به گزارش خبرنگار شبستان، عزتالله خوشدل، آزاده سرافراز جنگ تحمیلی با 28 ماه اسارت است. او 30 ساله بود که در سال 1367 در جزیره مجنون به اسارت دشمن درآمد. وی در گفتگو با خبرنگار شبستان از خاطرات خود در اسارت می گوید.
در آن زمان امام در یک سخنرانی فرمودند: "ما امروز همانند امام حسین (ع) وارد جنگ با دشمن شدیم و بایستی کمربندهای خود را محکم ببندیم و هیچ شرایطی هم نباید بر ما تأثیر بگذارد." من در آن زمان مدیر رادیوی آلمانی برون مرزی صدا و سیما بودم و چون صبغه جهاد سازندگی داشتم از این طریق به جبهه میرفتم، من به جزیره مجنون رفتم و همان زمان فرمانده گردان، جهاد سازندگی میخواست برای ادامه تحصیل به مرخصی برود، از من درخواست کردند که اگر امکان دارد به جای ایشان جایگزین شوم، در همین حین بود که یک عملیات سنگین در جزیره مجنون صورت گرفت.
اواخر جنگ بود و هنوز قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی ایران پذیرفته نشده بود که در یک عملیات سنگین در جزیره مجنون اسیر شدیم. این عملیات به قدری سنگین و شدید بود که جزیره مجنون همانند یک گلوله آتش شده بود و چون عراقیها بمباران شیمیایی کرده بودند، از این لحاظ وضعیت بسیار وخیمی داشتیم، صبح که شد فرمانده دستور عقبنشینی به نیروهای ما دادند، سپس ما به سمت سلاح جخیر حرکت کردیم، به من و یکی دیگر از رزمندگان دستور داده شد که به مقر شهید مداحی برویم و به رزمندگان دیگر اطلاع دهیم که آنها نیز عقبنشینی کنند، زمانی که ما به آنجا رسیدیم متوجه شدیم که مقر شهید مداحی به تصرف عراقیها درآمده، ما غافلگیر شدیم و در همان جا به اسارت دشمن در آمدیم.
وقتی توسط عراقیها اسیر شدیم دستهای ما را از پشت بسته بودند و از شهر بصره عبور میدانند، در همین هنگام دیدیم که عدهای از مردم عراق (زن، مرد و کودک) در آنجا جمع شدند و به ما سنگ پرتاب میکردند، در این لحظه اسرای کربلا در ذهنم تداعی شد که این مردم بیصفت در روز عاشورا چه بر سر اهل بیت پیامبر (ص) آوردند و بعد از گذشت نسلها هنوز این صفت زشت خود را فراموش نکرده و از اجداد خود به ارث بردند.
با فرا رسیدن ایام محرم ناخودآگاه حال و هوای بچهها عوض میشد و تلاش میکردند که عزاداری کنند. نگهبانان عراقی نیز به شدت با عزاداریها مخالفت میکردند ولی به رغم مخالفتهایی که آنها میکردند عزاداری برای ابا عبدالله الحسین (ع) حتی با کمترین امکانات موجود در آنجا شکل میگرفت.در دوره اسارت عراقیها، روزی یک قرص نان به نام "خبز" که نانهای ماشینی کوچکی بودند به ما میدادند، داخل این نانها خمیر بود، این خمیرها را خارج میکردیم و پس از خشککردن با شکری که هر روز در صبحانه همراه چای به ما میدادند حلوا درست میکردیم و برای پذیرایی از عزاداران حسینی میان بچهها پخش میکردیم.
عزاداری به سبک ایرانی
سال دوم اسارت قرار شد جلسهای مبنی بر اینکه چگونه عزاداریهای خود را به سبک ایرانی برگزار کنیم، تشکیل دادیم؛ هر چند برگزاری جلسات ممنوع بود ولی با گذاشتن چند نفر از بچهها به عنوان نگهبان در بیرون از آسایشگاه جلسه را تشکیل دادیم و قرار شد بچه ها از یک آسایشگاه به آسایشگاهی دیگر مانند دسته های عزاداری که از یک هیأت به هیأتی دیگر می روند به صورتی که جلب توجه نکنند بروند. در هر آسایشگاه 9 سوله وجود داشت که هر سوله گنجایش یکهزار و 500 اسیر را داشت ، در اردوگاه ما یکهزار نفر اسیر بودند، در مجموع در کل اردوگاه چهار هزار و 500 اسیر ایرانی وجود داشت که قرار بود این برنامه را اجرا کنیم.
طبق برنامهریزی قبلی، روز عاشورا ما دسته عزاداری را در حیاط اردوگاه به راه انداختیم. عراقیها با دیدن این صحنه دستپاچه شدند و سریعا رفتند که به فرماندهان خود اطلاع دهند چون احساس میکردند که دیگر کنترل از دستشان خارج شده زیرا تا آن روز شاهد چنین حرکتی از اسرا نشده بودند.
در حال سینهزنی و اشک ریختن برای عبدالله الحسین (ع) بودیم که یکدفعه دیدیم تمام فرماندهان دور تا دور اردوگاه را با آرایش نظامی احاطه کردند ،ما بدون توجه به آنها به عزاداری خود ادامه دادیم چون شور حسینی واقعا بچهها را فرا گرفته بود. حتی شبهنگام نیز چراغهای خود را روشن گذاشته بودند که بلافاصله با شنیدن صدای عزاداری، آماده درگیری با ما باشند که خوشبختانه بدون هیچ مشکلی مراسم عزاداری را برگزار کردیم، این خواست خدا بود که اتفاقی رخ نداد. بعد از این جریان بود که عراقیها دیگر نتوانستند واکنشی از خود نشان دهند چون نمیتوانستند حریف این همه جمعیت شوند یا باید عقبنشینی و یا قتلعام میکردند. با وجود اینکه تا چندین روز بچهها منتظر واکنش عراقی ها بودند ولی آنها به لطف پروردگار عقبنشینی کردند و این مسئله به خوبی و خوشی پایان پذیرفت.
این حرکت ما در اردوگاههای دیگر پیچید، از این رو ما ه محرم آن سال یک ماه ماندگار برای بچهها شد. شاید یکی از دلایل عدم مخالفت آنها مصادفشدن با تبادل اسرا و جنگ عراق علیه کویت بود وگر نه عراقیها اصلا تحمل چنین حرکتهایی از سوی اسرای ایرانی را نداشتند چون اسرایی که سابقه بیشتری در اسارت داشتند میگفتند که سالهای گذشته برخوردهای شدید و وحشتناکی را با آنها داشتند. به هر حال این عزاداری ها در حجم و بعدی که در آنجا امکان پذیر بود، در نهایت سرسختی انجام می شد و بچه ها به هیچ وجه جلوی عراقی ها کوتاه نمی آمدند.
پایان پیام/
نظر شما