به گزارش خبرگزاری شبستان، کتاب دختر شینا نوشته بهناز ضرابی زاده داستانی است از 24 سال زندگی قدم خیر محمدی کنعان در کنار سردار شهید حاج ستار ابراهیمی،است این کتاب از 19 فصل تشکیل شده و از کودکی او آغاز می شود از زمانی که نامش را به خاطر قدم خوشی که داشت قدم خیر گذاشتند.
نویسنده که خودش هم یک زن است قدم به قدم وارد زندگی قدم خیر می شود به ازدواج او با سردار ابراهیمی سرک می کشد و همدم شبهای تنهایی این زن و فرزندانش می شود شب هایی که قدم خیر و بچه های قدم و نیم قدش وضعیت قرمز را تجربه می کردند و پدر را در مناطق جنگی به عده ای از نیروها فرمان می داد او در این کتاب معنی زندگی، عشق و دوست داشتن را به وضوح به تصویر می کشد.
قدم خیر دختر شینا و دختر همدان نبود و نیست او دختر ایران است زنی که همه جوانی و زندگش اش را فدای انقلاب و ایران می کند حالا دیگر بچه های قد و نیم قد او بزرگ شده اند اما خودش دیگر نیست یک بیماری سخت او را از فرزندانش جدا می کند فرزندانی که در دوران جنگ و دست تنها آنها را بزرگ کرده بود.
این کتاب بیش از آنکه مجموعه ای از خاطرات پراکنده زندگی با یکی از سرداران شهید باشد، داستان است از آن دسته داستان هایی که انسجام و به هم پیوستگی در آن موج می زند نوشتن خاطرات دوران کودکی یک فرد میانسال با جزئیات کار مشکلی است که به نظر می رسد نویسنده خوب از پس آن برآمده است.
کتاب دختر شینا از معدود کتابهای خاطرات است که زندگی پرفراز و نشیب یک دختر جوان روستایی را در برابر چشمان ما به نمایش می گذارد دختر که دوران جنگ تاوان سنگینی می دهد آنقدر می ایستد و می افتد تا جنگ را که ضدزندگی است تحقیر کند و دامن زندگی اش را از زیرپای غول آسای جنگ بیرون بکشد کتاب دختر شینا نشان می دهد که در دل جنگ هم می توان عاشق شد و زندگی کرد و به دنیای قدرتمند که آتش این جنگ را با دست صدام روشن کرد پیام داد که شعله های عشق و زندگی به شعله های جنگ آنها غلبه می کند.
بهناز ضربی زاده که با تلاش او کتاب دختر شینا سامان یافته است کتاب دیگری از خاطرات زنان این مرز و بوم را به قفسه های کتابهای جنگ اضافه می کند؛ که خواندن آن تا سالهای دور تصویر قدم خیر و زنانی که در دوران جنگ ایستادگی کردند در حافظه جامعه مان به روشنی بماند.
در بخشی از کتاب می خوانیم: «از شنیدن جمله باید تکیه گاهم باشی تعجب کرد هیچ کس را در روستا سراغ نداشت که به زنش چنین حرفی زده باشد قدم خیر محمدی کنعان چهارده سال بیشتر نداشت اما قبول کرد که تکیه گاه حاج ستار باشد همین طور هم شد.»
پایان پیام/
نظر شما