خبرگزاری شبستان: امام علی بن الحسین(ع)، مشهور به زین العابدین و سجاد بنا به نقل مشهور در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد. در هنگام حادثه کربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر دانشمندان اسلامی از برادر شهیدش حضرت علی اکبر، کوچکتر بوده است.حیات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و علمی امام سجاد(ع) از زوایای گوناگون قابل بررسی است. یکی از ابعاد زندگی امام سجاد(ع) همراهی او در قیام کربلا و پیام رسانی آن نهضت بزرگ است.
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعی و سیاسی امام زین العابدین(ع) در قیام حسینی، مربوط به شب عاشورا است. او خود می گوید: شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالی که بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش می کنم و در تمام خوشی و ناخوشی او را سپاس می گویم.... من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پای بندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خداوند شما را جزای نیک عنایت کند.
من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما بر می دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا می خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند.
امام علی بن الحسین(ع) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبی را سپری می کرد. و با چشمان خویش عظمت روح حسین بن علی(ع) و شهامت و وفاداری اصحاب را دید و خود را برای روزهای واپسین آماده می ساخت.
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایان پذیرفت و بخش دوم نهضت حسینی به رهبری امام علی بن الحسین(ع) آغاز شد. حال وظیفه امام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پروری امویان را به اسلام راستین، اسلام محمد و علی(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد.
یزید در حضور اسرای کربلا در مسجد اموی شام به خطیب مخصوص دستور داد تا به منبر رفته از بنی امیه تعریف و از حسین (ع) انتقادکند، خطیب یزید نسبت به درود و ثناء بر یزید و معاویه از حد اغراق گذشت و از امیرمؤمنان و حسین (ع) تا توانست انتقاد و سب و لعن کرد تا جایزه بیشتری از یزید بگیرد.امام سجاد (ع) از این همه انحراف و حق کشی و دروغ پردازی به تنگ آمد بر خطیب فریاد زد: «وای بر تو ای خطیب خشنودی مخلوقی را با خشم خالق متعال خریدی جایگاهت پر از آتش باد».سپس به یزید فرمود:آیا اجازه می دهی تا بر این چوبها بالا رفته و سخنانی بگویم که در آن رضایت خدا و اجر و ثواب برای حاضرین باشد؟ سپس می فرمایند: اگر سخنران همچون خطیب یزید بر منبری سخنرانی کند منبر نخواهد بود و اگر سخنران در مسیر خدا و هدفش از سخنرانی تحصیل رضای خدا و ارشاد باشد آنگاه منبر است لذا امام سجاد می فرماید: بر این چوبها و تخته پاره ها بالا روم، نمی گوید: به منبر بروم زیرا منبر مسجد اموی چوب و تخته پاره است که برای سوزانیدن شایسته است.
حضار از پیشنهاد زین العابدین تعجب کردند و در بهت فرورفتند که این جوان علیل و بیمار چه می خواهد بگوید و چه می تواند بکند لذا با این که یزید جواب رد داد مردم اصرار کردند که اجازه دهد تا ببینند چه امام سجاد(ع) چه می گویند.یزید گفت: اگر به منبر برود جز با افتضاح من و بنی امیه پائین نخواهد آمد زیرا که او از خاندانی است که دانش با شیر به آن ها تغذیه شده است»، بالاخره با اصرار زیاد مردم اجازه داد.
امام از پله های منبر بالا رفت و بر عرشه آن قرار گرفت، پس از حمد و ثنای پروردگار خطبه ای ایراد فرمود که چشمها گریان و دلها لرزان شد و از جمله فرمود:«مردم خدا به ما شش امتیاز داد و به هفت چیز بر سایرین برتری یافتیم.
به ما علم و حلم و بزرگواری و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهای مؤمنان داده است و به هفت امر به ما افتخار و فضیلت بخشید که از ما است محمد مصطفی (ص) و از ما است صدیق این امت علی که خلیفه و جانشین رسول خدا (ص) است و از ما است جعفر طیار و از ما است شیر خدا و رسولش حمزه سیدالشهدا و از ما است سیده زنان جهانیان فاطمه بتول و از ما است دو سبط این امت حسن و حسین که دو سید جوانان بهشتند.
«هر که مرا می شناسد که می شناسد و آن که نمی شناسد از حسب و نسبم آگاه می کنم تا بشناسد: من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، منم فرزند آن که حجرالاسود را با گوشه های عبایش به جای خود نصب نمود، منم فرزند بهترین کسی که حج کرد و تلبیه گفت، منم فرزند آنکه بر براق سوار شد و به آسمان رفت، منم فرزند آنکه در شب او را از مسجدالحرام به مسجداقصی بردند، پس منزه است آن کس که او را سیر داد.
منم فرزند آنکه جبرئیلش به سدرة المنتهی رسانید.منم فرزند کسی که بر فرشتگان امامت کرد.منم فرزند آن که خدای بزرگ به او وحی فرستاد.منم فرزند محمد مصطفی.منم فرزند علی مرتضی.منم فرزند آنکه با دو شمشیر جنگید و با دو نیزه مبارزه کرد و دو بار هجرت نمود. و دو بار بیعت کرد و به دو قبله نماز خواند، و در بدر و حنین با کفار جنگید و لحظه ای به خدای متعال کافر نشد.من فرزند صالح مؤمنین و وارث پیامبران و ریشه کن کننده منکران خدا و سید و سرور مسلمانان و رهبر مجاهدان و زینت دهنده عبادت کنندگانم این است جدم علی بن ابی طالب. منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند سیده زنان، منم فرزند پاک بتول.منم فرزند پاره تن رسول خدا (ص).من فرزند آنم که به خون آغشته گردید.من فرزند کسی هستم که در کربلا ذبح گردید.من فرزند آن کسی هستم که پریان و پرندگان هوا در سوگ او گریه کردند.چون سخن امام به اینجا رسید مردم صدا را به گریه و ناله بلند کردند و مسجد یک پارچه ضجه و ناله شد، یزید از ترس شورش مردم صدا زد: مؤذن اذان بگو.
امام زین العابدین در هنگام اذان گفتن موذن وقتی که می گفت: الله اکبر و اعلی و اجل و لا شیی ء اکبر من الله.«خدا بزرگ است و عزیز و برتر از هر چیز و چیزی بزرگتر از خدا نیست» و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله (ص)،گفت:« شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی.».«پوست و گوشت و خون و مویم شهادت به یکتائی خدا می دهد» و نیز فرمود: مؤذن ترا به حق محمد قسم می دهم اندکی سکوت کن، آن گاه متوجه یزید گردید و فرمود: یزید! محمدی که نامش را با این عظمت می برید جد من است یا جد تو؟
اگر بگوئی که جد من است دروغ گفته و کافر شده ای و همه مردم می دانند که دروغ می گوئی، و اگر می دانی که جد من است چرا عترت و ذریه اش را کشتی و چرا پدرم را به ظلم و ستم شهید کردی و اموالش را غارت کردی و زنان او را به اسارت کشاندی، آنگاه دست برد و جامه بر تن درید و گریان شد و فرمود: به خدا قسم اگر در دنیا کسی باشد که جد او رسول خدا است غیر از من نیست، پس چرا این مرد پدرم را کشت و ما را اسیر کرد، سپس فرمود: یزید! این کارها را می کنی و باز هم می گوئی: محمد رسول الله و رو به قبله می کنی، وای بر تو از روز قیامت که جد و پدرم دشمن تواند.
پایان پیام/
نظر شما