به گزارش خبرگزاری شبستان، پایگاه اینترنتی مجله فارین افرز (روابط خارجی) که ارگان شورای روابط خارجی امریکا محسوب می شود، با انتشار مقاله ای مبسوط موانع راهبردی، دیپلماتیک، سیاسی و روانی توافق ایران و گروه 1+5 درباره مسئله هسته ای را بررسی کرده است.
«ایران هسته ای» متن کامل این مقاله را که توسط «رابرت جرویس» (Robert Jervis)، استاد سیاست های بین المللی دانشگاه کلمبیا و یکی از اعضای موسسه مطالعات جنگ و صلح سالتزمن نوشته و در تاریخ ژانویه/ فوریه 2013 منتشر شده است، ارایه کرده است که در زیر می خوانید:
***
شاید گزینه عاقلانه برای آمریکا این است که به تولید سلاح هسته ای در ایران رضایت بدهد و همه تمرکز خود را به بازداشتن جمهوری اسلامی از استفاده از این سلاح ها معطوف کند. اما رهبران آمریکایی به شکلی کاملا آشکار این مسیر را رد کرده اند. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا سپتامبر گذشته به مجمع عمومی سازمان ملل متحد گفت:« اشتباه نکنید: ایران مسلح به سلاح هسته ای چالشی نیست که بتوان آن را مهار کرد. به همین دلیل آمریکا هر اقدامی را به منظور جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای صورت می دهد».
مقامات آمریکایی همچنین این مسئله را به روشنی بیان کرده اند درصورتی که هیچ چاره دیگری نباشد اقدام نظامی مستقیم را به منظور جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای بررسی می کنند. از این رو عملا تنها دو راه برای برخورد با برنامه هسته ای رو به جلو ایران وجود دارد: تهدید و تعهد (قول و وعده)؛ ترکیبی که الکساندر جورج دانشمند سیاسی آمریکایی آن را «دیپلماسی اجباری» نامید. آمریکا به منظور موفقیت در متوقف کردن پیشرفت ایران در زمینه دستیابی به بمب هسته ای باید از ترکیبی از این دو استفاده و از انتخاب یکی از آنها اجتناب کند. در این روش باید وعده ها و تهدیدهایی عملی و واقعی به صورت همزمان پیشنهاد شود. اما در این پرونده خاص، عواملی دیگر پیچیدگی موضوع را دوچندان کرده است: تاریخچه طولانی بی اعتمادی متقابل شدید میان دو کشور، ائتلاف آمریکا با بزرگترین دشمن ایران - اسرائیل- و ابهام در ساختار تصمیم گیری در ایران.
احتمال غلبه بر همه این موانع آرزویی است که تحقق آن خیلی زمان می برد. اگر واشنگتن به واقع می خواهد از ارعاب و تهدید و اقدام نظامی اجتناب کند بنابراین باید بازی خود را علنی کند و رویکردی بسیار هوشمندانه و جسورانه را در مذاکرات در پیش گیرد.
* چرا دیپلماسی اجباری دشوار است؟
سابقه آمریکا در دیپلماسی اجباری دلگرم کننده نیست. ترکیبی از تحریم ها، بازرسی ها و تهدیدها باعث شد صدام دیکتاتور معدوم عراق برنامه سلاح های کشتار جمعی خود را بعد از جنگ خلیج فارس متوقف کند اما این رویکرد صدام را به قبول یک توافقنامه بلندمدت وادار نکرد. محققان می گویند علت این امر را باید در انگیزه های صدام و درک وی از سیاست های آمریکا جستجو کرد. صدام نه تنها به دنبال تسلط منطقه ای و نابودی اسرائیل بود بلکه از اینکه دربرابر ایران به عنوان چهره ای ضعیف شناخته شود نگران بود. وی بقای خود را در جنگ خلیج فارس یک پیروزی می دانست و به آمریکا که روابط حسنه واقعی با آن هرگز محقق نمی شد بسیار بدبین بود. همه این موارد تهدیدهای جرج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا را در آستانه حمله آمریکا به عراق در سال 2003 ناکارآمد ساخته و احتمالا وعده های آنها را درباره دستیابی به یک مصالحه منطقی نیز بی تاثیر گذاشته بود. با این همه، پرونده عراق یک مورد استثنایی است. دیپلماسی اجباری در برخی موارد از جمله در سال 2003 کارآیی خود را نشان داده است؛ در آن زمان معمر قذافی دیکتاتور سابق لیبی تولید سلاح های کشتار جمعی را به سبب فشارها و تضمین های آمریکا متوقف کرد. در دهه های اخیر به رغم آنکه آمریکا قدرتی قاطع داشته و به صورتی کاملا واضح آمادگی خود را برای استفاده از قدرت نظامی درصورت لزوم اعلام کرده است اما این کشور در دیپلماسی اجباری شکست خورده است. دیپلماسی اجباری آمریکا در نبردهای نسبتا کوچک از جمله پاناما (1989)، عراق (1990 و 2003)، صربستان (1998) و افغانستان تحت حکومت طالبان (2001) جواب نداده است از این رو واشنگتن مجبور شده است به اقدام نظامی مستقیم در این کشورها روآورد. دیپلماسی اجباری حکومت نظامی هاییتی را در سال 1994 مجبور کرد از قدرت کنار برود اما این امر زمانی محقق شد که جنگنده های آمریکا در آسمان به پرواز درآمدند. امروزه ایران در مخالفت دربرابر این رویکرد آمریکا تنها نیست: به رغم تهدیدها و وعده های متعدد آمریکا، این کشور در متقاعد کردن کره شمالی برای کنار گذاشتن زرادخانه هسته ای خود یا حتی عدم انتقال مهارت های هسته ای اش به کشورهای دیگر ناکام بوده است. ظاهرا کره شمالی تخصص و مهارت های هسته ای خود را در اختیار سوریه قرار داده است.
تهدیدها و وعده های آمریکا به ایران نامناسب و غیرقابل استفاده است: واشنگتن گفته است تهران را به سبب دنبال کردن برنامه هسته ای خود مجازات می کند اما اگر این برنامه متوقف شود علاقه مند به دستیابی به توافقی با تهران خواهد بود. منطقا این دو عامل یکدیگر را تقویت می کنند به گونه ای که اگر گزینه اول یعنی متوقف کردن برنامه هسته ای ایران صورت گیرد عامل دوم یعنی دستیابی به یک توافق سرعت می گیرد. اما تاریخچه ناامیدکننده دیپلماسی قهری نشان می دهد تهدیدها و وعده ها به جای آنکه مکمل یکدیگر باشند یکدیگر را تضعیف می کنند. ثابت شده است که تهدیدها به سبب ناکامی در اجرا دردسرساز هستند و طرف تهدیدکننده را به مسیری می کشاند که هرگز آنها را عملی نمی کند. جان اف کندی رئیس جمهور پیشین آمریکا این مسئله را در زمان بحران موشکی کوبا در سال 1962 متوجه شد. زمانیکه کندی متوجه شد اتحاد جماهیر شوروی کلاهک هایی را در کوبا مستقر کرده است با حالتی نه چندان جدی گفت: «من ماه گذشته گفته بودم اجازه نمی دهم چنین کلاهک هایی در کوبا مستقر شود اما شاید بهتر بود می گفتم این مسئله برای ما اهمیتی ندارد». علاوه بر این افزایش تحریم ها می تواند احتمال اینکه طرف مقابل وعده های مطرح شده را جدی بگیرد کاهش دهد. تحمیل دردهایی فزاینده و تهدید به افزایش آنها می تواند تردیدهایی را در طرف مقابل به وجود آورد مبنی بر اینکه آیا طرف تهدید کننده واقعا به دنبال توافق است. زمانیکه آمریکا می گوید اگر مسئله هسته ای ایران از طریق مذاکره حل نشود به ایران حمله می کند این اظهارات نشان می دهد آمریکایی ها معتقدند از پس هزینه این اقدام نظامی (علیه ایران) برمی آیند. با اینکه این امر اعتبار این تهدید را افزایش می دهد اما می تواند ایران را به این نتیجه گیری برساند که از نظر آمریکا حمله نظامی به این کشور مناسب تر و مقرون به صرفه تر از دستیابی به توافقی کمتر از تسلیم کامل ایران در این پرونده است. علاوه بر این، با توجه به اینکه هدف جمهوری اسلامی ایران از دنبال کردن برنامه هسته ای خود تاحدی دستیابی به توانمندی برای محافظت از خود در برابر حملات است تهدید آمریکا احتمالا خطرات مورد نظر ایرانی ها را افزایش می دهد و این امر عزم و اراده ایران را برای ادامه مسیر خود دوچندان می کند. این امر بدین معنی نیست که فشارها همواره غیرسازنده است. بنابر اطلاعات آژانس های اطلاعاتی آمریکا، ایرانی ها در سال 2003 بعد از حمله آمریکا به عراق تلاش برای تولید سلاح های هسته ای را متوقف کرده اند.
به نظر می رسد آن حرف هایی که زمانی یک دیپلمات آمریکایی درباره کره شمالی بیان می کرد امروز درمورد ایران کاربرد دارد: «کره شمالی به فشار پاسخ نمی دهد اما بدون فشار نیز پاسخ نمی دهد».
* چرا این پرونده دشوارتر شده است؟
حتی اگر فشارها کارآیی داشته باشد و به رغم این حقیقت که نیازی نیست تهدیدها برای موثر بودن به طور کامل معتبر هم باشند، واشنگتن در تلاش برای اعتبار بخشیدن به تهدیدهای خود درخصوص حمله به ایران با موانعی نگران کننده مواجه است. کاملا مبرهن است که حمله به ایران برای آمریکایی ها بسیار پرهزینه خواهد بود (این امر یکی از دلائل عدم اجرای این گزینه تا به الان بوده است.) همانطور که تهران به خوبی درک می کند واشنگتن نیز می داند نتایج احتمالی این جنگ شامل جنگی کوچک در منطقه، افزایش خصومت و دشمنی در سراسر جهان نسبت به آمریکا، افزایش حمایت داخلی از رژیم ایران، مشروعیت برنامه تسلیحات هسته ای ایران و ضرورت حمله مجدد به ایران درصورت بازسازی تاسیسات هسته ای تخریب شده است. تهران با توجه به چنین هزینه های بالایی احتمالا به این نتیجه گیری می رسد که تهدید واشنگتن برای حمله به ایران فقط یک بلوف است.
از طرف دیگر موفقیت تحریم های اقتصادی نیز احتمالا اعتبار تهدید آمریکا را برای حمله نظامی به ایران بیش از پیش کاهش می دهد. مقامات ایران احتمالا به این نتیجه گیری رسیده اند که همتاهای آمریکایی آنها آنقدر به این تحریم ها ادامه می دهند تا در نهایت ایران را به تغییر سیاست خود وادارد یا آنها (مقامات ایران) تصور می کنند مقامات آمریکایی به منظور جلوگیری از مختل شدن نظام تحریم های چندجانبه و نسبتا محبوب خود فعلا دست به یک اقدام نظامی یکجانبه و منفور نمی زنند.
درک و نیات حاکمان ایران نیز بر اعتبار تهدیدهای واشنگتن درخصوص حمله به ایران تاثیر گذاشته است. مقامات ایران احتمالا در دام پیش بینی های خود درباره سیاست آمریکا می افتند؛ پیش بینی هایی که احتمالا با برآوردهای آمریکایی ها تفاوت دارد. ایرانی هایی که برداشتی نسبتا بهتر و ملایم تر از آمریکا دارند معتقدند زندگی کردن در کنار یک ایران مسلح به سلاح هسته ای برای آمریکایی ها سخت نیست و تصور می کنند همتاهای آمریکایی شان نیز اینگونه می اندیشند از این رو تصور می کنند حمله نظامی پیشگیرانه آمریکا بعید است. از طرف دیگر مقامات تندرو ایرانی تهدید حمله آمریکا را جدی تر می گیرند چرا که آنها دستیابی ایران را به بمب هسته ای اقدامی بسیار مهم می دانند و تصور می کنند همتاهای آمریکایی شان نیز همین نظر را دارند. این مقامات تندروی ایرانی اقدام نظامی پیشگیرانه آمریکا را گزینه ای باور کردنی می پندارند و هدف از آن را دستیابی به اهدافی گسترده تر نظیر تغییر رژیم و نه متوقف کردن برنامه هسته ای ایران می دانند. تاریخچه سیاست آمریکا در قبال ایران در یک دهه گذشته اعتبار تهدیدهای آمریکا را دشوار می کند. از یک طرف، آمریکا تحریم های یکجانبه ای را وضع کرده است و به شکلی ماهرانه حمایت اروپایی ها را برای وضع تحریم های بین المللی سختگیرانه علیه ایران جلب کرده است. بسیاری از ناظران غربی و شاید حکومت ایران نیز از این مسئله متعجب شده است. از طرف دیگر، به رغم ادامه سرپیچی ایران از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد و سیاست های آمریکا، این کشور هنوز به ایران حمله نکرده است. ایران همچنین این مسئله را مدنظر قرار داده است که به رغم تهدیدهای جدی آمریکا علیه پیونگ یانگ، این کشور به کره شمالی که سلاح هسته ای تولید و آزمایش کرده، حمله نکرده است. تهدید به بمباران تاسیسات هسته ای ایران تنها شکل فشاری نیست که آمریکا می تواند وارد آورد. واشنگتن می تواند تحریم های کنونی خود را به شکلی نامحدود ادامه دهد یا حتی آنها را تشدید کند. این کشور می تواند از اقدامات مخفیانه دیگری از جمله حملات سایبری برای کند کردن برنامه هسته ای ایران استفاده کند. از آنجا که این گونه اقدامات نسبت به حمله نظامی کم هزینه تر است تهدید به اجرای آنها از اعتبار بیشتری برخوردار است. اما موثر بودن این تهدیدها نیز دشوار است. ایرانی ها فهمیده اند هم اکنون هزینه حرکت به سوی جبهه هسته ای را می پردازند. بنابراین بیگانگان در تلاش برای تغییر تفکر ایرانی ها باید فشار تحریم ها را به میزانی بیش از حد انتظار آنها افزایش دهند.
* چطور تهدیدها معتبر خواهند بود؟
راههای متعددی وجود دارد که آمریکا می تواند از طریق آنها اعتبار تهدیدهای خود را افزایش دهد. اولین راه بیان علنی و بدون ابهام آنهاست. اوباما درباره این مسئله به صورت علنی در گذشته صحبت کرده است. با این حال اگر این رویارویی ادامه یابد تلاشی هماهنگ برای مطلع کردن مردم آمریکا درباره خطر قریب الوقوع جنگ به شدت به راه می افتد به ویژه اگر کنگره آمریکا با صدور قطعنامه ای درباره مجوز این جنگ بودجه آن را نیز محدود کند. اگر اینگونه اقدامات ایرانی ها را از مسیر خود بازنگرداند آمریکا احتمالا اولتیماتومی را صادر می کند و پیامی را به همه طرف ها مخابره می کند مبنی بر اینکه زمان برای دستیابی به راه حلی صلح آمیز برای بحران ایران پایان یافته است با این حال انجام چنین اقدامی چه در داخل آمریکا و چه در خارج بسیار جنجالی خواهد بود و به معنای از دست رفتن مزیت یک حمله نظامی غافلگیرانه خواهد بود. سیاستگذاران آمریکا احتمالا از مخالفت علنی با استفاده از زور در برابر ایران دست می کشند و به جای آن تاکید می کنند حمله به ایران به نفع آمریکا خواهد بود. آنها می توانند ادعا کنند حمله آمریکا ضربه ای جدی به تلاش هسته ای ایران وارد می آورد و هشداری جدی به دیگر کشورهایی است که درفکر دستیابی به چنین توانمندی هستند. آنها همچنین می توانند ادعا کنند این حمله اعتبار جهانی آمریکا را درباره تصمیم گیری درباره ایران یا حتی آغاز انقلابی در این کشور تقویت می کند. تهدیدهای محرمانه طرف های سوم نزدیک به تهران نظیر چین و روسیه نیز احتمالا حائز اهمیت خواهد بود و اگر این کشورها متقاعد شوند که تنها راه چاره اقدام نظامی آمریکاست احتمالا چنین پیامی را مخابره می کنند.
اظهارات مقامات اسراییلی مبنی بر اینکه تردید دارند آمریکا به ایران حمله کند موضع آمریکا را تضعیف کرده است. اگر رهبران اسرائیل دست از اینگونه اظهارات بردارند و اعلام کنند که هم اکنون اطمینان یافته اند آمریکا درصورت لزوم (البته نه بر اساس جدول زمانی ترجیحی اسرائیل) به ایران حمله می کند آنگاه تهران چنین تغییری را جدی تلقی می کند. آمریکا همچنین می تواند با مشخص کردن جزئیات آن دسته از اقدامات ایران که می تواند آغازگر چنین حمله ای باشد به تهدیدهای خود اعتبار ببخشد. حقیقت این است که مقاومت اوباما دربرابر درخواست هایی برای تعیین «خطوط قرمز» درخصوص برنامه هسته ای ایران به این معنی نیست که وی خط قرمزی در این خصوص ندارد. به نظر می رسد به محض نزدیک شدن ایران به تولید سلاح هسته ای که می تواند خیلی سریع و به صورتی کاملا مخفیانه صورت گیرد یا آغاز تولید اورانیوم غنی شده با درصد بالا یا اخراج بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی از این کشور، تصمیم حمله به این کشور گرفته می شود. با اینکه اعلام چنین خطوطی اعتبار تهدیدهای آمریکا را افزایش می دهد اما اعلام علنی این خطوط نتیجه معکوس نیز خواهد داشت. مشخص کردن خطوط ممنوعه درحقیقت منطقه مجاز را نیز مشخص می کند و ایران می تواند این خطوط را به عنوان دعوتنامه ای برای حرکت به سوی این خطوط قرمز تلقی کند. واشنگتن همچنین می تواند به جای حرف زدن با انجام اقداماتی اعتبار تهدیدهای خود را افزایش دهد. این کشور می تواند توانمندی های نظامی خود را به گونه ای تقویت کند که عزم و جدیت این کشور را نشان دهد به طور مثال این کشور با تقویت تدارکات مقدماتی خود می تواند آمادگی خود را برای مقابله با اقدامات تلافی جویانه ایران بعد از حمله آمریکا نشان دهد. این کشور همچنین می تواند رزمایش های نظامی را برگزار کند که تاحدی ایران را به تحریک وامی دارد و تنش ها را افزایش می دهد و از این طریق نشان دهد واشنگتن از دورنمای جنگی ناگهانی نمی هراسد. اگر واشنگتن طرح هایی را برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران برنامه ریزی کند و عمدا اجازه دهد دستگاههای اطلاعاتی ایران به چنین جزئیاتی دست یابند می تواند از این طریق نیز اعتبار تهدیدهای خود را افزایش دهد. در چنین سناریویی، ایرانی ها باید باور کنند به اطلاعاتی محرمانه از آمریکایی ها دست یافته اند. چنین رویکردی بسیار حیله گرانه است: با اینکه این اقدام در اصل و در عمل صحیح و سالم به نظر می رسد اما در واقع حیله ای درون آن نهفته است. به طور مثال دولت کندی در سال 1961 در بحران برلین با علم به اینکه دستگاههای اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی در دولت آلمان غربی نفوذ پیدا کرده اند، طرح های خود را برای واکنش نظامی به این بن بست در اختیار آلمان غربی قرار داد. دولت نیکسون نیز در سال 1969 یک رزمایش هشدار هسته ای به ظاهر مخفیانه را با هدف انتقال پیامی درباره جدیت تعهد آمریکا در جنوب ویتنام برگزار کرد. با این حال اتحاد جماهیر شوروی در این دو مورد به سختی متوجه چنین حیله ای شد. یک نظریه معتقد است آمریکا می تواند با تقویت مواضع دفاعی خود و ظاهرا آماده سازی مقدمات یک مناقشه احتمالی اعتبار تهدیدهای خود را در چشم ایرانی ها افزایش دهد. اما بسیج توانمندی های آمریکا علیه موشک های ایران در شرق دریای مدیترانه و خلیج فارس احتمالا پیام دیگری را نیز مخابره می کند و آن اینکه آمریکا نه تنها آماده یک حمله نیست بلکه ترجیح می دهد یک ایران مسلح به سلاح هسته ای را قبول کند و تنها قصد دارد مانع از حمله هسته ای این کشور شود. در حقیقت لغو استقرار سامانه هایی با هدف دفاع دربرابر موشک های ایران پیامی جدی و قابل توجه خواهد داشت مبنی بر اینکه آمریکا اجازه ظهور یک ایران هسته ای را نمی دهد و درنظر دارد در اقدامی پیشگیرانه چنین دورنمایی را به طور کل از بین ببرد.
* چرا ارائه وعده هایی معتبر و واقعی سخت تر است؟
در کل اعتبار بخشیدن به وعده ها و تعهدات بسیار دشوارتر از معتبر ساختن تهدیدهاست و این مسئله درمورد این پرونده نیز صحت دارد. تاریخچه بی اعتمادی متقابل و حکایات تاریخی ضد و نقیضی که هر یک از طرفین بیان می کنند گویای این مطلب است. چندین عامل دیگر صحت اعتبار وعده های آمریکا را به ایران پیچیده و دشوار ساخته است. افراد بسیاری در اقصی نقاط جهان هستند که به صحبت های واشنگتن در قبال تهران گوش می دهند: نهادهای داخلی ایران، کشورهای عربی، کره شمالی و کشورهای دیگری که به دنبال سلاح هسته ای هستند و البته اسرائیل. نگرانی از حمله اسرائیل احتمالا منبعی سودمند از فشارهای مضاعف ایجاد می کند اما برداشت های ایرانی ها از تبانی اسرائیل- آمریکا اعتبار پیام های ارسالی آمریکا را به ایران دشوارتر می کند. وعده های آمریکا باید به عنوان پوششی از اقدامات اسرائیل تلقی شود و برخی از این وعده های آمریکا برای اطمینان بخشیدن به اسرائیل درباره حمایت از این رژیم با پیام های آشتی جویانه ای که واشنگتن تمایل دارد به تهران مخابره کند در تضاد خواهد بود. سیاستگذاران آمریکا همچنین آگاهی محدودی از قوه درک و آگاهی ایرانی ها و سیاست داخلی آنها دارند. در کل همه بر این عقیده اند که سیاست هسته ای ایران در کنترل آیت الله علی خامنه ای رهبر معظم ایران است. اما فهمیدن اهداف وی و درک وی از پیام های آمریکا و حتی اینکه کدام پیام ها بدون خطا و اشتباه به وی منتقل می شود دشوار است. اگر تاریخ به منزله یک درس تلقی شود احتمال اینکه آیت الله خامنه ای بخش اعظم رفتارهای آمریکا از جمله وعده های این کشور را به طریقی تفسیر کند که آمریکایی ها مدنظرشان است بسیار بعید است. علاوه بر این تعیین اینکه کدام یک از مقامات ایرانی پیشنهادهای آمریکا را یک جایزه تلقی می کنند دشوار است. به طور مثال برخی از شخصیت های داخل در نظام ایران یا نزدیک به این رژیم بخت و اقبال و پایگاه قدرت سیاسی خود را بر پذیرش تحریم ها بنا کرده اند بنابراین لغو این تحریم ها یا کاهش آنها احتمالا بیش از آنکه به آنها کمک کند به ضرر آنها خواهد بود. حتی ارزشمندترین جایزه ای که غرب می تواند به ایران پیشنهاد دهد -عادی سازی روابط و یکپارچگی جمهوری اسلامی در جامعه جهانی- احتمالا با نگرش مقامات حاکم در ایران در تضاد است، قدرت آنها را کاهش می دهد و از نظر آنها اقدامی در جهت تغییر رژیم نهایی در این کشور تلقی می شود. نبود این آگاهی ها و فقدان اعتماد میان دو کشور توانمندی آمریکا را برای ارائه وعده هایی معتبر به ایران چه با هدف اجرای طرح های اعتماد ساز یا وعده هایی کلان به منظور دستیابی به یک مصالحه دیپلماتیک پایدار با مشکل مواجه کرده است. ایران در محتمل ترین توافق ممکن است موافقت کند به طراحی کلاهک هسته ای مبادرت نکند و از غنی سازی اورانیوم بیش از 20 درصد نیز خودداری کند. بر این اساس، این کشور قبول می کند زرادخانه ای محدود از اورانیوم غنی شده از 5 تا 20 درصد دراختیار داشته باشد، توانمندی های تاسیسات غنی سازی اورانیوم این کشور محدود شوند، با بازرسی های جامع از تاسیسات هسته ای خود موافقت کند و از ساخت تاسیساتی که آمریکا توانایی تخریب آنها را ندارد خودداری کند. (چنین توافقی به ایران این امکان را می دهد تاسیسات زیرزمینی فردو را همچنان بازنگاه دارد چرا که این تاسیسات دربرابر حمله آمریکا آسیب پذیر است. اما این مسئله باعث نارضایتی اسرائیل خواهد بود که توانمندی های آن برای تخریب فردو ناکافی است.) در عوض آمریکا برنامه غنی سازی اورانیوم محدود ایران را می پذیرد و متعهد می شود اقدامی را برای تغییر رژیم در این کشور صورت ندهد و تحریم هایی را که به ویژه در واکنش به برنامه هسته ای ایران علیه تهران اعمال شده است به حالت تعلیق درآورد. آمریکا احتمالا روابط دیپلماتیک عادی با ایران برقرار می کند اگرچه انجام چنین اقدامی به علاوه لغو تحریم های دیگر نیازمند یک چانه زنی بسیار بزرگ است که پایان حمایت ایران از حماس و حزب الله لبنان نیز درآنها مطرح خواهد بود. آمریکا به منظور متقاعد کردن ایران به عملی بودن چنین توافقی باید 4 مانع را برطرف کند. آمریکا باید رضایت اسرائیل و رای دهندگان آمریکایی حامی اسرائیل را جلب کند و همچنین ایران را متقاعد کند که اقدامات مخرب، ترورها یا حملات اسرائیل این توافق را از بین نمی برد. قبول برنامه هسته ای غیرنظامی در ایران مستلزم لغو یا اضافه کردن استثناهایی به قطعنامه های متعدد شورای امنیت سازمان ملل متحد است چرا که تحریم های وضع شده علیه ایران در واکنش به برنامه هسته ای ایران صادر شده اند نه پیشرفت های بعدی که ایران در این مسیر کسب کرده است. واشنگتن همچنین باید تهران را متقاعد کند هدف از مذاکرات تضعیف این کشور نیست و چنین توافقی به تلاش های آمریکا برای تغییر رژیم در ایران پایان می دهد. تضمین های امنیتی باید بخشی از هر توافقی میان آمریکا و ایران باشد که تدوین آنها کاری بس دشوار است. این حقیقت که به رغم توافق اولیه قذافی در کنار گذاشتن سلاح های کشتار جمعی لیبی آمریکا در سال 2011 در سرنگونی وی نقش داشت قطعا در یاد و خاطر ایرانی ها باقی است. در نهایت، آمریکا باید راهی را برای پیشنهاد کردن چیزهایی که ایران به دنبال آن است بیابد: احترام و رفتار به عنوان یک کشور برابر. نه تنها باید این مذاکرات به شکلی محترمانه دنبال شود بلکه باید تصویری که از این چانه زنی به عنوان مذاکرات «هویج و چماق» به وجود آمده است و در آن ایران به عنوان یک حیوان تلقی می شود و غرب سعی دارد آن را گول بزند برطرف شود. از طرف دیگر رفتاری محترمانه با ایران نباید خیلی برای آمریکا گران تمام شود.
* رفتن به پای میز مذاکره
با اینکه آمریکا و متحدان اروپایی این کشور هم اکنون با ایران گفتگو می کنند اما به نظر می رسد این گفتگوها چیزی بیشتر از بازخوانی مواضع علنی غیرسازش ناپذیر یکدیگر نیست. از زمان آغاز روند مذاکرات، بی اعتمادی میان دو طرف گفتگو در اوج خود بوده است چرا که دو طرف نگرانند هر امتیاز مقدماتی به مثابه نقطه ضعفی تلقی شود که طرف دیگر را برای درخواست امتیازات بیشتر جسورتر کند. راههایی اگرچه ناقص اما استاندارد برای حل این مشکل وجود دارد دو طرف می توانند از طرف های سومی استفاده کنند که ایده هایی جذاب مطرح می کنند اما هیچ موضع گیری واقعی در مذاکرات ندارند. استفاده از «آنتن هایی» مبهم برای بدست آوردن نظرات اصلی طرف مقابل نیز سودمند است. اما بی اعتمادی میان آمریکا و ایران آنقدر زیاد است که بعید است یک کتاب قوائد عادی بازی برای آن سودمند باشد. متقاعد کردن رهبر معظم ایران به اینکه برگزاری مذاکراتی جدی به نفع وی است کاری بسیار دشوار است. ممکن است درخواست مستقیم و شخصی از وی چه به صورت علنی یا پنهانی یا شاید اعزام یک فرستاده بلندپایه سودمند باشد (با این حال باید چنین اقداماتی تا آخرین لحظات به منظور جلوگیری از تحقیرهای غیرضروری ناشی از شکست آنها همچنان به صورت گزینه های رزرو باقی باشد.) آمریکا همچنین می تواند با اتخاذ رویکردی بسیار مهیج به صورت یکجانبه برخی از تحریم های خود را علیه ایران به حالت تعلیق درآورد، همه مقدمات و آمادگی های نظامی این کشور را در ارتباط با ایران متوقف یا اعلام کند گزینه حمله به ایران دیگر در پای میز مذاکرات جایی ندارد. سناریوی باورکردنی و محتمل تر این است که به گونه ای به مقامات ایران این پیام را منتقل کنند که آماده دستیابی به توافقی هستند و در حال بررسی تعلیق تدریجی تحریم ها و ارائه انواع مختلف تضمین های امنیتی به این کشور هستند. روند عادی مذاکرات با طرح های اعتماد ساز کوچک آغاز می شود و برای مدتی به منظور بررسی مسائل محوری و پیچیده به تعویق می افتد تا برخی پیشرفت ها و اعتمادسازی های دوجانبه حاصل شود. اگر چه این روند برای پرونده ایران خیلی دیر است به ویژه آنکه بسیاری از گام های کوچک استاندارد به سبب اعمال تحریم های سختگیرانه بین المللی علیه ایران دیگر موضوعیت ندارد. به طور مثال رویکرد توقف در برابر توقف برای اعتماد سازی رویکردی ممکن بود: پیشنهاد آمریکا برای عدم اجرای اقدامات خصمانه بیشتر در ازای اقدامی از جانب ایران. اما در این مقطع با توجه به فشارهای تحریم های بین المللی بر ایران، اصلاح یا تعلیق این تحریم ها لازم است که امتیازی بزرگتر از جانب آمریکا و اروپا خواهد بود. ضروری است واشنگتن قبل از آغاز مذاکرات مسیر خطوط توافقنامه نهایی احتمالی را مشخص کند. ورود به مذاکراتی جدی هزینه های سیاسی زیادی برای کاخ سفید به همراه خواهد داشت و یک کشمکش سیاسی جدی را در تهران به راه می اندازد. این خطر احساس می شود که رهبران دو طرف تنها درصورتی وارد عمل می شوند که به نظر می رسد دورنمایی خوب برای دستیابی به یک راه حل مورد قبول وجود دارد. البته هر توافقی باید به صورت تدریجی اجرا شود تا دو طرف بتوانند از خود در برابر تخلفات طرف دیگر محافظت کنند. با این حال آمریکا احتمالا باید ابتدا کارت های بیشتری را روی میز قرار دهد. این کشور باید (آیت الله) خامنه ای را متقاعد کند که مذاکرات موفقیت آمیز تهدیدهای آمریکا را علیه این کشور کاهش می دهد و واشنگتن یک برنامه هسته ای غیرنظامی ایران را می پذیرد. وسوسه های زیادی در واشنگتن برای باقی نگاه داشتن چنین مشوق هایی برای مرحله نهایی این چانه زنی دشوار وجود خواهد داشت اما احتمالا نگاه داشتن این گزینه ها شانس رسیدن مذاکرات را به مرحله پایانی کاهش می دهد. موانع این مذاکرات موفق احتمالا آنقدر زیاد است که بهترین چیزی که آمریکا می تواند به آن دست یابد نوعی سیاست مهار است که وضع موجود را حفظ می کند و بر اساس آن ایران را در فاصله ای تا دستیابی به یک سلاح نگاه می دارد. اما چنین شرایطی باثبات نخواهد بود و همانطور که نیکیتا خروشچف نخست وزیر سابق اتحاد جماهیر شوروی در اوج بحران موشکی کوبا به کندی گفت احتمالا در رویارویی ایران و آمریکا نیز کاربرد دارد. وی گفت: «آقای رئیس جمهور، ما و شما نباید هم اکنون این طناب را که گره جنگ در وسط آن خورده است بکشیم. چرا که هر کدام از ما که بیشتر طناب را بکشیم این گره محکم تر خواهد شد و زمانی که این گره سفت شود حتی کسی که این گره را خود زده است نمی تواند آن را بازکند. آن وقت فقط باید طناب را برید». نگاهی دقیق به چالش های دیپلماسی اجباری در این پرونده تامل برانگیز است. استفاده از تهدید و وعده برای مدیریت موفق مشکل ناشی از برنامه هسته ای ایران در بهترین حالت دشوار خواهد بود و نیازمند سطح بسیار فوق العاده ای از آرامش، جسارت، خلاقیت و شکیبایی است. اما اگر واشنگتن مصمم به جلوگیری از اقدام نظامی و بازدارندگی هسته ای است باید آرامش، جسارت، خلاقیت و شکیبایی را در دستور کار خود قرار دهد.
پایان پیام/
نظر شما