به گزارش خبر گزاری شبستان، با شکست حزب سوسیال دموکرات در آخرین انتخابات پارلمانی آلمان و تشکیل دولت محافظه کار-لیبرال مرکل-وستروله سیاست خارجی آلمان از صف اروپایی ها به رهبری فرانسه جدا گردیده و این بار به اردوگاه آتلانتیکرها می پیوندد به طوری که شاهد این تغییر سیاست در جریان حمله نظامی به رهبری فرانسه به لیبی هستیم.
این بار با وجود رای مثبت شورای امنیت سازمان ملل و همین طور رای مثبت اتحادیه عرب جهت حمله به لیبی به دلیل این که آتلانتیکرها به عنوان نقش دوم در این حمله شرکت داشتند و رهبری عملیات را فرانسه بر عهده داشت، آلمان از شرکت در عملیات نظامی برای سرنگونی "معمر قذافی" سرباز می زند. به عنوان نمونه ای در جدید ترین عملکرد سیاست خارجی آلمان نیز می توان از رای ممتنع این کشور به قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد عضویت تشکیلات خود گردان فلسطینی در سازمان ملل به عنوان عضو ناظر نام برد.
نگاهی به موضع آتلانتیکرها مانند انگلستان، هلند، جمهوری چک و لهستان که به همراه آمریکا و کانادا به این قعطنامه رای منفی می دهند و گروه اروپایی ها مانند فرانسه، اتریش، سوئیس، لوگزامبورگ و اسپانیا که به قطعنامه رای مثبت می دهند، بیانگر تغییر سیاست موذیانه دولت مرکل است که تنها از دریچه منافع اقتصادی سعی در پیشبرد سیاست خارجی خود داشته و سیاستی بدون هویت را که شاخصه آن فرصت طلبی و اپورتونیسم است، در پیش می گیرد.
کشورهای حوزه خلیج فارس با مرکز نقل ایران،عراق و عربستان
سیاست خارجی آلمان در حوزه مناسبات خود با ایران به این گونه است که ما شاهد نگرش منفعت طلبانه این کشور در چهار چوب مذاکرات 1+5 جهت یافتن راه حلی صلح آمیز در رابطه با مسائل هسته ای هستیم. در حالی که این مذاکرات در چارچوب مذاکرات 1+5 شامل 5 عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان با ایران ادامه داشته و دولت آلمان نقش و مسئولیت یکسانی مانند دیگر مذاکره کنندگان به عهده گرفته، می بینیم که تارنمای رسمی وزارت خارجه آلمان از مذاکرات 3+3 (3 کشور اروپایی به اضافه 3 کشور غیراروپایی) با ایران یاد می کند.
در این جا دوباره شاهد پنهان شدن دیپلماسی آلمان در اتحادیه اروپا به همراه فرانسه و انگلستان هستیم و این خود گواه این موضوع است که دیپلماسی آلمان نه می خواهد و نه می تواند مسئولیت سنگین در سطح بین المللی به عهده بگیرد.
این در حالی است که از میان رفتن اتحاد جماهیر شوروی و به وجود آمدن حفره ای در معادلات خاورمیانه و منطقه ایجاب می کرد بزرگترین اقتصاد حوزه یورو سیاست پنهان شدن در پشت سر قدرت های دیگر اروپایی نظیر فرانسه و انگلستان از یک سو و شرمندگی منافقانه در مورد تاریخ گذشته و در نتیجه حمایت بی چون و چرا از اسرائیل را کنار گذاشته و با اتخاذ سیاستی شفاف و بی طرفانه مسئولیت هایی بین المللی بر عهده بگیرد.
از این رو با وجود قدرت و توانایی اقتصادی و صنعتی، نبود سیاست خارجی منسجم و روشن پایدار نخواهد بود و پر شدن خلاء سیاسی که با فروپاشی شوروی در منطقه به وجود آمده توسط قدرت های نو ظهور دیگر می تواند شکستی برای سیاست یک جانبه نگری دیپلماسی آلمان تلقی گردد.
کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی
دیپلماسی آلمان در حوزه آمریکای جنوبی و مرکزی بر خلاف مناطق دیگر شاهد سیاستی مستقل بوده و آن هم به دلیل نبودن ریسک های سیاسی در این منطقه است زیرا در آمریکای لاتین و مرکزی ما شاهد در گیری های قومی و یا نظامی نبوده و دیپلماسی آلمان در حقیقت به صورت تحرکات اقتصادی و صنعتی و سرمایه گذاری است. لذا می توان گفت که تنها در این منطقه از جهان است که سیاست خارجی آلمان بدون خطر و با فراغ بال جهت گسترش منافع اقتصادی به اجرا گذاشته می شود.
با توجه به مسائل یاد شده باید گفت خالی کردن فضاهای دیپلماتیک، نداشتن سیاست های مشخص منطقه ای و فرا منطقه ای و عدم مسئولیت پذیری در مسائل حاد جهانی و تنها در پوسته تاریخ گذشته پنهان شدن، نمی تواند سیاست خارجی آلمان را متحول کرده و افق های تازه ای را به وجود آورد. این عدم توازن میان توان بالقوه اقتصادی و سیاست خارجی ضعیف، معضلی است که دیپلماسی آلمان را طی سال های آینده به خود مشغول می سازد. از این رو باید منتتظر عملکرد های ضعیف این کشور در تحولات آتی منطقه و جهان باشیم.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خسرو کارخیران، دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات کشورهای آلمانی زبان، دانشگاه تهران
نظر شما