پیشگیری از انتشار فضایل علی(ع)//توطئه‌هایی که در غدیر رخ داد

پس از ابلاغ پیام ولایت امام علی (ع) از لسان نبی اکرم (ص)، چهارده تن از همراهان حضرت با هم‏ پیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) به‏علی(ع) برسد.

خبرگزاری شبستان: در غدیر حدود صدهزار تن از مسلمانان حضور داشتند و مشاهده‏ کردند که پیامبر با جملاتی رسا و بدون کمترین ابهام علی(ع) را هدایتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشین خود معرفی‏ فرمود. نخستین تبریک گویان به علی(ع) عمربن خطاب و ابوبکر بودند (1). پس از رحلت پیامبر(ص) در حالی که هنوز پیکر مقدس‏ رسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پایمال کردن حق علی(ع) پیش‏تاختند که گویا پیرامون منزلت علی(ع) کمترین سخنی از هیچ کس‏ نشنیده‏اند و پیامبر آن سخنان را در تاکید بر جایگاه ‏علی(ع) بیان نکرده است.
امروز نیز این کج روی برای بسیاری باقی است اما آیا می‏توان در کوشش پیامبر برای معرفی جایگاه علی (ع) تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روی مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیری اندیشید تا رویدادهایی که‏ می‏دانیم پیش نیاید؟ این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا (ص) از همه آن مسایل باخبر بود. او حتی ‏در روزهای پیش از رحلت فرمود: بزودی فتنه‏ها همچون امواج‏تاریک شب (به سوی امت من) روی می‏آورد. آن حضرت پیش بینی‏های‏ فراوان دیگری نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثی ساختند. چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینی‏ها بود که منافقان ‏ورزیده (2) مدینه بیشتر از قبل مانع اجرای فرمان‌های حضرت شدند. بدین ترتیب، باید به فراموشی سپردن غدیر را به عواملی دیگر مربوط دانست.
پیشگیری از انتشار فضایل علی(ع)
حقیقت آن است منافقانی که پیرامون پیامبر را احاطه کرده‏بودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب می‏دانستند، از دیرباز هرگاه رسول خدا (ص) می‏خواست از فضایل علی(ع) حقیقتی نقل کند به‏ شیوه‏های مختلف از انتشار آن جلوگیری می‏کردند. در صحیح بخاری و مسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چون‏ سخن پیامبر بدینجا رسید عده‏ای فریاد کردند یا تکبیر گفتند و نگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. (3) این توطئه‏ها چنان‏نیرومند بود که در باز گشت از حجه‏الوداع چون آیه «یاایهاالرسول‏» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردم‏درنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومی شوند یا توطئه‏ای علیه وی به اجرا گذارند. (4) بدین منظور، نوید الهی بر پیامبر نازل گردید که: «والله‏یعصمک من‏الناس‏» تو ماموریت ‏خویش را به انجام رسان و در هر حال خداوند تو را از (شر توطئه‏های) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت با هم‏ پیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) به‏علی(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینه‏ به اجرا گذاشتند که بی نتیجه ماند. (5)
دست‌های توطئه
شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادی که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیار کمتر از این رقم بود. در این میان، برخی زن و عده‏ای سالخورده‏ بودند و در هیچ یک از صحنه‏های اجتماعی حضور نداشتند تا نقشی‏ ایفا کنند. گروهی نیز منافقان و ریاست طلبانی بودند که عهد بسته بودند بکوشند زمامداری پس از پیامبر (ص) به علی‏بن‏ابی‏طالب (ع) منتقل‏نشود. بخوبی معلوم است که این گروه فرصت‏طلب به طور طبیعی می‏کوشیدند تا آنجا که ممکن است‏ با تبلیغ، توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجرای غدیر را به سوی خویش‏ جلب کنند و یا دست کم به بی‏طرفی وادارند. چنانکه حوادث پس از رحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یا دست کم بی‏طرف ماندند. با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایام‏ بسیاری از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کرده ‏است، بعید نیست عده‏ای سر به مخالفت ‏برداشته و سرکوب شده‏ باشند. چنانکه شواهدی نیز این امر را تایید می‏کند. وقتی نقل ‏حدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقی و احکام برای مدت صد سال ‏ممنوع باشد، طبیعی است که اخبار سیاسی و اجتماعی آن دوران همه ‏به سختی به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروه‌هایی از مردم‏ مدینه با یاد آوری غدیر به مخالفت‏ با غاصبان حق علی‏ بن ‏ابی ‏طالب (ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیری مردم
اهالی مدینه در برابر منزلت الهی و سیاسی علی‏ بن ابی‏طالب ‏چند گروه بودند. کسانی چون مقداد و سلمان و ابوذر تا پایان از جانبداری خود دست ‏برنداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعت ‏نکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودند و گاه با شکنجه به سکوت واداشته می‏شدند. گروهی سازمان یافته‏دیگری بود که در انتظار رحلت ‏پیامبر اکرم(ص) به سر می‏بردند تا حکومت را به دست‏گیرند.
جمعی‏ نیز مسلمانان عادی بودند که چندان به امور سیاسی و اجتماعی‏ کاری نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخی گناهان و انجام بعضی واجبات مفهوم دیگری نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروی از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزی نمی‏دانستند. چنانکه گاه به فرمان‌های رسول خدا (ص) نیز کم‏توجهی می‏کردند و چنین می‏پنداشتند که تخلف از فرمان‌هایی که در بردارنده حکمی از احکام شرع نیست، بی مانع است. (6)
بر این اساس، نمی‏توان سهل‏انگاری این گروه از مردم را به عمد و از روی عناد دانست. وقتی گروهی بتواند در کمتر از چند ساعت‏ به حکومت دست‏یابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
حرکت‌های مرموز
روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن و حیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عده‏ای که در کمین چنین‏ فرصتی به سر می‏بردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته، بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عده‏ای ادعای پیغمبری ‏کرده، در پی فرصتی برای حمله به مدینه بودند. گروهی از قبایل‏ غیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهای همسایه نیز با این فرصت‏طلبان، هم انگیزه و هم رای بودند.
در این زمان، عاقلانه‏ترین ‏کاری که به ذهن مردم ساده‌اندیش می‏رسید این بود که در مقابل ‏ناآرامی‌های احتمالی شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئن ‏از پیروزی کسی، به مخالفت ‏با دیگری برنخیزند. این مردم هنوز سابقه جنگ‌های داخلی عرب را از یاد نبرده بودند که گاه برای به‏دست آوردن چراگاه حیواناتشان سال‌ها به کشتار یکدیگر می‏پرداختند.
سر در گمی مردم مدینه در آن روز وصف نشدنی است. وفات پیامبر برای بیشتر مردم کاملا در باور نمی‏گنجید؛ تا آنجا که انکار وفات او ممکن می‏کرد. در این موقعیت، برای فرصت‏طلبان، بهترین زمان برای نیل به بزرگ‌ترین مقاصد سیاسی فراهم ‏بود، به خصوص اگر از سال‌ها پیش در اندیشه این روز به سرمی‏بردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئه‏گران هیچ مسلمانی باور نمی‏کرد که عده‏ای در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بی غسل‏ و کفن رها کرده، به دنبال اخذ رای و بیعت‏ برای ریاست‏ خود باشند. شاید هم می‏اندیشیدند اگر کسی در پی این مقاصد باشد، جز شرمساری و شکست چیزی به دست نمی‏آورد. افزون بر این، آن گونه‏ هم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکت‌های مرموز را بزودی ‏شناسایی کنند و برای جلوگیری از آن، تصمیم فوری گیرند.
برای ‏آنها نیز که به منزلت اهل‏بیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایی داشتند باور اینکه عده‏ای اندک بخواهند بر مناصب آنان ‏تکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود؛ حتی تا مدت‌ها کسانی‏ نمی‏توانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شده ‏است و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبی می‏نویسد: چون‏ جنجال بیعت ‏با ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب‏» با تعجب و حیرت به خانه بنی‏هاشم آمده، گفت: با ابوبکر بیعت‏ شد! آنان ‏گفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد (ص) سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خدای کعبه، چنین کردند! (7) ابن‏ابی الحدید می‏نویسد: در همان روزهای سقیفه کسی از بستگان‏ علی (ع) اشعاری در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکر نمی‏کردم رهبری امت را از خاندان هاشم و از امام ابوالحسن سلب‏کنند... (8)
ترفندها برای همراه‌سازی مردم
از آنجا که رویدادهای پس از رحلت پیامبر اغلب از طرف‏ مخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخ‏نگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق از لابه‏لای آن اخبار امری دشوار است و بر همین اساس، به‏ درستی ‏نمی‏توان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت را به دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چه ‏گفتند! آیا مردم بیعت ‏خود با علی‏بن ابی‏طالب(ع) در غدیر را فراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمی‏گفتند چگونه آن بیعت را نقض‏ می‏کنند؟ مگر نه این است که عرب برای بیعت و عهد خود بیش از چیزهای دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونه‏ توجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانی نبودند که در سرزمین غدیر با علی (ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عموم‏ چگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونی نمایش دهند یا دست کم برخلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر می‏کردند؟آنها برای اقدام خود چه بهانه‏ای داشتند؟!
آنچه می‏توان گفت این ‏است که از هجدهم ذی‏حجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجری رخداد حوادث حاکی از آن است که عده‏ای زمینه‏های به خلافت رسیدن علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهی‏ به گفتگوهای سری پرداختند. هرچه هست، وقتی رسول خدا (ص) وفات‏کرد، دست کم برخی از مردم، حتی آنان که با خلیفه جدید بیعت‏کردند، گمان نمی‏بردند این بیعت‏به معنای «غصب مقام علی بن‏ابی‏طالب(ع‏») است. شاید هم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آن‏ تعهد سپرده‏اند تعهدی لازم الاجرا نیست ‏یا تعهد امروز به معنای‏نقض تعهد غدیر نیست. بدین معنی که خلیفه‏ای که امروز با او بیعت می‏شود مجری حکومت است نه رهبر امت بنابراین می‏شود که ‏رهبر معنوی فرد دیگری باشد و مجری کارها شخص دیگر!
اما بیشتر چیزی که به طور رسمی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، بهانه سرپیچی ‏از بیعت غدیر شمرده می‏شد، ادعای عمر و ابوبکر مبنی بر نسخ‏فرموده رسول خدا(ص) بود. ابان بن ابی عیاش می‏گوید: امام باقر (ع) فرمود: ما اهل بیت از ستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیده‏ایم و شیعیان و دوستداران ما چه‏ها دیده‏اند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفت ‏در حالی ‏که درباره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت ما فرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر داده ‏بود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور داده ‏بود که حاضرانشان به غایبان برسانند. آنان بر ضد علی (ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر (ص) درباره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند در مقابل‏ آنان استدلال کرد.
گفتند: درست می‏گویی، پیامبر(ص) این را فرموده است ولی آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهل‏بیتی هستیم که‏ خداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا را برای ما راضی نشده است و خداوند نبوت و خلافت را برای ما جمع‏ نمی‏کند.» (9)
چهار تن بر درستی سخن او گواهی دادند: عمر و ابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه. اینان مسئله ‏را بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند. ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایی که خدا قرار داده بود، خارج کردند. بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را برای‏ابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تا کارش را جبران کرده باشد. (10)
به سبب همین پندار بود که وقتی‏ بعدها علی (ع) و فاطمه (س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند: ای دختر پیامبر (ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر) بیعت کردیم. اگر پسرعموی شما پیش از این بیعت از ما بیعت ‏می‏خواست ما جز او با دیگری بیعت نمی‏کردیم!
علی(ع) در جواب ‏آنها می‏گفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانه‏اش واگذارم، به‏کار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانه ‏بیرون آیم و با مردم در کار حکومت‏ به کشمکش مشغول شوم؟! (11)
گویی آنان با اعتقاد به مقام علی بن ابی‏طالب (ع) به ریاست کسی‏رای داده بودند و دیگر نمی‏توانستند رای خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چه‏ می‏پنداشتند؟ شاید برخی را با این توجیه، گروهی را با توجیه‏دیگر، عده‏ای را با تهدید و کسانی را با تطمیع راضی کرده‏باشند. اما رفتارهای نابخردانه جمعی از مردم پس از سقیفه، حاکی از آن است که خام کردن این دسته از مردم برای گردانندگان ‏سقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
پس از همدستی توطئه‏گران در غصب خلافت امیرمومنان علی(ع) و رسمیت‏ یافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداران‏اهل‏بیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرت ‏را مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدام ‏نتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بی‏تفاوتی پیمودند. این‏موضع‏گیری، پایه‏های حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را در هتک مقام اهل‏بیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار به‏جایی رسید که دم زدن از حق علی‏ابن ابی‏طالب(ع) جرم شناخته شد. چون بشیربن سعد انصاری استدلال‌های امام علی(ع) را شنید، گفت: ای ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیده ‏بودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت می‏کردند؛ جز آنکه تو در خانه نشستی و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیاز نداری!
کینه‏ها و حسادت‌های پنهان
یکی از عمده‏ترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حق‏ امیرمومنان(ع) کینه و حسادتی بود که قبایل عرب، بخصوص‏ مهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیله ‏آنان کسی کشته می‏شد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتند از قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلی‏ پس از اسلام بی‏اعتبار شد، ولی آثار آن هنوز باقی بود. آنها توان انتقام جاهلی را نداشتند اما دل‌هایشان از کینه پاک نشده‏ بود و اگر کسی این اندازه به قبیله‏اش دلبستگی نداشت‏ با عرب و عصبیت عربی بیگانه شناخته می‏شد. این در حالی بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکت‏کرده، فرد یا افرادی از آنها به دست علی(ع) یا بنی‏هاشم کشته‏شده بودند.
از سوی دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوص‏قریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد می‏ورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعی را برعهده دارند رنج می‏بردند و برای‏زمانی که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شماری‏می‏کردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصبات‏قبیله‏ای بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دست‏یافتند. بلاذری می‏نویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجرای سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) را کشته‏ایم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتی انصار به سبب ‏کشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام علی(ع) باید در انتظار خشن‏ترین برخوردهای قریش به سربرد زیرا در «بدر» به ‏تنهایی نیمی از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتل‏رساند.
طبری می‏نویسد: زمانی عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: می‏دانی چرا قریش از خاندان شما جانبداری نکردند، در حالی که پدرت عموی ‏پیامبر(ص) و تو پسر عموی او هستی؟... زیرا قریش مایل نیستند اجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. برای اینکه ‏بدین وسیله احساس غرور و شادمانی خواهید کرد. (13)
عرب حتی‏رسول خدا(ص) را نیز به سختی تحمل کرد. سران برخی از قبایلی که ‏به آن حضرت ایمان می‏آوردند، آشکارا اظهار می‏داشتند:حالا که قدرت عرب به تو روی کرده است، به تو ایمان خواهیم آورد به شرط اینکه ما را جانشین خود کنی!
امام علی(ع) خود در تایید این نظر می‏فرماید: «... عرب از کار محمد(ص) متنفر بود و نسبت‏به آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت می‏ورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آن‏حضرت، از دست اهل‏بیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیله‏سلطه خویش قرار نمی‏داد و نردبان ترقی خود نمی‏دید، حتی یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمی‏پرستید و به ارتدادمی‏گرایید. (14)
 
دیگر عوامل
حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهای نخست‏ برپایی ‏سقیفه و زمان‌های بعدتر اندکی تفاوت است. در روزهای نخست، افزون بر عواملی که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید از یاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر (ص) حضرتش خود نتوانست جلو جسارت برخی را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیر آخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ و زور چماقداران بنی اسلم، بیعت‏ با ابوبکر حتمی شد، مردم جز سایه‏ شمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینی مخالفان حکومت آشکارا بی‏هیچ هراسی از روز واپسین، به خاک مالیده می‏شد و منزلت‏ شریفترین افراد به هیچ انگاشته می‏گردید. در آن صورت، هرکس جان‏ خویش را اندکی دوست می‏داشت ‏برایش عاقلانه‏تر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانی بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفت‏ با حکومت را سخت‏تر کرد. یکی آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد که‏ علی(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روسای ‏قبایل نیز تطمیع یا تهدید شده‏اند. این امور پایه حکومت رامستحکم‏تر و مخالفت را دشوارتر می‏ساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشی‏ها از یک نظر برای حکومت مرکزی مدینه، سودمند بود، زیرا درگیری ‏ابوبکر با آنان، آگاهانه یا ناآگاهانه به آرامش دشمنی‏ها و تشنجات داخلی انجامید و اختلافات عقیدتی را به بهانه اتحاد برای نبرد با دشمن مشترک به فراموشی سپرد. این امر حتی امام ‏را نیز ناگزیر ساخت ‏با نظام حاکم مدارا کند.
پی نوشت:
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است که‏می‏فرماید: «و من اهل‏المدینه مردوا علی‏النفاق لا تعلمهم‏»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج‏4 ، ص 281 ; تفسیر طبری، ج‏3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج‏3، ص 350; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص‏254.
4- صحیح مسلم، ج‏3، ص 452 و453; ج‏6، ص‏23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل‏انصاری زنجانی، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر می‏شمارد که‏در آنها رسول خدا چیزی فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص‏123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج‏6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصاری، ص 274 و277.
11- شرح خطبه‏66 نهج البلاغه ابن ابی‏الحدید، چاپ مصر، ج 2، ص‏13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبری، ج 1، ص‏2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج 2، ص 298 و299.
منبع: ماهنامه کوثر،ش25
پایان پیام/
کد خبر 1950

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha