به گزارش خبرگزاری شبستان، کارشناسان راهبردی مطلع از آخرین برآوردها درباره رژیم صهیونیستی در تهران، به «ایران هسته ای» گفتند که مهم ترین علت آنچه آنها وادار شدن باراک به استعفا، وجود اختلاف نظرهای عمیق و تقریبا غیرقابل رفع با بنیامین نتانیاهو بوده است. این اختلاف ها اخیرا آنقدر بالا گرفته بود که با آشکار شدن دورنمای انتخاب مجدد نتانیاهو به نخست وزیری در ماه ژانویه 2013، باراک ترجیح داده برای همیشه دولت را کند.
این کارشناسان، 3 محور زیر را اصلی ترین نقاط اختلاف باراک و نتانیاهو می دانند:
1- نتانیاهو در انتخابات نوامبر 2012 امریکا آشکارا از میت رامنی حمایت کرد اما باراک جزو کسانی است که منابع امریکایی او را یکی از طرفداران اوباما در کابینه نتانیاهو اعلام کرده و می گفتند که امریکا در اوج اختلافات اوباما- نتانیاهو توانسته بود از طریق جذب او، صحنه نزاع با نتانیاهو را درون اسراییل بالانس کند. بنابراین، باراک و نتانیاهو عملا درباره مهم ترین مسئله راهبردی اسراییل در ماه های اخیر یعنی موضوع نحوه تعامل با امریکا خصوصا درباره ایران به هیچ وجه اتفاق نظر نداشته اند.
2- موضوع دوم این است که نگاه راهبردی این دو به مسئله ایران و تفسیر سیاسی آنها از ارزیابی های اطلاعاتی عملا فاصله ای پر نشدنی با یکدیگر داشت. یک کارشناس ارشد درباره جزئیات این موضوع به «ایران هسته ای» گفت: «تفسیر نتانیاهو از داده های اطلاعاتی این است که ایران حتما در پی ساخت سلاح هسته ای است، اما تفسیر باراک این است که ایران فقط می خواهد تا آستانه ساخت یک سلاح جلو برود. نتانیاهو عقیده دارد یک ایران هسته ای تهدید موجودیتی برای رژیم اسراییل است اما باراک معتقد است –و به صراحت هم گفته- که چنین تهدیدی خیالی است و ایران حتی اگر سلاح هسته ای بسازد یک تهدید موجودیتی برای اسراییل نیست. نتانیاهو عقیده دارد اسراییل باید برای یک درگیری نظامی با ایران آماده باشد اما باراک به عنوان وزیر جنگ هرگز به این مسئله که اسراییل قادر به چنین کاری است باور نداشت و عملا هم گامی برای اجرای آن برنداشت. باراک شاید تنها مقام اسراییلی بود که در تایید نمایش مضحک نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل هیچ حرف با ارزشی نزد چرا که اساسا به تعیین خط قرمز برای ایران باور نداشت».
این کارشناس اضافه کرد: «البته مواردی از اتفاق نظر هم میان این دو وجود داشت که به تدریج کم اهمیت شده است. نخست اینکه هر دو نفر باور داشتند که ایران اصلی ترین مسئله امنیت ملی اسراییل است و دیگر اینکه ابداع مفهوم منطقه مصونیت درباره برنامه هسته ای از جانب ایهود باراک کمک زیادی به نتانیاهو کرد تا اوباما را برای تعیین یک خط قرمز شفاف در مقابل برنامه هسته یا ایران تحت فشار بگذارد». این این حال، این کارشناس نتیجه گرفت، اختلافات نتانیاهو و باراک چنان اوج گرفته بود که اتفاق نظر درباره برخی مسائل هر چند مهم نمی توانست آن را بپوشاند».
3- مسئله سوم که کارشناسان متعددی در گفت وگو با «ایران هسته ای» به آن اشاره کرده اند این است که عملا تنظیم روابط نخست وزیر با جامعه امنیتی و نظامی بویژه ارتش که وظیفه وزیر دفاع است، برای باراک تبدیل به یک کار غیر ممکن شده بود. جامعه نظامی و امنیتی در اسراییل از مدت ها قبل عقیده داشته اند که اسراییل باید در مواجهه با مسئله ایران کاملا زیر سایه امریکا حرکت کند و از هرگونه تظاهر به یک جانبه گرایی در این باره بپرهیزد اما نتانیاهو در سال های گذشته، همواره سعی کرده بود ارتش را به سمت اتخاذ راهبردها و تاکتیک هایی سوق دهد که از دید آنها کاملا غیر حرفه ای و غیر واقع بینانه بوده است.آخرین مورد از این قبیل تهاجم 8 روزه ارتش اسراییل به غزه بود که نتانیاهو با اهداف سیاسی و بدون هیچگونه منطق نظامی آن را به راراک و ارتش تحمیل کرد. نتانیاهو بارها تاکید کرده بود که در اسراییل سیاسیون تصمیم می گیرند و نظامی ها فقط اجرا می کنند اما استعفای نتانیاهو بعد از جنگ غزه نشان داد که این قاعده دیگر به طور کامل برقرار نیست. به این ترتیب کارشناسان عقیده دارند باراک که عملا دیگر مایل به ایفای نقش میانجی میان جامعه نظای و امنیتی و نخست وزیر خودرای و نیمه دیوانه اسراییل نبود، تصمیم گرفته است به پشت صحنه بازگردد.
پایان پیام/
نظر شما