها و شدائد بیشتری برخوردار بود یکی بخاطر اینکه خلفای عباسی می دانستند «مهدی موعود» که قرار است پایه خلافت ظلم را از بین ببرد از نسل حسن عسگری علیه السلام می باشد. دیگر اینکه شیعیان تا حدودی قدرت گرفته بودند و همه می دانستند که شیعیان با خلفای عباسی موافق نیستند لذا بر حضرت سخت می گرفتند تا بتوانند از این طریق شیعیان را کنترل نمایند و مانع تهاجم ایشان باشند.

خب اگر برای حضرت عسگری علیه السلام مقامی فراتر از حصارهای معسکر خلفای عباسی در نظر نگیریم، نمی توانیم از امامت ایشان بهره مند گردیم. آموزه های ایشان در مسائل گوناگون دیوارهای علمی وسیاسی را نیز درنوردید چه برسد به اینکه بخواهد محدود به منطقه سامراء و زندان های آن باشد. 

فعالیت های مختلف حضرت در شرایطی که حتی در دل موالیان اهل بیت علیهم السلام شک و تردید وجود داشت[1] بسیار چشمگیر و البته راهگشاست. حضرت با وجود تمام محدودیت ها، مشکلاتی که بواسطه در دسترس نبودن امام زمان در جامعه شیعی بوجود آمده بود را مدیریت می کردند. بُعد امامت حضرت در جامعه تنها به شکل یک امامی که توجهی به سیاست و جامعه نداشته باشد نبود بلکه حضرت از تمام فرصت ها و امکانات استفاده می نمودند تا بتوانند راه صحیح را در این اوضاع فتنه آلود به دست موالیان خود برسانند. از جمله می توان به جریان چوبی که حضرت درون آن را خالی کرده بودند اشاره نمود. حضرت این چوب را به دست شخصی داده بودند و امر کرده بودند که آن را به ابوعمرو عثمان بن سعید (عمری)[2] برساند، در میانه راه چون درون چوب خالی بود با ضربه کوچکی شکست و نامه هایی که حضرت در میان چوب پنهان کرده بودند آشکار شد و ...[3] از راه های دیگری که حضرت برای آگاه ساختن شیعیان از آن استفاده می کردند این بود که عثمان بن سعید (عمری) در لباس یک روغن فروش، نامه ها و درخواست مردم را جمع کرده و در ظروف روغن قرار می داد و به امام عسگری علیه السلام می رساند.[4]

 

خبر از آینده

توجه فوق العاده حضرت به اوضاع شیعیان را در این مثال ها نمی توان خلاصه نمود بلکه باید دانست که با توجه به شرایط تاریکی که خلفای عباسی فراهم آورده بودند و در دل مردم شک و تردید فراوانی بوجود آورده بودند، حضرت نیز اهتمام بیشتری نسبت به جذب و رشد شیعیان داشتند لذا حضرت در موارد بسیاری سعی می کردند که با اطلاع دادن از غیب دل محبان را به امامشان گرم نگه دارند.

یکی از اصحاب از طول مدت حبس خود در زندان به حضرت گله کرد و حضرت در جواب فرمود نگران نباش که تو نماز ظهر را در منزل خودت اقامه خواهی کرد. همچنین هنگامی که از نظر اقتصادی در تنگنا قرار داشت و از اینکه از حضرت طلب پول کند شرم داشت ، وقتی به خانه خود بازگشت دید که حضرت صد دینار برای او فرستاده و در نامه ای نوشته اند: وقتی حاجتی داشتی از ما حیا نکن و بخواه. [5]

گروهی از شیعیان اهواز به سُر من رأی رفتند تا امام عسگری را زیارت کنند. وقتی که حضرت خارج شدند با یک دست خود عمامه(کلاه) را برداشتند و دست دیگر را به سر خود کشیدند . در همین حین به یکی از اعضاء گروه ما نگاه کردند و لبخند زدند. آن مرد هم زیر لب گفت: أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ خِیَرَتُهُ علتش را که پرسیدیم در جواب گفت: من در قلبم کمی نسبت به حضرت شک داشتم لذا در دلم گفتم اگر بعد از خروج، حضرت عمامه(کلاه) خود را از سر بردارند به یقین او امام من است.[6]

جعفر بن محمد بن موسی می گوید نشسته بودم که حضرت سواره از مقابل من در حال عبور بودند. من که دوست داشتم صاحب فرزند شوم به فکر رفتم و با خود گفتم آیا صاحب فرزند می شوم؟ ناگهان امام (ع) سر مبارکشان را بطرف من برگرداندند و به حالتی که معنایش این بود؛ تو صاحب فرزند می شوی! سرشان را تکان دادند، ناخودآگاه در دلم آمد که آیا پسر است؟ این بار امام بصورتی سرشان را تکان دادند که معنایش این بودکه خیر. جعفر می گوید بعد از مدتی خدا دختری به من عنایت فرمود.[7]

لذا با توجه به اینکه محدودیت های ظاهری سراسر زمان و مکان حضرت را فراگرفته بود، ولی هیچکدام مانع نمی شد که ایشان بذر محبت خود را در دل انسان هایِ قابل نکارند و یا درخت محبت موالیان را به ثمر ننشانند.

 

تقیه

در کتب تاریخ به وضوح می توان به این نکته دست یافت که مناسب ترین راه برای توسعه و تبلیغ دین در ایام امامت حضرت حسن عسگری علیه السلام، «تقیه» بوده است. در کلام حضرت که به عنوان توصیه ای به شیعیان می باشد این مسئله به چشم می خورد: صَلُّوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ‏[8] فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ فِی حَدِیثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ-وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا شِیعِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِک‏[9]

نمونه های بسیاری هم برای بکارگیری تقیه توسط اطرافیان حضرت ذکر شده است که بعنوان مثال مواردی از آن را ذکر می کنیم:

حضرت به اصحاب خود در مواقع بسیاری می فرمودند که حتی اگر ما را دیدید سلام نکنید ، به سوی ما اشاره نکنید زیرا جان شما به خطر می افتد. [10]

احمد بن اسحاق می گوید: نزد امام حسن عسگری علیه السلام حاضر شدم و عرض کردم که می خواهم دست خط شما را ببینم تا اگر نامه ای از شما دیدم بشناسم. حضرت نیز نامه ای را نشان داد و فرمودند : در نامه های من شک نکن ؛ گاهی نوک قلم من درشت و ضخیم است و گاهی نازک (و یا عبارات نزدیک به این مضمون) [11]

از ویژگی های بارز حضرت در اداره جامعه شیعی این بود که با قرار دادن نمایندگانی برای جمع آوری وجوهات به عنوان وکیل، نمایندگانی برای پاسخگویی به سوالات شیعیان بعنوان ثقات و نمایندگانی بعنوان نامه رسان به مناطق مختلف و چهار نفر نیز که بعنوان «باب» برای حضرت فعالیت می کردند توانسته بودند یک تشکیلات ایجاد نمایند و از این طریق از احوال محبان خود باخبر باشند ، نیازهای ایشان را مستقیما و یا با استفاده از این شبکه تشکیلاتی برطرف نمایند.

حضرت پیغام های خود برای محبین و شیعیان را نیز از این طریق ارسال می نمودند و توصیه های اخلاقی و سیاسی و ... خود را به دست آنان می رساندند: نامه به اهالی قم، [12] به اسحاق بن اسماعیل نیسابوری[13] و دیگر نامه هایی که در دفعات متعدد برای یاران خود و شیعیان و محبین اهلبیت ارسال می نمودند از اقدامات حضرت برای آگاه سازی و هدایت فکری جامعه بود.

در برخی از پیغام ها هم حضرت مخاطبین نامه را برای وقایع گوناگون آماده می ساخت: مثلا ایشان قبل از اینکه به گرگان سفر کنند از پیش اطلاع دادند تا شیعیان آمادگی ملاقات با حضرت را داشته باشند و اگر سوالی را در ذهن دارند از محضر ایشان بپرسند[14]. یکی از مهمترین اطلاع رسانی هایی که حضرت داشتند، مهیا نمودن پیروان اهلب یت علیهم السلام برای غیبت حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف بود که بصورت مکرر به اَشکال گوناگون بیان می شد . گاهی بطور مستقیم حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف را در جواب سوال اینکه امام بعد از شما کیست مورد اشاره قرار می دادند و گاهی در ضمن توضیحاتی و یا خبر دادن از سوالی که هنوز بر زبان جاری نشده است حقانیت فرزند خودشان را گوشزد می نمودند[15] در مواردی نیز حضرت در نامه های خود به این موضوع می پرداختند مانند نامه ای که به ابن بابویه ابلاغ فرمودند.[16]

در چنین شرایطی که حتی قلوب موالیان خالی از شک و شبهه نسبت به امام زمانشان و جانشین او نیست ، و امام هم از این موضوع بی خبر نمی باشند، بنظر می آید که ضروری است عده ای علما و دانشمندان، تعالیم دینی و نقل های روایی از ائمه قبلی راجع به این موضوع را برای مردم بازگو نمایند تا هم سطح اعتقادات جامعه رشد کند و هم زمینه برای سوء استفاده فرصت طلبان از بین برود. از این رو امام ابامحمد الحسن العسگری علیه السلام مکتب علم آموزی خود را به أنحاء مختلف فعال نگاه می داشتند و از کم ترین زمان برای تعلیم دادن به مردم بهره می بردند.

دو نفر از دست حاکم ظالم شهر خود گریخته بودند و به محضر امام حسن عسگری علیه السلام در سامرا پناه آورده بودند. پس از ورود، حضرت فرمود به شهر خود بازگردید ان شاءالله که سالم خواهید ماند... . ایشان شگفت زده از فرمایش حضرت توصیه ای خواستند حضرت فرمود که فرزندان خود را نزد من قرار دهید تا به آنها علم بیاموزم و از دشمنانتان باکی نداشته باشید .[17]

یکی دیگر از نمونه هایی که نشان دهنده تکریم علم توسط حضرت امام ابامحمد العسکری علیه السلام می باشد، اهداء کتاب است . ایشان با این عمل توانستند راه زندگی صحیح را به یاران خود نشان دهند و هم مانع انحراف ایشان بشوند.[18]

تربیت بیش از صد شاگرد[19] ، برگزاری جلسات مناظره بین شاگردان و علمای فرق دیگر در موضوعات متنوع کلامی و فقهی [20] ، پاسخگویی خود حضرت به سوالات مسلمانان و غیرمسلمانان[21] اهتمام به کتابت و احترام به مکتوبات[22] ، همه و همه نشانه هایی از توجه به روشنگری و هدایت در بین افکار مطلق مردم می باشد.

به تبع این فعالیتهای موثر و خاموش حضرت در سطح جامعه، خلفای عباسی احساس خطر می کردند و آنهایی که بخاطر جلوگیری از نفوذ روشنگری ائمه اطهار علیهم السلام در قلوب و اعمال توده مردم ، حضرت را به پادگان منتقل کرده و تحت نظارت داشتند بیش از پیش مستأصل از محبوبیت حضرت در بین مردم شده بودند. برنامه های متفاوتی را برای جداکردن امام از مأمومین عاشق خود اجرا کرده بودند اما هر بار به قدرت پروردگار با ناکامی، نقشه های خود را بر آب می دیدند،‌ لذا از روی ناچاری حضرت را تهدید به قتل کردند بلکه بتوانند از طریق ایجاد ترس در دل ها، جلوی نفوذ انفاس رحمانی حجت الله را بگیرند.[23]

با این همه بذل توان، باز در اواخر عمر شریف حضرت عده ای خواستند که مردم را از مسیر ولایت که خدا آغازگر آن بوده است، منحرف سازند و با بوجود آوردن فتنه هایی سعی در خراب کردن عقاید پاک عاشقان امامت داشتند، ولکن تدابیری که امام حسن عسگری علیه السلام پیش از این اندیشیده بود، مهلت نداد که جولان دنیاطلبان با آن خودنمایی که دارد آنطور که می خواهد جامعه را بفریبد.

حضرت به پیک نامه رسان خود «ابوالادیان» نشانه هایی را داده بودند که بعد از شهادت من کسی که دارای این نشانه ها بود حجت خدا برشماست. درخواست جواب نامه های مدائن، اقامه نماز بر من و اطلاع از محتویات کیسه نشانه هایی بود که برای شناخت حجت الله از زبان امام عسگری علیه السلام صادر شد.

وقتی که حضرت از دنیا رفتند و برادر حضرت«جعفر» خواست نماز بخواند، امام زمان عجل الله فرجه الشریف مانع شدند و خود بر پدربزرگوارشان نماز گزارده و در کنار جد اطهرشان امام هادی النقی علیه السلام به خاک سپردند و از ابوالادیان جواب نامه ها را در خواست نمودند. در همین موقع عده ای از قم آمدند و نمی دانستند که حضرت از دنیا رفته است وبا مشاهده آن اوضاع گفتند چه کسی جانشین امام عسگری است؟ جعفر را نشان دادند. نزد او رفتند و گفتند تعدادی نامه و اموال نزد ماست ، از طرف چه کسانی است و چه میزان پول همراه ماست؟ جعفر خشمگین شد و گفت می خواهند خبر از غیب دهم. ناگهان خادمی از اتاق بیرون آمد و از فرستندگان نامه ها خبر داد و تعداد دینار ها را نیز گفت. ابوالادیان گفت: کسی که این خادم را فرستاده دارای نشانه هایی است که حضرت ابامحمدالعسکری علیه السلام بشارتش را داده بود و او امام بر حق ماست[24].

به این شکل فتنه غصب جانشنینی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برملا شد و نشان داد برای کسی که گستره فعالیت خود را ظاهری نمی بیند همیشه راهی وجود دارد که بتواند قلوب را احاطه کند و عقاید خود را منتشر نماید.

امام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام خطاب به هارون الرشید فرمودند: «أنا امام القلوب و انت امام الجسوم»[25] که می تواند حاکی از این باشد که محصور نمودن ما تنها ظاهری می تواند باشد والا سیطره حجت الله بر تمام زمانها و مکانها امری بدیهی است که تنها بر منکرین فضائل اهلبیت پوشیده می باشد. اگر اشرف مخلوقات یک مشت خاک و سنگ را مانع ترویج تفکرات خود بداند به همانها محصور خواهد شد ولی اگر سنگی به سنگ بودن خودش اکتفا نکند می تواند با اهلبیت محشور بشود.[26] شاید بتوان گفت از آسیبهایی که گریبان فرهنگ سازانمان را گرفته همین است که خود را با ادوات و امکانات دشمن مقایسه می کنند و حال آنکه آنچه ما برایش می جنگیم غیرقابل قیاس با محتوای فرهنگی آنها است؛ ما یاری خدا را داریم که می تواند از دژهای محکم و حراست های مخوف، بذر محبت را در قلوب مستعده بکارد و آبیاری کند. 

پی نوشت ها:

[1] قال ابومحمد العسکری علیه السلام: ِ مَا مُنِیَ‏ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی بِمِثْلِ مَا مُنِیتُ‏ بِهِ مِنْ شَکِّ هَذِهِ الْعِصَابَةِ فِی‏ (تحف العقول ص487)

[2] ْ قَالَ قَوْمٌ مِنَ الشِّیعَةِ إِنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ ع قَالَ‏ لَا یُجْمَعُ عَلَى امْرِئٍ بَیْنَ عُثْمَانَ وَ أَبُو عَمْرٍو «3» وَ أَمَرَ بِکَسْرِ کُنْیَتِهِ فَقِیلَ الْعَمْرِی‏ (الغیبةطوسی ص354)

[3] أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیُّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْأَسْوَدِ وَقَّادُ حَمَّامِ أَبِی مُحَمَّدٍ ع قَالَ دَعَانِی سَیِّدِی أَبُو مُحَمَّدٍ فَدَفَعَ إِلَیَّ خَشَبَةً کَأَنَّهَا رِجْلُ بَابٍ مُدَوَّرَةً طَوِیلَةً مِلْ‏ءَ الْکَفِّ فَقَالَ صِرْ بِهَذِهِ الْخَشَبَةِ إِلَى الْعَمْرِیِّ فَمَضَیْتُ فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى بَعْضِ الطَّرِیقِ عَرَضَ لِی سَقَّاءٌ مَعَهُ بَغْلٌ فَزَاحَمَنِی الْبَغْلُ عَلَى الطَّرِیقِ فَنَادَانِی السَّقَّاءُ صِحْ عَلَى الْبَغْلِ فَرَفَعْتُ الْخَشَبَةَ الَّتِی کَانَتْ مَعِی فَضَرَبْتُ الْبَغْلَ فَانْشَقَّتْ فَنَظَرْتُ إِلَى کَسْرِهَا فَإِذَا فِیهَا کُتُبٌ فَبَادَرْتَ سَرِیعاً فَرَدَدْتُ الْخَشَبَةَ إِلَى کُمِّی فَجَعَلَ السَّقَّاءُ یُنَادِینِی وَ یَشْتِمُنِی وَ یَشْتِمُ صَاحِبِی فَلَمَّا دَنَوْتُ مِنَ الدَّارِ رَاجِعاً اسْتَقْبَلَنِی عِیسَى الْخَادِمُ عِنْدَ الْبَابِ فَقَالَ یَقُولُ لَکَ مَوْلَایَ أَعَزَّهُ اللَّهُ لِمَ ضَرَبْتَ الْبَغْلَ وَ کَسَرْتَ رِجْلَ الْبَابِ فَقُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی لَمْ أَعْلَمْ مَا فِی رِجْلِ الْبَابِ فَقَالَ وَ لِمَ احْتَجْتَ أَنْ تَعْمَلَ عَمَلًا تَحْتَاجُ أَنْ تَعْتَذِرَ مِنْهُ إِیَّاکَ بَعْدَهَا أَنْ تَعُودَ إِلَى مِثْلِهَا وَ إِذَا سَمِعْتَ لَنَا شَاتِماً فَامْضِ لِسَبِیلِکَ الَّتِی أُمِرْتَ بِهَا وَ إِیَّاکَ أَنْ تُجَاوِبَ مَنْ یَشْتِمُنَا أَوْ تُعَرِّفَهُ مَنْ أَنْتَ فَإِنَّنَا بِبَلَدٍ سُوءٍ وَ مِصْرٍ سُوءٍ وَ امْضِ فِی طَرِیقِکَ فَإِنَّ أَخْبَارَکَ وَ أَحْوَالَکَ تَرِدُ إِلَیْنَا فَاعْلَمْ ذَلِک‏ (المناقب، ابن شهرآشوب ،ج‏4،ص:428)

[4] وَ کَانَ الشِّیعَةُ إِذَا حَمَلُوا إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع مَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ حَمْلُهُ مِنَ الْأَمْوَالِ أَنْفَذُوا إِلَى أَبِی عَمْرٍو فَیَجْعَلُهُ فِی جِرَابِ‏ السَّمْنِ‏ وَ زِقَاقِهِ وَ یَحْمِلُهُ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع تَقِیَّةً وَ خَوْفا(الغیبةطوسی ص354)

[5] أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیُّ قَالَ: شَکَوْتُ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع ضِیقَ‏ الْحَبْسِ‏ وَ کَتَلَ الْقَیْدِ فَکَتَبَ إِلَیَّ أَنْتَ تُصَلِّی الْیَوْمَ الظُّهْرَ فِی مَنْزِلِکَ فَأُخْرِجْتُ فِی وَقْتِ الظُّهْرِ فَصَلَّیْتُ فِی مَنْزِلِی کَمَا قَالَ ع وَ کُنْتُ مُضَیَّقاً فَأَرَدْتُ أَنْ أَطْلُبَ مِنْهُ دَنَانِیرَ فِی الْکِتَابِ فَاسْتَحْیَیْتُ فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى مَنْزِلِی وَجَّهَ إِلَیَّ بِمِائَةِ دِینَارٍ وَ کَتَبَ إِلَیَّ إِذَا کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَلَا تَسْتَحْیِ وَ لَا تَحْتَشِمْ وَ اطْلُبْهَا فَإِنَّکَ تَرَى مَا تُحِبُّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.(کافی ج1ص508)

[6] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ‏ وَافَتْ جَمَاعَةٌ مِنَ الْأَهْوَازِ مِنْ أَصْحَابِنَا وَ خَرَجَ السُّلْطَانُ إِلَى صَاحِبِ الْبَصْرَةِ فَخَرَجْنَا نُرِیدُ النَّظَرَ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَنَظَرْنَا إِلَیْهِ مَاضِیاً مَعَهُ وَ قَدْ قَعَدْنَا بَیْنَ الْحَائِطَیْنِ بِسُرَّ مَنْ رَأَى نَنْتَظِرُ رُجُوعَهُ فَرَجَعَ فَلَمَّا حَاذَانَا وَ قَرُبَ مِنَّا وَقَفَ وَ مَدَّ یَدَهُ إِلَى قَلَنْسُوَتِهِ فَأَخَذَهَا عَنْ رَأْسِهِ وَ أَمْسَکَهَا بِیَدِهِ وَ أَمَرَّ یَدَهُ الْأُخْرَى عَلَى رَأْسِهِ وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِ رَجُلٍ مِنَّا فَقَالَ الرَّجُلُ مُبَادِراً أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ وَ خِیَرَتُهُ فَقُلْنَا یَا هَذَا مَا شَأْنُکَ قَالَ کُنْتُ شَاکّاً فِیهِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی إِنْ رَجَعَ‏ وَ أَخَذَ الْقَلَنْسُوَةَ مِنْ رَأْسِهِ قُلْتُ بِإِمَامَتِهِ.(کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج‏2، ص: 426)

[7] وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى قَالَ‏ کُنْتُ قَاعِداً بِالْعَشِیِ‏ فَمَرَّ بِی وَ هُوَ رَاکِبٌ وَ کُنْتُ أَشْتَهِی الْوَلَدَ شَهْوَةً شَدِیدَةً فَقُلْتُ فِی نَفْسِی تَرَى أُرْزَقُ وَلَداً فَقَالَ بِرَأْسِهِ أَیْ نَعَمْ فَقُلْتُ ذَکَراً فَقَالَ بِرَأْسِهِ لَا فَوُلِدَتْ لِی ابْنَة(کشف الغمة فی معرفة الأئمة ج‏2، ص: 426)

[8] فالضمیر یرجع إلى المخالفین أو مطلق الناس‏

[9] تحف العقول،ص: 488

[10] مَا رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَلَبِیِّ قَالَ‏ اجْتَمَعْنَا بِالْعَسْکَرِ وَ تَرَصَّدْنَا لِأَبِی مُحَمَّدٍ ع یَوْمَ رُکُوبِهِ فَخَرَجَ تَوْقِیعُهُ أَلَا لَا یُسَلِّمَنَّ عَلَیَّ أَحَدٌ وَ لَا یُشِیرُ إِلَیَّ بِیَدِهِ وَ لَا یُومِئُ‏ أَحَدُکُمْ فَإِنَّکُمْ لَا تَأْمَنُونَ عَلَى أَنْفُسِکُمْ.(الخرائج و الجرائح ج1 ص439)

[11] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَسَأَلْتُهُ أَنْ یَکْتُبَ لِأَنْظُرَ إِلَى خَطِّهِ فَأَعْرِفَهُ إِذَا وَرَدَ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَالَ یَا أَحْمَدُ إِنَّ الْخَطَّ سَیَخْتَلِفُ عَلَیْکَ مِنْ بَیْنِ الْقَلَمِ الْغَلِیظِ إِلَى الْقَلَمِ الدَّقِیقِ‏ فَلَا تَشُکَّن‏(کافی ج1ص513)

[12] عوالم العلوم والمعارف ج21ص350

[13] تحف العقول ص484

[14] عن جعفر بن الشریف الجرجانیّ، حججت سنة فدخلت على أبی محمّد علیه السّلام بسرّمن‏رأى ...

قال: فإنّک تصیر إلى جرجان من یومک هذا إلى مائة و سبعین یوما، و تدخلها یوم الجمعة لثلاث لیال یمضین من شهر ربیع الآخر فی أوّل النهار.

فأعلمهم أنّی أوافیهم فی ذلک الیوم آخر النهار ...، فانصرفت من عنده و حججت و سلّمنی اللّه حتّى وافیت جرجان فی یوم الجمعة فی أوّل النهار من شهر ربیع الآخر، على ما ذکر علیه السّلام، و جاءنی أصحابنا یهنّئونی.فأعلمتهم أنّ الإمام و عدنی أن یوافیکم فی آخر هذا الیوم، فتأهّبوا لما تحتاجون إلیه، و أعدّوا مسائلکم و حوائجکم کلّها.فلمّا صلّوا الظهر و العصر اجتمعوا کلّهم فی داری، فو اللّه! ما شعرنا إلّا و قد وافانا أبو محمّد علیه السّلام فدخل إلینا و نحن مجتمعون‏( موسوعة الإمام العسکری(ع)، الخزعلی ،ج‏2،ص:18)

[15] ً یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یُخْلِ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ وَ لَا یُخْلِیهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه‏ ِ بِهِ یَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ یُنْزِلُ الْغَیْثَ وَ بِهِ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْخَلِیفَةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَکَ فَنَهَضَ مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَیْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَ عَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ ثَلَاثِ سِنِینَ وَ قَالَ یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ ابْنِی هَذَا إِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ کَنِیُّهُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما ... إعلام الوری بأعلام الهدی ص439

[16] و علیک بالصبر و انتظار الفرج‏، فإنّ النبیّ صلّى اللّه علیه و اله قال: أفضل أعمال امّتی انتظار الفرج و لا تزال شیعتنا فی حزن حتّى یظهر ولدی الذی بشّر به النبیّ صلّى اللّه علیه و اله یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا فاصبر یا شیخی(ریاض الابرار فی مناقب ائمه الاطهار ج2 ص507)

[17] فقال علیه السّلام: خلّفا علیّ ولدیکما هذین لأفیدهما العلم الذی یشرّفهما اللّه تعالى به‏(موسوعةالامام العسکری علیه السلام ج3ص8)

[18] موسوعةالامام العسکری ج3ص464

[19] موسوعة الامام العسکری ج5ص257

[20] بحارالانوار ج50ص311- سیره ائمه اثنی عشر ج3 ص502- موسوعة الامام العسکری ج3ص344

[21] الخرائج و الجرائح ج2ص738- بحارالانوار ج50 ص293-بحارالانوارج50ص290

[22] موسوعةالامام العسکری ج2ص110- موسوعةالامام العسکری ج5ص224

[23] بحارالانوار ج50ص312

[24] کفایة المهتدی ص564

[25] عوالم العلوم ج21ص242

[26] بحارالانوار ج27ص95
منبع: تبیان قم

پایان پیام/

کد خبر 218570

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha