به گزارش خبرگزاری شبستان، لازمه درک و شناخت سیاست خاورمیانه ای آلمان داشتن اطلاع از وابستگی تاریخی آلمان به حوادث فاجعه بار جنگ جهانی دوم است که به صورت سایه ای بر سیاست خاورمیانه ای این کشور سنگینی می کند و میدان فعالیت دیپلماسی آنرا در منطقه محدود می سازد. محدودیت هایی که از پایان جنگ جهانی دوم و موجودیت رژیم اسرائیل در مقاطع مختلف ضرباتی را به سیاست خارجی آلمان وارد نموده است.
هرچند در طول 60 سال گذشته دولتمردانی نظیر "ویلی برانت" صدر اعظم آلمان غربی در دهه70 میلادی بوده اند که تلاشهایی را جهت موازنه در سیاست خارجی آلمان در خاورمیانه به کار بسته اند، اما در مقابل آنها افرادی مانند "هلموت کهل" و "آنگلا مرکل" که سعی دارند به ظاهر و به خاطر وجدان ناراحتشان در رابطه با فجایع دوران هیتلر سیاست یک جانبه نگری به سود اسرائیل را در پیش گرفته و از مسئولیت های خود در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا سرباز زنند، کم نیستند.
دولت های گذشته آلمان تلاش داشته اند در راستای چالش ها میان اسرائیل و فلسطینیان و اعراب منطقه از یک سو و اختلافات و منافع متضاد آمریکا و شوروی (پیش از فروپاشی شوروی) با وجود حمایت های اقتصادی، نظامی و صنعتی از اسرائیل دیپلماسی خود را در حاشیه و به صورت ناظر بی طرف نگهدارند.
این سیاست به طور مشخصی در جریان جنگ سال 1967 (جنگ 6 روزه) قابل مشاهده است. دولت های مختلف آلمان از بدو تاسیس جمهوری فدرال آلمان خود را به ظاهر مسئول سیاست کشتار یهودیان اروپا به وسیله حکومت نازی دانسته و به همین جهت دیپلماسی خاورمیانه ای خود را بر اساس منافع و حیات دولت اسرائیل تنظیم کرده اند به طوری که در کنار کمک های بلاعوض و همچنین روابط بسیار گسترده اقتصادی و به خصوص نظامی، از هر گونه انتقاد و یا محکومیت اسرائیل در رابطه با تصرف و آواره کردن میلیون ها شهروندان فلسطینی در طول 60 سال گذشته خودداری می کند.
تنها در دوران صدرات "ویلی برانت" و "هلموت اشمیت" است که دولت آلمان تلاش می کند سیاست خاورمیانه ای خود را تا حدودی با دیپلماسی سایر کشورهای اروپایی و از جمله فرانسه هماهنگ کرده و نیم نگاهی هم به حفظ و گسترش روابط با کشورهای عربی منطقه داشته و سیاست بی طرفی را در منطقه خاورمیانه به اجرا در آورد.
در سال 1973 شروع جنگ رمضان و تحریم نفتی کشورهای اروپایی و آمریکا و بالا بردن قیمت نفت از سوی کشورهای عربی عضو اوپک دولت آلمان وادار به تجدید نظر در سیاست خاورمیانه ای خود حداقل در افکار عمومی شد بطوری که در چارچوب یک سیاست مشترک اروپایی و در غالب قراردادی مبنی بر حق تعیین سرنوشت برای ملت فلسطین، تشکیلات خودگردان را به رسمیت شناخته و خواهان پایان دادن به اشغال نوار غزه و کرانه باختری رود اردن و دیگر مناطق اشغال شده در جنگ 1967 گردید. در طول مناسبات با دولت اسرائیل این تنها موردی است که روابط آلمان و این رژیم تنها در سطح سیاسی دچار تیرگی شده است.
وجود سیاستمدارانی مانند برانت در دهه هفتاد میلادی جهت داشتن روابط متعادل و پرهیز از سیاست یک جانبه نگری به سود اسرائیل، امیدهایی را بوجود آورد که آلمان بتواند با ارائه یک سیاست مستقل در کنار قدرت اقتصادی خود در حل مسائل این منطقه آشوب زده مفید واقع شود. اما با روی کار آمدن دولت محافظه کار "هلموت کهل" در اوایل دهه 1980 میلادی دوباره همان سیاست حمایت بدون چون و چرا از اسرائیل و پیروی از سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دستور کار قرار گرفت.
در تابستان همان سال ارتش اسرائیل با یورش به لبنان اقدام به اشغال جنوب این کشور کرد که با وجود عکس العمل های تندی که از سوی بعضی از کشورهای اروپایی نظیر فرانسه مواجه شد، آلمان به کنجی خزیده و از هر گونه محکومیت اسرائیل در مراجع بین المللی خودداری کرد.
سیاست آلمان سیاستی است که منطقه خاورمیانه را صرفا در چهارچوب روابط اقتصادی و نفت تعریف کرده و افق های سیاسی و امنیتی خود را با منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه گره زده و توجهی به این مسئله ندارد که عدم حضور فعال در فرآیند مناسبات و مسائل خاورمیانه نه تنها کمکی به روند صلح نمی کند بلکه در دراز مدت نقش آلمان را در حد یک قدرت سیاسی درجه دوم کاهش خواهد داد.
خسرو کارخیران، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات کشورهای آلمانی زبان، دانشگاه تهران
نظر شما