خبرگزاری شبستان: در غدیر حدود صدهزار تن از مسلمانان حضور داشتند و مشاهده کردند که پیامبر با جملاتی رسا و بدون کمترین ابهام علی(ع) را هدایتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشین خود معرفی فرمود. نخستین تبریک گویان به علی(ع) عمربن خطاب و ابوبکر بودند (1). پس از رحلت پیامبر(ص) در حالی که هنوز پیکر مقدس رسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پایمال کردن حق علی(ع) پیشتاختند که گویا پیرامون منزلت علی(ع) کمترین سخنی از هیچ کس نشنیدهاند و پیامبر آن سخنان را در تاکید بر جایگاه علی(ع) بیان نکرده است.
امروز نیز این کج روی برای بسیاری باقی است اما آیا میتوان در کوشش پیامبر برای معرفی جایگاه علی (ع) تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روی مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیری اندیشید تا رویدادهایی که میدانیم پیش نیاید؟ این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا (ص) از همه آن مسایل باخبر بود. او حتی در روزهای پیش از رحلت فرمود: بزودی فتنهها همچون امواجتاریک شب (به سوی امت من) روی میآورد. آن حضرت پیش بینیهای فراوان دیگری نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثی ساختند. چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینیها بود که منافقان ورزیده (2) مدینه بیشتر از قبل مانع اجرای فرمانهای حضرت شدند. بدین ترتیب، باید به فراموشی سپردن غدیر را به عواملی دیگر مربوط دانست.
پیشگیری از انتشار فضایل علی(ع)
حقیقت آن است منافقانی که پیرامون پیامبر را احاطه کردهبودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب میدانستند، از دیرباز هرگاه رسول خدا (ص) میخواست از فضایل علی(ع) حقیقتی نقل کند به شیوههای مختلف از انتشار آن جلوگیری میکردند. در صحیح بخاری و مسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چون سخن پیامبر بدینجا رسید عدهای فریاد کردند یا تکبیر گفتند و نگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. (3) این توطئهها چناننیرومند بود که در باز گشت از حجهالوداع چون آیه «یاایهاالرسول» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردمدرنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومی شوند یا توطئهای علیه وی به اجرا گذارند. (4) بدین منظور، نوید الهی بر پیامبر نازل گردید که: «واللهیعصمک منالناس» تو ماموریت خویش را به انجام رسان و در هر حال خداوند تو را از (شر توطئههای) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت با هم پیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) بهعلی(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینه به اجرا گذاشتند که بی نتیجه ماند. (5)
دستهای توطئه
شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادی که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیار کمتر از این رقم بود. در این میان، برخی زن و عدهای سالخورده بودند و در هیچ یک از صحنههای اجتماعی حضور نداشتند تا نقشی ایفا کنند. گروهی نیز منافقان و ریاست طلبانی بودند که عهد بسته بودند بکوشند زمامداری پس از پیامبر (ص) به علیبنابیطالب (ع) منتقلنشود. بخوبی معلوم است که این گروه فرصتطلب به طور طبیعی میکوشیدند تا آنجا که ممکن است با تبلیغ، توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجرای غدیر را به سوی خویش جلب کنند و یا دست کم به بیطرفی وادارند. چنانکه حوادث پس از رحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یا دست کم بیطرف ماندند. با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایام بسیاری از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کرده است، بعید نیست عدهای سر به مخالفت برداشته و سرکوب شده باشند. چنانکه شواهدی نیز این امر را تایید میکند. وقتی نقل حدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقی و احکام برای مدت صد سال ممنوع باشد، طبیعی است که اخبار سیاسی و اجتماعی آن دوران همه به سختی به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههایی از مردم مدینه با یاد آوری غدیر به مخالفت با غاصبان حق علی بن ابی طالب (ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیری مردم
اهالی مدینه در برابر منزلت الهی و سیاسی علی بن ابیطالب چند گروه بودند. کسانی چون مقداد و سلمان و ابوذر تا پایان از جانبداری خود دست برنداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعت نکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودند و گاه با شکنجه به سکوت واداشته میشدند. گروهی سازمان یافتهدیگری بود که در انتظار رحلت پیامبر اکرم(ص) به سر میبردند تا حکومت را به دستگیرند.
جمعی نیز مسلمانان عادی بودند که چندان به امور سیاسی و اجتماعی کاری نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخی گناهان و انجام بعضی واجبات مفهوم دیگری نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروی از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزی نمیدانستند. چنانکه گاه به فرمانهای رسول خدا (ص) نیز کمتوجهی میکردند و چنین میپنداشتند که تخلف از فرمانهایی که در بردارنده حکمی از احکام شرع نیست، بی مانع است. (6)
بر این اساس، نمیتوان سهلانگاری این گروه از مردم را به عمد و از روی عناد دانست. وقتی گروهی بتواند در کمتر از چند ساعت به حکومت دستیابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
حرکتهای مرموز
روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن و حیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عدهای که در کمین چنین فرصتی به سر میبردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته، بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عدهای ادعای پیغمبری کرده، در پی فرصتی برای حمله به مدینه بودند. گروهی از قبایل غیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهای همسایه نیز با این فرصتطلبان، هم انگیزه و هم رای بودند.
در این زمان، عاقلانهترین کاری که به ذهن مردم سادهاندیش میرسید این بود که در مقابل ناآرامیهای احتمالی شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئن از پیروزی کسی، به مخالفت با دیگری برنخیزند. این مردم هنوز سابقه جنگهای داخلی عرب را از یاد نبرده بودند که گاه برای بهدست آوردن چراگاه حیواناتشان سالها به کشتار یکدیگر میپرداختند.
سر در گمی مردم مدینه در آن روز وصف نشدنی است. وفات پیامبر برای بیشتر مردم کاملا در باور نمیگنجید؛ تا آنجا که انکار وفات او ممکن میکرد. در این موقعیت، برای فرصتطلبان، بهترین زمان برای نیل به بزرگترین مقاصد سیاسی فراهم بود، به خصوص اگر از سالها پیش در اندیشه این روز به سرمیبردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئهگران هیچ مسلمانی باور نمیکرد که عدهای در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بی غسل و کفن رها کرده، به دنبال اخذ رای و بیعت برای ریاست خود باشند. شاید هم میاندیشیدند اگر کسی در پی این مقاصد باشد، جز شرمساری و شکست چیزی به دست نمیآورد. افزون بر این، آن گونه هم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکتهای مرموز را بزودی شناسایی کنند و برای جلوگیری از آن، تصمیم فوری گیرند.
برای آنها نیز که به منزلت اهلبیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایی داشتند باور اینکه عدهای اندک بخواهند بر مناصب آنان تکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود؛ حتی تا مدتها کسانی نمیتوانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شده است و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبی مینویسد: چون جنجال بیعت با ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب» با تعجب و حیرت به خانه بنیهاشم آمده، گفت: با ابوبکر بیعت شد! آنان گفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد (ص) سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خدای کعبه، چنین کردند! (7) ابنابی الحدید مینویسد: در همان روزهای سقیفه کسی از بستگان علی (ع) اشعاری در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکر نمیکردم رهبری امت را از خاندان هاشم و از امام ابوالحسن سلبکنند... (8)
ترفندها برای همراهسازی مردم
از آنجا که رویدادهای پس از رحلت پیامبر اغلب از طرف مخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخنگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق از لابهلای آن اخبار امری دشوار است و بر همین اساس، به درستی نمیتوان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت را به دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چه گفتند! آیا مردم بیعت خود با علیبن ابیطالب(ع) در غدیر را فراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمیگفتند چگونه آن بیعت را نقض میکنند؟ مگر نه این است که عرب برای بیعت و عهد خود بیش از چیزهای دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونه توجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانی نبودند که در سرزمین غدیر با علی (ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عموم چگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونی نمایش دهند یا دست کم برخلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر میکردند؟آنها برای اقدام خود چه بهانهای داشتند؟!
آنچه میتوان گفت این است که از هجدهم ذیحجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجری رخداد حوادث حاکی از آن است که عدهای زمینههای به خلافت رسیدن علیبنابیطالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهی به گفتگوهای سری پرداختند. هرچه هست، وقتی رسول خدا (ص) وفاتکرد، دست کم برخی از مردم، حتی آنان که با خلیفه جدید بیعتکردند، گمان نمیبردند این بیعتبه معنای «غصب مقام علی بنابیطالب(ع») است. شاید هم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آن تعهد سپردهاند تعهدی لازم الاجرا نیست یا تعهد امروز به معناینقض تعهد غدیر نیست. بدین معنی که خلیفهای که امروز با او بیعت میشود مجری حکومت است نه رهبر امت بنابراین میشود که رهبر معنوی فرد دیگری باشد و مجری کارها شخص دیگر!
اما بیشتر چیزی که به طور رسمی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، بهانه سرپیچی از بیعت غدیر شمرده میشد، ادعای عمر و ابوبکر مبنی بر نسخفرموده رسول خدا(ص) بود. ابان بن ابی عیاش میگوید: امام باقر (ع) فرمود: ما اهل بیت از ستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیدهایم و شیعیان و دوستداران ما چهها دیدهاند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفت در حالی که درباره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت ما فرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر داده بود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور داده بود که حاضرانشان به غایبان برسانند. آنان بر ضد علی (ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر (ص) درباره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند در مقابل آنان استدلال کرد.
گفتند: درست میگویی، پیامبر(ص) این را فرموده است ولی آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهلبیتی هستیم که خداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا را برای ما راضی نشده است و خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمع نمیکند.» (9)
چهار تن بر درستی سخن او گواهی دادند: عمر و ابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه. اینان مسئله را بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند. ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایی که خدا قرار داده بود، خارج کردند. بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را برایابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تا کارش را جبران کرده باشد. (10)
به سبب همین پندار بود که وقتی بعدها علی (ع) و فاطمه (س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند: ای دختر پیامبر (ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر) بیعت کردیم. اگر پسرعموی شما پیش از این بیعت از ما بیعت میخواست ما جز او با دیگری بیعت نمیکردیم!
علی(ع) در جواب آنها میگفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانهاش واگذارم، بهکار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانه بیرون آیم و با مردم در کار حکومت به کشمکش مشغول شوم؟! (11)
گویی آنان با اعتقاد به مقام علی بن ابیطالب (ع) به ریاست کسیرای داده بودند و دیگر نمیتوانستند رای خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چه میپنداشتند؟ شاید برخی را با این توجیه، گروهی را با توجیهدیگر، عدهای را با تهدید و کسانی را با تطمیع راضی کردهباشند. اما رفتارهای نابخردانه جمعی از مردم پس از سقیفه، حاکی از آن است که خام کردن این دسته از مردم برای گردانندگان سقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
پس از همدستی توطئهگران در غصب خلافت امیرمومنان علی(ع) و رسمیت یافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداراناهلبیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرت را مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدام نتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بیتفاوتی پیمودند. اینموضعگیری، پایههای حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را در هتک مقام اهلبیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار بهجایی رسید که دم زدن از حق علیابن ابیطالب(ع) جرم شناخته شد. چون بشیربن سعد انصاری استدلالهای امام علی(ع) را شنید، گفت: ای ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیده بودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت میکردند؛ جز آنکه تو در خانه نشستی و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیاز نداری!
کینهها و حسادتهای پنهان
یکی از عمدهترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حق امیرمومنان(ع) کینه و حسادتی بود که قبایل عرب، بخصوص مهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیله آنان کسی کشته میشد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتند از قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلی پس از اسلام بیاعتبار شد، ولی آثار آن هنوز باقی بود. آنها توان انتقام جاهلی را نداشتند اما دلهایشان از کینه پاک نشده بود و اگر کسی این اندازه به قبیلهاش دلبستگی نداشت با عرب و عصبیت عربی بیگانه شناخته میشد. این در حالی بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکتکرده، فرد یا افرادی از آنها به دست علی(ع) یا بنیهاشم کشتهشده بودند.
از سوی دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوصقریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد میورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعی را برعهده دارند رنج میبردند و برایزمانی که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شماریمیکردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصباتقبیلهای بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دستیافتند. بلاذری مینویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجرای سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) را کشتهایم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتی انصار به سبب کشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام علی(ع) باید در انتظار خشنترین برخوردهای قریش به سربرد زیرا در «بدر» به تنهایی نیمی از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتلرساند.
طبری مینویسد: زمانی عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: میدانی چرا قریش از خاندان شما جانبداری نکردند، در حالی که پدرت عموی پیامبر(ص) و تو پسر عموی او هستی؟... زیرا قریش مایل نیستند اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. برای اینکه بدین وسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد. (13)
عرب حتیرسول خدا(ص) را نیز به سختی تحمل کرد. سران برخی از قبایلی که به آن حضرت ایمان میآوردند، آشکارا اظهار میداشتند:حالا که قدرت عرب به تو روی کرده است، به تو ایمان خواهیم آورد به شرط اینکه ما را جانشین خود کنی!
امام علی(ع) خود در تایید این نظر میفرماید: «... عرب از کار محمد(ص) متنفر بود و نسبتبه آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت میورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آنحضرت، از دست اهلبیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیلهسلطه خویش قرار نمیداد و نردبان ترقی خود نمیدید، حتی یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمیپرستید و به ارتدادمیگرایید. (14)
دیگر عوامل
حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهای نخست برپایی سقیفه و زمانهای بعدتر اندکی تفاوت است. در روزهای نخست، افزون بر عواملی که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید از یاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر (ص) حضرتش خود نتوانست جلو جسارت برخی را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیر آخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ و زور چماقداران بنی اسلم، بیعت با ابوبکر حتمی شد، مردم جز سایه شمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینی مخالفان حکومت آشکارا بیهیچ هراسی از روز واپسین، به خاک مالیده میشد و منزلت شریفترین افراد به هیچ انگاشته میگردید. در آن صورت، هرکس جان خویش را اندکی دوست میداشت برایش عاقلانهتر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانی بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفت با حکومت را سختتر کرد. یکی آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد که علی(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روسای قبایل نیز تطمیع یا تهدید شدهاند. این امور پایه حکومت رامستحکمتر و مخالفت را دشوارتر میساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشیها از یک نظر برای حکومت مرکزی مدینه، سودمند بود، زیرا درگیری ابوبکر با آنان، آگاهانه یا ناآگاهانه به آرامش دشمنیها و تشنجات داخلی انجامید و اختلافات عقیدتی را به بهانه اتحاد برای نبرد با دشمن مشترک به فراموشی سپرد. این امر حتی امام را نیز ناگزیر ساخت با نظام حاکم مدارا کند.
پی نوشت:
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است کهمیفرماید: «و من اهلالمدینه مردوا علیالنفاق لا تعلمهم»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج4 ، ص 281 ; تفسیر طبری، ج3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج3، ص 350; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص254.
4- صحیح مسلم، ج3، ص 452 و453; ج6، ص23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیلانصاری زنجانی، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر میشمارد کهدر آنها رسول خدا چیزی فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصاری، ص 274 و277.
11- شرح خطبه66 نهج البلاغه ابن ابیالحدید، چاپ مصر، ج 2، ص13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبری، ج 1، ص2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج 2، ص 298 و299.
منبع: ماهنامه کوثر،ش25
پایان پیام/
نظر شما