خبرگزاری شبستان: شکل گیری روشنفکری اسلامی، سال ها پس از ورود پدیده منورالفکری به ایران، از جمله موضوعات مهمی است که در نوشتار گذشته، به بررسی آن از منظر رهبری معظم انقلاب پرداختیم. نوشتار پیش رو علاوه بر پیگیری این موضوع، خاطرات جالب توجهی از آن دوران را زنده می کند:
شناخت اسلام با اسلام
... یادم نمی رود در یکی از شب های بسیار خاطره انگیز در آخرین ماه های زندگی مرحوم دکتر شریعتی، در تهران یک دیدار جمعی داشتیم و یک صحبت دسته جمعی که متأسفانه از آن کسانی که در آن میزگردها که آن روزها مکرّر اتفاق می افتاد صحبت می کردند، فقط بنده هنوز زنده ام؛ مرحوم مطهری و مرحوم دکتر، بحث های مفیدی مطرح می کردند و برادران و خواهرانی آنجا بودند و ضبط می شد. در آن دوران اختناق سیاه، این از جمله کارهایی بود که می شد کرد. در آنجا این جمله را مرحوم دکتر گفت و این حرف از او خیلی جالب بود و به نظر من بسیار مناسب و شایسته می آمد که این را دکتر شریعتی بگوید. او می گفت که امروز ما در حال یک ولایت فکری هستیم. آن نطفه اندیشه اسلامی امروز دارد بسته می شود، در این مرحله لازم است که هرگونه رگه بیگانه را از این نطفه دور کنیم. می گفت این غلط است که کسی بنشیند، بگوید آیا اسلام چند درصد با مارکسیسم اشتراک دارد و چند درصد جدایی؟ می گفت اصلاً طرح این قضیه غلط است. باید فرض کنیم هیچ اشتراک ندارد، باید فرض کنیم هیچ چیز بین آنها وحدت ندارد، اصلاً نگاه نکنیم که فلان مکتب چه می گوید، نگاه کنیم اسلام چه می گوید. ما امروز در دوران بازیابی اسلام هستیم، ما داریم اسلام را کشف می کنیم، این نیرویی بود در طبیعت که قرن ها می گذشت و ما آن را درست کشف نکرده بودیم.
راهگشایی اسلام ناب در همه عرصه ها
به هر صورت امروز تکلیف ما این است که از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی جهت بخش و راه نما استفاده کنیم. اسلام را با آن خلوص و طهارتش بفهمیم و مبارزه خودمان را در جهت اسلام جهت بدهیم، اگر ما اسلام را با این دید و با این برداشت و با این نیّت مورد بهره گیری و مورد بررسی قرار بدهیم آن وقت تمام موضع گیری های اجتماعی ما چه در مقابل حوادث، چه در مقابل اشخاص، گروه ها، عقاید، ایدئولوژی ها براساس قضاوتی خواهد بود که اسلام به ما ارائه می دهد.
روشنفکری که جامعه را به صحنه جنگ بدل کرده است
برادران و خواهران عزیز! عقیده من این است که این صحنه، صحنه مبارزه و جنگ است؛ حالا بعضی از اسم جنگ می ترسند، یا می ترسند هو شوند؛ لیکن واقعیت این است؛ بدون تردید صحنه جنگ است. یعنی دشمنان استقلال ایران، دشمنان اسلام و انقلاب و آن هویتی که به برکت تجدید حیات اسلامی برای اولین بار بعد از چند قرن در این مملکت به وجود آمد. آن روح استقلال، روح توجه به ارزش ها و توانایی های خود، همان چیزی که وقتی در ملتی به وجود آمد، دیگر دست یافتن بر آن آسان نیست. الآن با همه وجودشان وارد می دانند؛ از همه امکانات هم استفاده می کنند، در همه مراتب و مراحل هم حضور دارند؛ از مناقشات به اصطلاح فلسفی و شبه فلسفی در یک سطحی، تا مناقشات حقوقی، حقوق زن، حقوق چه و چه؛ تا سطوح سیاسی بازی یعنی سیاسی گویی، نه سیاسی به معنای واقعی کلمه، شعار سیاسی و تیتر زدن و اینها؛ تا کارهای هنری، فیلم و سینما؛ تا هنر نوشتاری، قصه و امثال ذلک؛ فعالند و با کمال تلاش کار می کنند؛ البته پشتیبانی هم می شوند. یعنی این کارها آن گونه نیست که ناشی از ایمان باشد؛ مقداری از حرکت و جوشش آنها ناشی از نفرت است؛ نفرت از دین و از مظاهر دینی و از آخوند! بعضی از آخوند جماعت متنفرند دیگر. ممکن است خیلی بی دین هم نباشد، ولی از شکل آخوند بدش می آید. هر چه نگاه می کند آخوند می بیند؛ این خودش یک نفرت و برانگیزاننده است. برای بعضی ها هم مسأله نفرت نیست، بلکه مسأله طمع است؛ حسابی تأمین و پشتیبانی می شوند. از این قبیل افرادی را داریم.
خواصی که بیش از توده ها در خطرند
پشتیبانی روشنفکر هم دو نوع است؛ همه اش پشتیبانی مالی نیست. روشنفکر، گاهی حاضر است گرسنگی بکشد، اما برایش کف بزنند -نام و نشان و اسم و رسم و این چیزها- تعریف کنند، رادیوها بگویند و در روزنامه های خارجی بنویسند و به کتاب و اثرات دیگرش تقریظ بزنند. یک اثر کم ارزش را بالا ببرند، اهمیت و جایزه بدهند. به هرحال انگیزه ها اینهاست؛ یعنی نمی شود گفت این آقا که ایمان ندارد، پس انگیزه اش چیست. همه نوع انگیزه ای می شود پیدا کرد. بعد هم وقتی دیدند مانعی وجود ندارد و فضایی است که هر چه بخواهند، می توانند بگویند، بیشتر هم تشویق می شوند. باز چنانچه در یک جا اخمی، مانعی و چیزی باشد، مقداری ملاحظه می شود؛ ولی وقتی دیدند که به آنها لبخند هم زده می شود، طبعاً بیشتر تشویق به این کار می شوند. در داخل می مانند، حالا هدف چیست؟ هدف این است که همان هویتی که از اسلام و از انقلاب به وجود آمده است، خرد و نابود شود. البته می دانند که توده مردم به این آسانی، نابود شدنی نیست؛ بالاخره مردم مسلمانند، همان مردمی هستند که زمینه آنها بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی و دین ستیزی، آن طور بود که توانستند چنین انقلابی را راه بیندازند. بنابراین در درجه اول به توده مردم طمع ندارند؛ به خواص طمع دارند. خواص یعنی همین قشرهای متوسطی که آگاهی ها و تأثیر نفسی دارند؛ ممکن است یکی از آنها معمم، یا دانشگاهی و دانشجو باشد؛ بالاخره خواص. آماج هم در درجه اول، خواص هستند.
پایان پیام/
نظر شما