خبرگزاری شبستان_فرهنگ و ادب: حجت الاسلام و المسلمین صحتی سردرودی از عاشورا پژوهان و چهره های مطرح و ماندگار این عرصه هستند و دهها جلد کتاب در موضوع حماسه امام حسین علیه السلام و آسیب شناسی نهضت اباعبد الله و دیگر موضوعات تالیف کرده اند؛ موضوع آسیب شناسی ادبیات عاشورایی را با ایشان به گفتگو نشسته ایم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
_ دیدگاه های مختلفی درباره ادبیات عاشورایی مطرح می شود که رسیدن به تعریف جامعی از این نوع ادبیات آیینی را دشوار می سازد، شما چه تعریفی از ادبیات عاشورایی دارید؟
ادبیات عاشورایی به ادبیاتی گفته میشود که به جریان شهادت امام حسین علیه السلام و حماسه عاشورا میپردازد و این ادبیات شامل عرصه های شعر و داستان و نثر ادبی و حتی رمان نیز می شود اما هدف ما در این بحث بیشتر شعر عاشورایی و شعر آیینی است یعنی اشعاری که به مدح و مناقب ائمه معصومین علیهم السلام میپردازد و در اشعار آیینی آنچه بیشتر محل نظر شاعران و نکته پردازان است وقایع عاشورا و حماسه حسینی است.
محورهای آسیب شناسی ادبیات عاشورایی در چند محور کلی قابل بررسی است؟
آسیب شناسی ادبیات عاشورا را میتوان در پنج محور اساسی مشاهده نمود:
الف ) غفلت از اصول:
مراد از غفلت از اصول سه اصل عدل ، توحید و صلح است.
توحید اولین اصل ادیان ابراهیمی است و غفلت از این اصل شاعر را بی براهه میکشاند تا جایی که ممکن است سر از غلو در آورد و غفلت از عدل و عدالت هم شاعر را از مکتب تشیع دور میکند ، فرهنگ عاشورا شاخهای است از مکتب تشیع، میدانیم که در فرهنگ و اعتقادات شیعه دو اصل اساسی می درخشد یکی اصل عدل است و دیگری اصل امامت و اهمیت بحث عدل تا جایی است که مبحث امامت بعد از مبحث عدل مطرح میشود در اشعار و ادبیات عاشورایی شاعران به اصل امامت آن بهایی که لازم است و باید به آن داد کم و بیش میدهند و از آن غافل نیستند اما به اصلی که بر اصل امامت مقدم و حاکم است و امامت هم باید زیر مجموعه آن اصل باشد یعنی اصل عدالت توجه کافی ندارند ، در فرهنگ تشیع امام کسی است که بیش از همه عدالت داشته باشد اهمیت این اصل تا جایی است که حتی در قرون اول تاریخ اسلام از شیعه و همراه آنان معتزله به عدلیه یاد می شد و کاربرد اصطلاح عدلیه در شناخت شیعیان بیش از اصطلاحات دیگری مانند امامیه یا جعفریه بود ، اگر به نهج البلاغه هم نگاهی بیندازید می بینید درنهج البلاغه ای که سید رضی آن را نهج البلاغه نام نهاد و در نام گذاری آن به ظاهر عبارات به جنبه فصاحت و بلاغت کلمات علوی نظر داشت و اگر به معنا توجه می داشت و اگر امروز کسی بخواهد با توجه به محتوی و معانی نهج البلاغه برای آن نامی بگذارد حتما نام آن را "نهج العدالة" می نهاد چرا که موضوع عدالت در نهج البلاغه از اصل های دیگر پر رنگتر است و حتی امیر المومنین خدا را هم که میخواهد معرفی کند میفرماید : « وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَکَم فصل» خطبه 214 نهج البلاغه
از این اصل شاعران ما غافل هستند یا ناخواسته غفلت میکنند؛ شعری در ادبیات عاشورایی موفق است که بتواند به توسعه عدالت کمک نماید و حتی ما معتقدیم روایاتی که گفتهاند « مَنْ قَالَ فِینَا بَیْتَ شِعْرٍ بَنَى اللَّهُ تَعَالَى لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّة ؛ وسائلالشیعة ج: 14 ص :597» این ثواب ها مشروط به عدالت است و حتی ثوابهایی که برای گریه بر امام حسین و زیارت ایشان گفته شده است ، مشروط به گسترش و توسعه عدالت و انصاف است چرا که در زمانی این روایات صادر میشد که پرداختن به مسئله امام حسین علیه السلام خط مقدم مبارزه با ظلم و ستم بود و حکومتها نسبت به این مسئله بسیار حساس بودند تا جایی که اگر کسی می خواست برای امام حسین علیه السلام مرثیه بسراید یا مدحی نماید یا برای او عزاداری بر پا کند یا به زیارت او برود برای او بسیار هزینه داشت و حکومتها توجه به عاشورا و اشعار عاشورایی را بر نمیتابیدند چرا که اگر عاشورا مطرح میشد حکومت ایشان زیر سئوال میرفت چه بنی امیه و چه بنی عباس ، یعنی یاد و نام امام حسین و عاشورا حکومت ستمگران را از مشروعیت میاندازد و اگر کسی عاشورا را به معنی صحیح کلمه در آثار هنری خود بازتاب دهد نتیجهاش این می شود که ستمگران از نظر مشروعیت زیر سئوال میروند و امام حسین علیه السلام میخواست این کار را انجام دهد و مقابل کسانی ایستاد که ستم میکنند و ستم خود را به نام دین انجام میدهند، بنی امیه و بنی عباس و عثمانیها و صفویه همه به فرهنگ عاشورا حساس بودند چرا که همه ایشان به نحوی اهل ظلم بودند لذا نام و یاد امام حسین علیه السلام و فرهنگ شهادت را زیر سئوال میبردند و در آن شرایط بود که ائمه ما فرمودند ؛ یک بیت شعر این ثوابها را دارد.
در اینجا سئوالی مطرح می شود و آن اینکه با توجه به تغییر شرایط اجتماعی و قدرت تشیع آیا باز هم این ثواب ها و فضائل برای کسانی که در مدح اهل بیت اشعاری می سرایند صدق می کند؟
امروزه هم اگر ما مجموعه دنیا را ذر نظر بگیریم می بینیم که هنوز به همین حساسیتها در دنیا مبتلا هستیم و اگر من بخواهم مثالی بزنم میخواهم بگویم در بعضی هیئتها چندین ساعت در تب و تاب عاشورا سینه میزنند و گریه میکنند و در انتهای مجلس کسانی را دعا میکنند که ایشان ستمگر هستند و این نقض غرض نهضت حسینی است و این آسیب امروزه حتی در کشور ما هم دیده میشود مثلا فلان مسئول یا رییس شورای شهر یا فلان نماینده مجلس را دعا میکنند و اگر آن شخص ممدوح ازستمگران باشد نقض غرض قیام حسینی است و آن عزاداری نه تنها ثواب ندارد بلکه گناه هم دارد و قبولی همه این عزاداری ها مشروط به عدل و انصاف و اصل عدالت است و در مکتب تشیع اصل عدالت باید بر همه اصول حاکم باشد از جمله در فرهنگ عاشورا حتی فقیهی که استنباط حکم دین میکند اگر در مسیر توسعه عدالت نباشد او در فتوای خود مصیب نخواهد بود.
لذا می بینیم که فرهنگ تشیع دو اصل دارد اول اصل عدالت ، سپس اصل امامت ، اگر برای محبت علی علیه السلام آن همه ثواب گفته شده است به خاطر این بود که مولی علی مصداق بارز عدالت است ؛ محبت مولی علی و ولایت او طریقیت دارد اما موضوعیت ندارد ؛ محبت علی مقصود است اما مقصد نیست ؛ هدف و مقصد عدالت است ؛ اگر محبت علی ما را به عدالت برساند این محبت درست است و الا خیر و جا دارد برای این موضوع بحث مستقلی باز کرد چرا که بعضی فکر میکنند ولایت و محبت علی مقصد و مقصود است در حالی که محبت علی طریقیت دارد و اگر این بحث به خوبی روشن شود بسیاری از شبهات حل میشود و اگر در روایتی میگوید : « حب علی حسنة لا تضر معها سیئة و بغض علی سیئة لا تنفع معها حسنة؛ عوالیاللآلی ج : 4 ص : 86 » حب علی حسنهای است که هیچ گناهی پس از آن ضرر نمیرند یا بغض علی گناهی است که هیچ حسنه ای پس از آن سود ندارد باید بجای کلمه "علی" کلمه " عدل" بنویسید یعنی "عدالت" حسنهای است که با وجود آن هیچ آسیبی به تو نمیرسد ولی اگر کسی ظالم باشد و از عدالت بگریزد و حامی ستم و ستمگران باشد هیچ کار خوبی به حال او فایده ندارد؛ یعنی:
علی را دوست دارم چون که عادل بود / عدالت گر نباشد هیچ دینی هم ندارد سود
به عبارت دیگر :
آن عملی را که خدا طالب است / عدل علی ابن ابی طالب است
خلاصه مراد و مطلوب عدل علی است.
دومین آسیب :فقر معنایی
زمانی که ما اشعار عاشورایی را مطالعه میکنیم می بینیم که به نوعی دچار فقر معنا شده است یعنی اشعاری که معناگرایانه باشد کم دیده می شود البته باید اول به این مطلب اذعان کنم در طی سی سال انقلاب اشعار عاشورای از نظر هنری یک جهشی داشته است و الحق و الانصاف بسیار پیشرفت کرده است ، اشعاری که امروزه شاعران جوان در حوزه عاشورا میسرایند زیبایی عجیبی دارد و نظر قالب و ظاهر پیشرفت چشمگیری داشته است اما این کافی نیست یعنی در طول سی سال انقلاب در دو دهه اول جهش خوبی داشتهایم اما در دهه آخر دچار رکود معنایی شده ایم و تا حدودی حرفها تکراری و کلیشهای شده است ؛ شور و صفا هست اما سخن تازهای گفته نمی شود همه در اشعار خود به موضوع مبارزه و جهاد میپردازند و طبیعی است که اگر بیست سال به یک موضوع پرداخته شود حرف ها تکراری می شود درحالی که عاشورا و امام حسین تنها مبارزه و حماسه و جهاد نیست و ما بیش از این میتوانیم از امام حسین و فرهنگ شهادت و یارانش بیاموزیم.
تا قیامت می توان از عشق گفت / تو مگو مضمون نابی نیست هست
به نظر می رسد این دوران طلایی بیست ساله بی تاثیر از آموزه های دفاع مقدس در شعر عاشورایی نبوده است؟
بله همینطور است، در جریان هشت سال دفاع مقدس در حوزه حماسه سرایی که بخش مهمی از ادبیات عاشورا را تشکیل میدهد اشعار خوب آبداری سروده شد و علت آن هم همان دفاع مقدس بود ولی سخن من این است که باید به مفاهیم دیگر هم پرداخت.
سومین آسیب غفلت از اصل صلح
صلح در همه ادیان آسمانی یک اصل است در همه ادیان آسمانی توجه به صلح یک اصل مهم است و هیچ دین آسمانی خواهان جنگ و خونریزی نیست و همه انبیاء برای صلح آمده بودند ، میدانیم که اسلام از ماده "سلم" گرفته شده است حتی در سخن پیامبر زمانی که میخواهد امام علی را مدح کند میفرمایند : « َ أَوَّلُکُمْ إِسْلَاماً عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ؛ بحارالأنوار ج : 38 ص : 256 » و در جای دیگر میفرماید « اولکم سلما » و "سلم" و "اسلام" به یک معناست و اصلا نام دین ما صلح است فخر رازی و راغب اصفهانی هم که می خواهند اسلام را معنا کنند مینویسند : "الاسلام هو السلم و السلام" و یکی از نامهای خدا هم "سلام" است ؛ دین تکلیف انسان را با خدا و خود و دیگران روشن کرده است و اسلام به معنای تسلیم تنها یک بخش از معنا را در بر میگیرد ؛ یعنی "تکلیف من نسبت به خدا" را اما اگر اسلام به معنی "صلح" باشد هر سه معنا را در بر میگیرد یعنی با خدا و با خود فطریت و نفس مطمئنه و فطرت پاکت سر صلح داشته باش و با دیگران هم سر صلح داشته باش خلاصه صلح هم یک اصل است ؛در فرهنگ و ادبیات عاشورایی اگر ما به جهاد و شهادت میپردازیم نباید از اصل صلح هم غفلت کنیم و طوری نشود که خواننده اشعار و ادبیات عاشورایی با خواندن اشعار جهاد و شهادت و مبارزه اینطور تصور کند که ما میخواهیم صلح را نفی کنیم بلکه باید بین این دو جمع کرد لذا غفلت از صلح در ادبیات عاشورایی یک آسیب است و حتی دیدهام برخی از شاعران برای اینکه عظمت عاشورا را تذکر دهد صلح امام حسن علیه السلام را تقبیح میکنند و این خطاست بلکه هر یک در جایگاه خود به حد کافی هم نشد به حد لازم باید مورد توجه قرار گیرد متاسفانه دیده می شود که گستاخی و جسارت تا بجایی می رسد که نام کتاب را " چرا امام حسن صلح را پذیرفت.گناه بی لذت چرا ؟ " می گذارند و این کتاب در کتاب شناسی امام حسن مجتبی علیه السلام معرفی شده است ! گویی مولف صلح را گناه میداند و آن هم از نوع گناه بی لذت و حال آنکه صلح یک اصل است و گناه نیست بلکه در جای خود واجب است اصلا انبیا آمدهاند برای صلح ؛ پیامبر خاتم غزوه های فراوانی داشتند و برای هیچ یک سوره مستقل نازل نشد ؛ اما برای صلح حدیبیه سوره کامل نازل شده است « انا فتحنا لک فتحا مبینا » و این سوره ای است که در جریان صلح حدیبیه نازل شده است یعنی صلح حدیبیه را خداوند "فتح المبین" نامید و برای فتح مکه سوره نصر نازل شد ؛ یعنی قرآن "صلح" را نصر و فتح میداند و برای غزوات یک سوره "والعادیات" داریم خلاصه بر مسلمانان جنگ همیشه تحمیل میشود و در جریان دفاع مقدس هم جنگ بر ما تحمیل شد و ما قصد جنگ افروزی نداشتیم ؛ در جریان عاشورا هم جنگ بر امام حسین تحمیل شده است و همچنین در جریان غزوات . پیامبر اسلام هرگز به جهاد ابتدایی دست نزد و سه جنگ هم بر حضرت علی تحمیل شد ؛ عاشورا را هم بر امام حسین علیه السلام تحمیل کردند . عاشورا فاجعه است « و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین علیه السلام،البلدالأمین ص : 271 » در روایت داریم یوم نحس و شومی است و آنچه نحس نیست صلح است ، امام حسین علیه السلام هم میخواست صلح کند اما آن کیاست و فراستی که معاویه داشت پسر تازه کار او یزید نداشت امام حسین نمیخواست فاجعه پیش بیاید امام حسین میخواست بیعت نکند و می خواست بگوید این ستمهای یزید هیچ ربطی به اسلام ندارد و امام حسین علیه السلام مهاجم نبود بلکه در روز عاشورا مدافع بودند و دفاع میکرد منتهی این درس را به همه آزادگان عالم داد که اگر انسان در سختترین شرایط هم باشد و از هر سو محاصره شده باشد باز هم می تواند مسیر زندگیاش را خود انتخاب نماید و اینطور نیست که در آنجا دست و پای خود را ببازد و نشان داد انسان میتواند مرگی داشته باشد در اوج عزت و جوانمردی و فتوت که بر هزاران زندگی ارزش دارد به قول فردوسی
مرا عار آید از این زندگی/ که سالار باشم کنم بندگی
تن مرده و گریه ی دوستان/ به از زنده و خنده ی دشمنان
سومین آسیب غلو و افراط است:
غلو و غالی گری مخصوصا در بین عوام بیداد میکند و اگر مسئولین امر جلوی آن را نگیرند اصل تشیع زیر سئوال می رود
غلو به چه معنا محل اشکال است؟
غلو به معنی این است که صفاتی را به انسان نسبت دهیم که خاص خداست و در محبت افراط کنیم اهل بیت هرچه باشند انسان هستند قرآن با صراحت میگوید ما همه را از خاک آفریدیم اما اگر ما بگوییم : اهل بیت تافته جدا بافتهاند این غلو است قرآن به پیامبر اکرم می فرماید : « قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ؛ آیه 110 سوره کهف » ، به پیامبر ما میگوید « إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ ، سوره زمر آیه 30» پیامبر و اهل بیت هم بشر هستند اما بعضی در ادبیات عاشورایی صفاتی را برای اهل بیت میآورند که آن صفات خاص خداست مثلا اینکه بگوییم ائمه عالم به ماکان و مایکون هستند و همه چیز را میدانند و حال آنکه علم مطلق فقط از آن خدا است البته در کنار آن گفتهاند: که علم ایشان با خدا تفاوت در ذاتی و عرضی بودن دارد یعنی اهل بیت علم را از خداگرفتهاند و خدا ذاتا علم دارد اما جز خدا ، علم همه محدود است در سوره یوسف خدا زمانی که داستان یوسف را بیان می کند خطاب به پیامبر میگوید: اگر ما این داستان را نمی گفتیم تو از آن اطلاع نداشتی « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ ، سوره یوسف آیه 3»
مثلا اگر بگویی زینب اللهی یا حسین اللهی ام این سخن کفر است و امام حسین راضی به این مطالب نیست و این حرف ها به دشمنان اهل بیت و تشیع اجازه میدهد که اصل تشیع را زیر سئوال ببرند ؛ اگر مراجع محترم جلوی این جریانات را نمیگرفتند ، این جریان بسیار شایع شده بود و حتی بجای لا اله الا الله کلمات دیگر را بیان مینمودند و این آفت کم و بیش در اشعار عاشورایی دیده می شود.
تفاوت غلو ومبالغه چیست؟
غلو ؛ غیر از مبالغه است ؛ مبالغه صنعتی است در شعر ؛ اما غلو یک گناه کبیره در وادی عقیده است انسان میتواند در حالی که مبالغه می کند در عین حال هرگز به آفت غلو هم مبتلا نشود مثلا از باب نمونه شعری است منسوب به مولانادر مدح علی علیه السلام :
رومی نشد از سر علی کس آگاه /زیرا که نشد کس آگه از سر اله
یک ممکن این همه صفات واجب / لا حول و لا قوه الا بالله
و شاعر با آوردن "لا حول و لا قوه الا بالله" از غلو احتراز نموده است پس میشود به صنعت مبالغه در شعر پرداخت و دچار غلو هم نشد
چهارمین آسیب : ترویج خون و خشونت
افراط در این زمینه ناخواسته سر از ترویج خون و خشونت در میآرد باید نسبت به این مسئله هم حساس بود که به خون و خشونت نمیشود تقدس داد شیعه منطقیترین مکتب است و ائمه ما همه اهل گفتگو و منطق بوده اند و پرداختن به افرادی مانند مختار به عنوان اسوه و الگو اشتباه است چرا که امثال مختار ؛ نماد خون و انتقام هستند و در کلمات امام علی داریم که« الانتقام من صفت اللئام » انسانهای پست اهل انتقام هستند «و العفو من صفت الکرام» انسانهای کریم اهل عفو و بخشش هستند و باید دقیق بود که ترویج خون و خشونت ادبیات عاشورا را تهدید نکند
در روایات ما صفت المنتقم نسبت به امام زمان آمده است از جمله در حدیثی از یَحْیَى بْنِ الْفَضْلِ النَّوْفَلِیِّ آمده است که در بغداد به محضر امام کاظم علیه السلام وارد شدم و حضرت بعد از فراغت از نماز عصر اینگونه دعا می کرد :أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ ... أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ الْمُنْتَقِمِ لَکَ مِنْ أَعْدَائِکَ وَ أَنْجِزْ لَهُ مَا وَعَدْتَهُ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ الْخَبَرَ ؛ مستدرکالوسائل ج : 5 ص : 120 » و البته روایات فراوان دیگری در همین معنا می بینیم این معنی با مطالب حضرت عالی چگونه قابل جمع است ؟
منتقم حقیقی امام زمان است و در دعای ندبه هم به آن اشاره شده است برای حل این تعارض و فهم مسئله باید بدانیم که معنای منتقم در روایات ما معنای سلبی دارد نه ایجابی ؛ و برای اینکه در این مطلب وارد شویم ابتدا باید مقدمهای را ذکر کنم ؛ پیامبر اکرم هدف بعثت خود را تحقق مکارم اخلاق معرفی نموده اند « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ ؛مستدرکالوسائل ج : 11 ص : 187 » پرسیدند مکارم الاخلاق یعنی چه ؟ فرمودند :« الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَیْکَ وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَکَ ؛ کافی ج : 2 ص : 107 » عفو از کسی که به تو ظلم کرده است و خوبی کردن به کسی که به تو بدی میکند ؛ این از مکارم اخلاق است و انتقام با مکارم اخلاق ضدیت دارد بر فرض که ائمه ما به امام زمان عج کلمه "منتقم" را داده اند اما معنی سلبی دارد در جای خود گفته شده است که هر سخنی چند حیطه دارد و باید بدانیم : گوینده چه معنایی را اراده نموده است و مخاطب او چه کسی بوده است ؟و این سئوالات در چه محیط و زمانی صادر شده است . گاهی مخاطب امام عرب بدوی است و گاهی مخاطب امام علیه السلام صحابی خاص اوست ، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام خیلی ها خواستند سوار موج شوند و به بهانه انتقام از قتله امام حسین خود به نان و نوایی برسند اما امام سجاد علیه السلام به هیچ یک از این جریانات اعتنایی نکرد و دعای مکارم الاخلاق را نگاشت . به ائمه ما میگفتند : همیشه آل علی مظلوم واقع شده است و چه کسی میخواهد انتقام خون اهل بیت را بگیرد و ائمه میدیدند آنها از صفای قلب این حرفها را میزنند لذا امامان ما برای آرام کردن مردم میگفتند : اگر منتقمی باشد او مهدی است و با اینکار منتقمین دروغین را به مردم می شناساندند به عنوان مثال بنی عباس با شعار « الرضا من آل محمد» و با شعار انتقام از قتله علی و آل علی وارد میدان شدند و اولین کسانی که سیاه پوشی در عزای مظلومان اهل بیت را تاسیس کردند بنی عباس بودند و اگر ائمه میگفتند منتقم واقعی امام زمان است مفهوم آن این بود که ، بنی عباس منتقم حقیقی نیستند پس منتقم ، معنی سلبی دارد
اگر سیاه پوشی در زمان بنی عباس بنا شد چرا فقها ما لباس سیاه در عزای اهل بیت عصمت را مستحب میشمارند ؟ لطفا به این شبهه پاسخ دهید ؟
درست است که علم سیاه و سیاه پوشی از زمان بنی عباس رسم شد اما قبل از بنی عباس شاعری داریم به نام کمیت بن زید اسدی که در عصر اموی میزیست و با چند معصوم ارتباط داشت و شخصیتی بود عظیم و فقیه بنی اسد و حافظ قرآن و محدث بود او اول کسی است که در اشعارش اشاره به علم های سیاه دارد و میگوید : علمهای سیاه را برافرازید و او اولین شاعر موفق عاشورایی است و مورد تایید سه امام معصوم می باشد و با شهادت هم از دنیا رفت حتی بنی امیه برای سر او جایزه تعیین کرده بود . کمیت شخصیتی است که وقتی شعری در مدح اهل بیت سرود و در مقابل آن اهل بیت خواستند به او صله ای بدهند هیچ نخواست و تنها از امام سجاد درخواست نمود ؛ دعا کنید با شهادت از دنیا بروم کمیت سالها متواری بود اما مخفیانه شبها در محضر امام باقر علیه السلام بود او نمونه کامل ادبیات عاشورایی است و بعد از او بر اساس ترتیب تاریخی سید حمیری و سپس دعبل خزایی و این سه نمونه هستند اولین بار کمیت اسدی از پرچمهای سیاه سخن به میان آورد و خود او متولد سال 60 هجری قمری است ، سیاه پوشی یک سنت است و اصل سیاه پوشی در سوگ امامان معصوم اشکالی ندارد اما سوء استفاده از آن اشکال دارد و بنی امیه میخواستند به دروغ از پیشنهاد کمیت سوء استفاده بکنند و امروزه هم فقها میگویند لباس سیاه مکروه است اما در عزاداری ائمه معصومین استثنا شده است و حتی ابوالحسن منذر کتابی نوشته با نام سیاه پوشی در سوگ ائمه نور
در روایت آمده است که ما را از حد اولوهیت پایین بیاورید و هرچه خواستید درباره ما بگویید؟
این روایت جعلی است وحتی مقالهای هم در این موضوع نوشته شد « نزّلونا عن الرّبوبیّة و قولوا فینا ما شئتم ؛ رک : بحارالأنوار ج : 25 ص : 279» این را خود غلات ساختند مقالهای آقای جویا جهان بخش در رد این سخن ساختگی نوشتهاند که در آیینه پژوهش چاپ شده است ایشان به دقت این حدیث را بررسی کرده است حتی متن حدیث هم از نظر ادبی هم اشکال دارد که با دقت معلوم می شود
مذهب تشیع مذهبی است که در آن فرهنگ تقیه را میبینیم و از طرفی روایاتی داریم ائمه کسانی را که اسرار ایشان را فاش میکند لعنت کردهاند و این مطالب را نباید عمومی کرد زمانی کتابی چاپ شد به نام "اسرار ال محمد" کسی نگفت اگر این اسرار است چرا منتشر کردی ؟ و اگر این مطالب کوچه و بازاری شد دیگر سرّ نیست و معاندان میتوانند از آن بهانه گیری کنند و اگر این مطالب راست هم هست نمیشود عمومی گفت استادی داشتم در تبریز به نام آیت الله سید مهدی مرعشی خدا رحمتش کند پسر برادر آیت الله مرعشی نجفی بود به تازگی از دنیا رفت ایشان همیشه می گفت انسان اگر هزار کلمه بداند یکی را میتواند بگوید و منتشر کند و همه ی عالمان ما هم اینکونه بودهاند و هر حرفی را نمیزدند و بسیار احتیاط میکردند و گفته اند احتیاط راه نجات است.
پایان پیام/
نظر شما