منافقی که قران ناطق را سربرید/جسمش طعمه سگان شد

شمر از افراد پرخاشگر و سست ایمانی بود که در لشکر حضرت علی‌(ع) حضور داشت در جنگ صفین ضربه‌ای از سپاه شام خورد و مجروح شد و بعد از آن به گروه خوارج پیوست.

به گزارش خبرگزاری شبستان ،نام کاملش «شمر بن ذی الجوشن ضبابی کلابی»، کنیه‌اش «ابوالسابغه» از رؤسای قبیله هوازن و از طایفه «بنی‌کلاب» بود. پدرش به دلیل سینه‏ متورم و زره مانندش به «ذی‏الجوشن» ملقب شد. وی ساکن کوفه بود. در آغاز اسلام از مسلمان شدن امتناع و به دعوت پیامبر (ص) اعتنایی نمی‌کرد و وقتی که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکین شد، اسلام آورد. در تاریخ از مادر شمر نیز به ناپاکی یاد شده است.

شمر در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین (ع) شمشیر می‌زد و بعد از ساکن شدن در کوفه برای مردم حدیث روایت می‌کرد. در برخی روایات «امّ البنین»، همسر حضرت علی (ع) و مادر حضرت عباس (ع)، جعفر و عبدالله را از قبیله «بنی‌کلاب» و خواهر شمر خوانده‌اند که این‌گونه نیست، بلکه ام‌البنین، خواهر قبیله‌ای یا هم‌قبیله‌ شمر بود. ‏ شمر در دوران حکومت ابوبکر نقش چندانی نداشت، زیرا هر چند که او زمانی از اصحاب رسول خدا (ص) بود اما در این دوران، سن چندانی نداشته است تا بتواند نقش مهم و سرنوشت‌سازی بر عهده بگیرد.

در دوران عمر و ابوبکر نیز نامی از شمر در تاریخ ثبت نشده است. با کشته شدن عثمان، علی بن ابی‏طالب‏ (ع) به خلافت برگزیده شد. آن حضرت، کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش برگزید و در آنجا رحل اقامت افکند. با آمدن خلیفه به کوفه، شمر که از سران و بزرگان کوفه به شمار می‏آمد، نزد حضرت رفت و در جنگ‏ها و درگیری‏ها در رکاب علی (ع) بود.

 

 آغاز انحراف شمر

 آغاز انحراف شمر و گرایش وی به خوارج ‏ پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان به نام «خوارج» بود. هسته‏های نخسیتن این گروه منحرف که به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان پیامبر (ص) برچیده شد، ولی در زمان امیرالمؤمنین علی‏ (ع) با شعار «لاحکم ‌الّا لله» به مرحله‏ ظهور رسید. نام بعضی از سران و افرادی که از اعضای این جنبش بودند، در تاریخ به ثبت رسیده است، اما نام شمر فقط در کتاب «صلح الحسن» از «شیخ یاسین» ذکر شده است. در این کتاب آمده است: «سرکردگان خوارج در کوفه عبارت از عبدالله‌بن‌وهب‌الراسبی، شیث‌بن‌ربعی، عبدالله‌بن‌الکواء، الاشعث‌بن‌قیس و شمر بن ذی‏الجوشن بودند». شمر و همراهانش در شناخت حق، دچار مشکل شده بودند  .

در یک روایت در کتاب «الاعلام» نوشته «زرکلی» آمده‌ است: «بعد از حادثه کربلا شمربن ذی‌الجوشن در کوفه بود. روزی در مسجد کوفه مشغول نماز خواندن بود که در نماز به خداوند عرض کرد: خداوندا! به شرافتم من را ببخش، به این معنا که خود را یک انسان شریف می‌دانست. در این حین شخصی که کنار او نشسته بود، به او گفت: من تو را می‌شناسم، تو به کربلا رفتی و پسر دختر پیغمبر (ص) را کشتی، حالا خودت را شریف می‌دانی؟ و ادعا می‌کنی که خدا تو را به شرافتت ببخشد! شمر گفت: اگر نمی‌رفتم کربلا و حسین (ع) را نمی‌کشتم، شریف نبودم، چون دستور یک عالم و خلیفه رسول خدا (ص) را اطاعت کرد‌ه‌ام».  هجری برای خونخواهی ابا عبدالله الحسین (ع) قیام کرد. شمر با شنیدن این خبر از کوفه متواری شد. یکی از غلامان مختار به دنبال او رفت، ولی شمر با ترفندی او را کشت. سرانجام در قریه «کلتانیه» به دست شخصی به نام«ابن ابی‌الکنود» در سال 66 هجری قمری به هلاکت رسید. شمر‌ بن‌ ذی‌الجوشن، نخستین و آخرین بدطینت جهان نبوده و نیست. زمین، هیچگاه خالی از شمرها نبوده و نیست و نخواهد بود، چونان که هیچ زمانی، زمین خالی از حجت و نیک‌نامان نبوده است. ممکن است در جهان پر از اضطراب، حسین‌بن‌علی‌ها کم باشند، اما رسوایی و نفرین حق‌طلبان همواره عاقبت بد‌اندیشی و بد‌خواهی امثال شمر است. *

پس از این‌که عبیدالله فرمانروایی کوفه را بر عهده گرفت، شمر یکی از ملازمان وی شد هنگامی که به عبیدالله پیشنهاد گردید که امام حسین‌(ع) را به یکی از شهرهای مرزی مملکت اسلامی تبعید کند و از کشتن ایشان و فرزندان و اصحاب ایشان صرف نظر نماید، شمر اولین کسی بود که لب به اعتراض گشود و گفت: اگر همین الان که امام حسین‌(ع) در محاصره قرار دارند، در مورد ایشان تصمیم‌ نگیری، دیگر نمی‌توانی بر آنها چیره گردی اگر امام حسین‌(ع) و اصحابش را به منطقه‌ای دور دست تبعید کنی، در آنجا به تقویت نیرو پرداخته و علیه تو قیام خواهند کرد، سخن شمر در عبیدالله اثر کرد شمر مامور شد تا به نزد عمربن‌سعد رفته و از او بخواهد تا هر چه زودتر کار را یکسره کند و اگر ابن سعد در این کار کوتاهی نمود او را به قتل رسانده و فرماندهی لشکر را بر عهده گیرد عمر سعد فرمان عبیدالله را پذیرفت و شمر را به فرماندهی پیاده نظام منصوب کرد.

 

سخنان بی شرمانه شمردر کربلا

شمر که احساس کرد، صحبت‌های امام حسین‌(ع) ممکن است در لشگریان اثر بگذارد، خطبه حضرت را قطع کرد و جملاتی بر زبان راند که کفر و نقاق او را آشکار می‌کند شمر در صحبت‌های خود گفت:‌ اگر چنین است که تو می‌گویی، پس بدان که من هرگز خدای را با عقیده راسخ عبادت نکرده‌ام.

پس از آنکه تیرهای دشمن دین بر بدن پاک زاده رسول‌(ص) اصابت کرد و ایشان بر زمین افتادند شمر فریاد زد منتظر چه هستید، او را بکشید لشگریان بر امام حسین(ع)‌ حمله کردند، ولی کسی جرات کشتن امام حسین‌(ع) را نداشت برخی از مورخین نوشته‌اند شمر روی سینه امام ‌(ع) نشست و محاسن آن بزرگوار را گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند امام به او گفتند: آیا می‌دانی چه کسی را می‌کشی؟ شمر جواب داد: آری تو فرزند علی و زهرایی و جدت محمد مصطفی است ولی من از کشتن تو باکی ندارم.

 

 پایان زندگی شمربن ذی الجوشن

زندگی سراسر ننگین و کثیف این مرد، زمانی که مختار ثقفی در سال 66 هجری برای خونخواهی ابا عبدالله الحسین قیام کرد، شمر از کوفه فرار کرد. یکی از غلامان مختار، به دنبال او رفت ولی شمر با ترفندی او را کشت و بعد به قریه دیگری فرار کرد و از آنجا هم باز به قریه «کلتانیه» تا اینکه سپاهیان مختار در آن جا، او را محاصره کردند. یاران شمر همگی پا به فرار گذاشتند. خود او هم فرصت نکرد تا لباس رزم بپوشد، پارچه ای به خود پیچید و با نیزه در مقابل سپاه مختار ایستاد تا اینکه از پای در آمد. بعضی گویند که جسم او را نزد سگان انداختند و بعضی گویند که او را دستگیر کردند، گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند و سر او را، مختار نزد "محمد بن حنفیه " فرستاد. اقوال دیگری نظیر اینها هم هست. نام قاتل او "ابن ابی الکنود " است که به زندگی پلید و لعین او در سال 66 هجری قمری خاتمه داد.

منابع: بحارالانوار، جلد 44 / منتهی‌الآمال، جلد یک / مقاتل الطالبین / سفینة‌البحار، جلد یک / البدایة والنهایة، جلد 8


پایان پیام/

کد خبر 198859

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha