فرضیه عرفى شدن دین به چه معناست و چه نتایجی دارد؟

معارف و اعتقادات را تنها باید از عقل گرفت و کتاب و سنت را کنار گذاشت و از احکام و شریعت هم آنچه که جنبه مدنى و اجتماعى دارد، باید از طریق قانون گذارى و عقل جمعى به دست آورد. بنابراین نیازى به فقه و شریعت نیست.

خبرگزاری شبستان؛ آیت الله سبحانی از مراجع عظام تقلید در رابطه با مسئله عرفی شدن دین می گوید: عرفی شدن دین یا فقه، نخستین بار در غرب و نسبت به دین مسیحیت مطرح شد. پس از انقلاب اسلامى، این بحث درباره اسلام به میان آمد و عده اى این فکر را دنبال کردند که چگونه مى توان فقه یا دین را عرفى کرد؟ پیش از ورود به بحث لازم است یادآور شوم که سیره فقهاى ما از زمان شیخ طوسى تاکنون (بلکه از عصر امام صادق(علیه السلام) تا به حال) این بوده که همواره به عرف مراجعه مى کرده اند و هیچ یک از آنان خود را بى نیاز از عرف نمى دانسته اند.


موارد مراجعه فقها به عرف
به عنوان مثال در چند مورد فقها به عرف مراجعه مى کنند:1) در تبیین مفاهیم و رفع ابهام از آن ها؛ بعنوان مثال فقیه براى فهم «صعید» در آیه ( فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا ) ( [36]) به لغت مراجعه مى کند. روشن است که لغت هم از عرف عام گرفته شده است. فقها در الفاظ مجمل به عرف رجوع مى کنند و یا به کمک عرف مشخص مى کنند که بعنوان مثال لفظ «بیع» شامل «بیع معاطاتى» هم مى شود یا خیر؟ 2) در تبیین مصادیق؛ بعنوان مثال آیا اراضى موات از انفال است. براى این که مشخص کنیم آیا مصداق موات، موات بالذات است یا موات بالعرض را هم در بر مى گیرد؟ در این باره به عرف رجوع مى کنیم. 3) در مسائل قضاوت و داورى: به این معنى که عرفیات هر قوم براى قاضى حجت است. به عنوان نمونه، زن و شوهرى در مهریه اختلاف دارند، مرد مدعى است مهریه را پرداخته، ولى زن منکر آن است. در این جا اگر قاضى بخواهد با مراجعه به اصل فقهى داورى کند، چون زن منکر است حق با زن است و مرد باید بیّنه و شاهد بیاورد. اما اگر در نزد آن قوم، دادن مهریه عرف باشد، قاضى مى تواند با استناد به عرف، زن را محکوم و به نفع مرد حکم دهد. 
4) در رفع غرر: پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) از بیع غررى نهى کرده است، اما رفع غرر ممکن است در یک منطقه با کیل و در یک جا با وزن و در جاى دیگر با شمردن مشخص شود. در این گونه موارد فقه تابع عرف است. بنابراین فقه به این معنا عرفى است و از آن کمک مى گیرد.


معانى عرفى شدن دین
به تازگى برخى از آن هایى که چهره دینى دارند اما دینى نیستند، مسئله دیگرى به نام عرفى کردن دین یا فقه را مطرح کرده اند. این حرف دو تفسیر دارد که ما هر دو برداشت را مورد بحث قرار خواهیم داد: الف. عقلایى کردن احکام؛ اولین تفسیر که از غرب گرفته شده، این است که مى گویند، دین دو بخش دارد: یکى عقاید و دیگرى احکام. عقاید و معارف را باید عقلانى کنیم ولى احکام باید عقلایى شود. به نظر ایشان معارف و اعتقادات را تنها باید از عقل گرفت و کتاب و سنت را کنار گذاشت و از احکام و شریعت هم آنچه که جنبه مدنى و اجتماعى دارد، باید از طریق قانون گذارى و عقل جمعى به دست آورد. بنابراین نیازى به فقه و شریعت و شوراى نگهبان نیست و تنها امور فردى با دین ارتباط دارد.


مسیحیت و عقلانی کردن دین
الف) بستر عقلانى کردن معارف، مسیحیت است نه اسلام. زیرا مسیحیت مى گوید اول ایمان بیاور سپس بیندیش. در آن جا همه چیز بر محور ایمان مى چرخد و عقل کم رنگ است. در دین مسیحیت، حق با گوینده است و معارف را باید عقلانى کرد، باید اول اندیشه باشد سپس ایمان; ایمان بى اندیشه، معنا ندارد. اما دین اسلام از ابتدا معارفش عقلانى است. قرآن مسائل را با برهان مطرح مى کند. مرحوم کلینى اصول کافى را با کتاب عقل و جهل، و سپس علم و دانش شروع مى کند. انجیل فعلى را با قرآن، و مسیحیت را با اسلام مقایسه نکنید. شما مطالبى در غرب شنیده اید و آن ها را، این جا مطرح مى کنید، در حالى که در اسلام اول عقل و تعقل است سپس ایمان، چون عقاید اسلامى، عقلانى و برهانى است. به عنوان نمونه کتاب «توحید» مرحوم صدوق را ببینید، همه اش دلیل است. پس صحبت شما درباره عقلانى کردن معارف و عقاید اسلامى، «سالبه به انتفاء موضوع» است.

 

عقل یا وحی ؟ کدامیک را باید پذیرفت؟
البته اتکاى به عقل در عقاید اسلامى به این معنا نیست که عقل از وحى بى نیاز باشد. عقل و وحى مکمل یکدیگرند. عقل بخشى از عقاید و وحى بخشى دیگر را برهانى مى کند. آن دسته از معارف که مافوق عقل است; مانند وحى، دوزخ و صراط، عقل راهى به درک آن ها ندارد ولى ضد عقل نیستند. آنچه در آموزه هاى دینى از آن به «غیب» تعبیر مى شود، از این دسته است.  ب) گزاره «احکام اجتماعى را عقلایى کنیم و با عقل جمعى و تشکیل مجلس به جاى فقه و شریعت، قانون وضع کنیم»، انشایى است یا خبرى؟ یعنى شما پیشنهاد مى کنید که اجتماعیات اسلام عقلایى باشد یا مى گویید واقع اسلام چنین است؟ اگر سخن شما تنها یک پیشنهاد است، این پیشنهاد خیلى غلط است. مگر عقل جمعى توانسته مشکلات بشر را حل کند؟ نمایندگان دویست کشور جهان سال هاست در سازمان ملل جمع شده اند اما نتوانسته اند مشکلات کره زمین را حل کنند. بیست سال پیش مشکلى به نام ایدز و ترور وجود نداشت و امروز وجود دارد. مشکل گرم شدن زمین نبود. اما حالا هست. حتى زشتى به آن جا رسیده است که عقل جمعى برخى کشورها، همجنس گرایى را به رسمیت شناخته و به کشورهاى مخالف آن هم هشدار مى دهند!! ج) بر فرض که عقلا قانون وضع کردند، آیا مشکل حل مى شود؟ خیر. چون این قانون ضامن اجرا ندارد و پلیس همه جا حاضر نیست، اما ضامن اجراى احکام دین، معاد است. بنابراین اگر صحبت شما پیشنهاد است، دو اشکال دارد:1. عقل جمعى بشر نتوانسته مشکلات را حل کند. 2. قانون گذارى بشر، فاقد ضمانت اجرایى است. و اگر سخن شما خبر است، این خبر، دروغ است. چون قرآن چنین نگفته است. قرآن در سوره «انعام» ده رفتار و قانون را بر مى شمارد و در ادامه مى فرماید: ( وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ ) [37]. این ده رفتار عبارت است از: 1. أَلاَّ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا 2. وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا 3. وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِّنْ إمْلاَق 4. وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ 5. وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ 6. وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِى هِیَ أَحْسَنُ 7. وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ 8. لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا 9. وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ 10. وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ [38]  عقلایى کردن قوانین و وضع آن ها توسط عقل بشرى، با این آیه سازگارى ندارد. این آیه مى گوید به این قوانین عمل کنید که صراط مستقیم الهى همین هاست و از راه هاى دیگر پیروى نکنید: ( وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ ) [39]  از اینرو عقلایى کردن احکام و امور اجتماعى خلاف منطق قرآن است و به عنوان یک مسلمان نمى توان چنین سخنى را پذیرفت.


عرفی کردن دین ریشه در بهائیت دارد

د . عرفى شدن دین به معناى عقلایى شدن احکام مدنى و اجتماعى، سخن مسلکهاى استعمارى همچون بهائیت است. بهائى ها مى گویند: «ما در مسائل اجتماعى و سیاست و نکاح، تابع "بیت العدل" هستیم». در آنجا عقلاى بهائیت جمع مى شوند و سرنوشت اجتماع بهائى ها را معین مى کنند. بنابراین عرفى شدن به این معنا واپس گرایى است نه پیشرفت. منطق بهائیت این است که شریعت و جهان متغیر است و با شریعت ثابت، نمى توان جهان متغیّر را اداره کرد. پس باید به شریعت متحول که سازنده اش «بیت العدل» است، اعتقاد پیدا کرد. قائلان به عرفى شدن دین خواسته یا ناخواسته، حرف بهائیت را تکرار مى کنند و رویکردى واپس گرایانه دارند.
ما در پاسخ به این ادعا مى گوییم: شریعت دو بخش است; گوهر و صدف; گوهر شریعت، ثابت و صدف آن متغیر است. گوهر عبارت است از احکامى که یا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و یا براساس مصالح ثابت و واقعى وضع شده است. اسلام مى گوید: «اطلبوا العلمَ مِنَ المهدِ إلى اللّحد» [40]. دین همه را به کسب علم و دانش دعوت کرده اما ابزار آن را در اختیار خود انسان قرار داده است. آنچه اسلام مى خواهد جزء گوهر دین است و قابل عوض شدن نیست، مثلاً عزت گوهر دین است اما صدف عزت، که همان ابزار است، روزى تیر و کمان بود ولى امروز تانک و موشک و مانند این هاست. قرآن به ابزار خاصى نظر ندارد بلکه مى فرماید: ( وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة ) [41]. قرآن مى گوید نه همیشه بجنگید و نه همیشه در صلح باشید، بلکه اصل عزت را در نظر بگیرید. ممکن است این عزت در جنگیدن باشد وگاهى در صلح. رمز خاتمیت هم همین است. 
منبع: مقالات کلامی/ آیت الله سبحانی

ادامه دارد..

کد خبر 187441

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha