«عشق از منظر مولانا و کرکگور» بررسی شد

در آستانه‌ی بزرگداشت مولانا نشستی با عنوان «عشق از منظر مولانا و کرکگور» با حضور دکتر حسین محمودی، محقق و مولوی‌پژوه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد

به گزارش خبرگزاری شبستان، هشتم مهر سال‌روز بزرگداشت مولانا جلال الدین محمد بلخی‌ست. به همین مناسبت مرکز فرهنگی شهر کتاب نشستی با عنوان «عشق از منظر مولانا و کرکگور» با حضور دکتر حسین محمودی، محقق و مولوی‌پژوه، برگزار کرد. محمودی‏، با نگاهی تطبیقی به اشعار مولوی، دیدگاه‌ها و نظرات سورن کرکگور، فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم و بنیان‌گذار فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم، را در ارتباط با عشق تبیین کرد.

 

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

دکتر حسین محمودی، دیدگاه‌ افراد مختلف را در مواجهه با مفهوم عشق‏، در بستری تاریخی و در حوزه‌هایی چون روان‌شناسی، فلسفه و عرفان، به اجمال تبیین کرد. بر اساس این تقسیم بندی‏، ‌در طول تاریخ، برخی در مدح عشق، آن را در اوج و متعلق به عالمی دیگر دانسته‌اند و برخی دیگر در مذمت آن به شکلی از جنون و بیماری تعبیرش کرده‌اند، از آن دست، آراء ابن سینا در چگونگی شناسایی و درمان آن شهره است. محمودی پس از طرح مباحثی از این دست‏، ریشه‌ی مبنایی عشق را در تنهایی آدمی جست‌وجو کرد. وی پس از آن، به شرح وجوه دیگری از اقوال ابن سینا در این خصوص، البته متفاوت از آن‌چه ذکر شد‏، با توجه به رساله‌ای از او با عنوان «رساله فی العشق» پرداخت: ابن سینا، عشق را مفهومی جاری و ساری در تمام ذرات هستی دانسته است. این ابداع او نیست، پیش از آن در رسایل اخوان الصفا هم به چین مطلبی اشاره شده است. هم‌چنین ملاصدرا نیز به چنین رویکردی اشاره کرده است که البته ریشه در آرا افلاطون و ارسطو دارد. به زعم افلاطون تمام ذرات هستی جویای نیکی و زیبایی هستند و در پی آن در حرکت؛ اشارات ارسطو به کمال‌جویی نیز دال بر همین معناست. عشق با چنین رویکردی هم در آثار و نظرات کرکگور و هم در آثار مولوی وجود دارد. کرکگور در آغاز کتاب «کارستان عشق» به چنین مفهومی اشاره کرده است. بیت «آدمی، حیوان، نباتی و جماد/ هر مرادی عاشق هر بی مراد.» و چون آن، در آثار مولوی نیز بر چنین دیدگاهی تاکید دارند.

محمودی افزود: به اعتقاد من اگر چنین عشقی را جهان شمول بدانیم، با مفهوم روزمره‌ای که از آن می‌شناسیم، اشتراک لفظی دارد، یک مفهوم فلسفی صرف است در ارتباط با وجود؛ به این معنا که اگر کل شی‌ء را معلول بدانیم، می‌توان کل شی‌ء را عاشق هم پنداشت. به دنبال این فرض، معنای انسانی عشق، آن‌که به تعبیر حافظ جماد و نبات و حیوان و حتا فرشته، در نمی‌یابندش، محقق نمی‌شود. مراد آن مفهومی‌ست که تنها بین انسان‌ها به دنبال رفع تنهایی روی می‌دهد، چراکه انسان تنها موجودی‌ست که تنهایی را درک می‌کند و در پی رفع آن به عشق روی می‌آورد. سوالی چالش‌انگیز می‌تواند بحث را ادامه دهد: آیا می‌توان عشق را به عنوان وظیفه و یا مفهومی سفارشی، تلقی کرد و کسی را به عشق ورزیدن و دوست داشتن، دستور داد؟ کانت مخالف این معناست، بر اساس آرا او دوست داشتن حس است، بی ارتباط با اراده و وظیفه. نیچه هم چنین اعتقادی دارد، به زعم او آن‌چه عاشق انجام می‌دهد، فراتر از نیک و بد است، چراکه فراتر از اختیار و اراده‌ی اوست. بسیاری دیگر نیز بر این عقیده‌اند که عشق ورای ممنوعیت‌ها و وظایف، یک آرمان است.

سنت ادیان ابراهیمی، تاثیر در خور توجهی در چگونگی تعریف عشق نزد افراد مختلف داشته‌اند. محمودی در شرح برخی از این تاثیرات گفت: در انجیل متی، دو فرمان مهم وجود دارد: اول؛ خداوند خویش را با تمام وجود و عشق و قلب خویش دوست داشته باشید. دوم؛ همسایه‌ی خود را هم‌چون خود، دوست داشته باشید. با توجه به این فرمان‌ها می‌توان دریافت که عشق هم‌چنان رویکردی دستوری و وظیفه‌گون دارد. «فروم» هم در کتاب «هنر عشق ورزیدن» بر معنایی که ذکر آن گذشت تاکید دارد. در آموزه‌های اسلامی هم این نوع نگاه وجود دارد. حدیثی از پیامبر دال بر همین معنا آورده شده است: آن کس که عاشق شود و عشق خود پنهان بدارد و پارسایی پیشه کند و بمیرد شهید مرده است. عین القضات در کتاب تمهیدات و روزبهان بقلی شیرازی هم این مضمون را به انحای مختلف نقل کرده‌اند. اما با نگاهی دیگرگونه می‌توان دریافت که در این آموزه‌ها این عشق نیست که دستوری‌ست، تنها می‌توان بر نوع رفتار و عمل عاشق دستوراتی را صادر کرد.

دکتر محمودی بر اهمیت این قسم فرمان‌ها در شکل‌گیری دیدگاه کرکگور به ویژه در کتاب «کارستان عشق» تاکید کرد: چگونگی تحقق این آیات، شالوده و اساس متون کرکگور را تشکیل داده است. چگونه می‌توان همسایه را بدون وجود هیچ‌گونه نسبتی دوست داشت؟ برای شرح این معنا، تبیین انواع عشق، از منظر او ضروری‌ست. البته ذیل این بررسی نگاهی هم خواهیم داشت به این معانی نزد مولوی. انواع عشق در آرا کرکگور به سپهرها یا ساحت‌ها تعبیر شده‌اند که البته من مایل هستم از واژه‌ی «مراحل» استفاده کنم. شرح چرایی آن از حوصله این بحث خارج است. کرکگور سه مرحله برای عشق قائل شده است. مرحله اول را می‌توان با عنوان «کام‌جویی» نام برد. این مرحله خود مشتمل بر دو نوع است؛ عشق اروتیک و عشق رمانتیک. مرحله‌ی دیگر عشق اخلاقی یا «فیلیا» است و مرحله‌ی بعدی عشق دینی یا «آگاپه». عشق دینی نیز بر دو نوع ابراهیم‌وار و مسیح‌وار قابل قسمت است. کرکگور قبل از این که به این مباحث وارد شود، گزینش معیاری برای ارزیابی را ضروری دانسته است، لذا از آن‌جا که وی دغدغه‌های شدید دینی داشته است، معیار خود را نیز از کتاب مقدس برگرفته است.

 

وی ادامه داد: در باب هفتم انجیل متی کلامی از مسیح با این مضمون نقل شده است: ایشان (عشاق) را از میوه‌های‌شان بشناسید. هر درختی را از میوه‌های‌اش خواهید شناخت، فرق انجیر و خس و انگور و خار در میو‌ه‌های‌شان است. کرکگور نیز بر این اساس معتقد است که شکوفه‌های درختان به هم شبیه هستند، از میوه‌های آن‌ها باید تفاوت‌ها را بازشناخت. احوال عاشقان شبیه به هم، اما اعمال‌شان متفاوت است. از این منظر می‌توان نوع عشق را تشخیص داد و درباره‌ی آن سخن گفت. عشق بشری میوه‌ی بشری دارد و عشق الهی میوه‌ی الهی. مولانا هم به چنین مفاهیمی اشاره کرده است: میوه‌ی هر شاخ و شجر هست گواهش/ روی چو زر و اشک مرا هست گواها. این نگاه نیز بر کیفیت عشق‌ورزی اشاره دارد. او عشق را بر اساس معشوق تقسیم‌بندی نکرده است. تقسیم کرکگور و هم مولانا بر اساس نوع عشق‌ورزی‌ صورت یافته است.

دکتر محمودی اولین مرحله در عشق نزد کرکگور را تشریح کرد: از نگاه کرکگور در اولین مرحله‌ی عشق که اروس نام دارد، مهم ترین خصیصه لذت است. عاشق در تمامی لحظات، در پی کسب لذت زندگی می‌کند. عاشق رمانتیک یک ابن‌الوقت تمام عیار است، دم را غنیمت می‌داند و از نگاه یک ناظر بیرونی، مدام در حال وقت‌کشی است. از منظر عاشق رمانتیک هیچ زمانی به جز اکنون وجود ندارد، مگر حین پرداختن به برخی از خاطرات خوب گذشته، آن هم در زمانی که لذت بردن میسر نیست. مولوی نیز بر این خصوصیت تاکید کرده است. دیگر ویژگی عشق اروس، عدم تمایل عاشق بر گزینش، انتخاب و تصمیم است. به اعتقاد این عاشق، تصمیم گرفتن و انتخاب، آزادی را محدود می‌کند، او همواره سعی می‌کند در قلمرو بی‌تصمیمی، سیر کند. انتخاب، دایره‌ی امکان های آدمی را محدود می‌کند و این برای یک کام‌جو رنج‌آور است. از دیگر ویژگی‌های عاشق کام‌جو ماجراجویی‌ست. عاشق مدام در حال رقابت با رقیب است، او هرگز ازدواج نخواهد کرد و اگر هم بکند پشیمان خواهد شد. این تعبیر سقراط است. به زعم افلاطون هم، این نوع عشق در فقری آتشین معنا می‌یابد. او می‌گوید: وصال گورستان عشق است.

وی دیگر خصاصیص عشق کام‌جویانه را چنین شرح داد: چنین عاشقی، از پس تمام رقیبان و دشمنان بر می‌آید به جز زمان و روزمرگی؛ ازدواج در حقیقت به روزمره شدن دامن می‌زند. چنین عشقی تملک‌جوست، همراه با حس تصاحب، حسادت، آز و انحصارطلبی. عاشقی که به این نوع عشق مبادرت می‌ورزد، مادامی که دربند معشوق است برای او ایجاد مزاحمت می‌کند، اما وقتی از عشق خود فارغ شود به فردی دروغگو و فریب‌کار بدل می‌شود. جوهره‌ی عشق اروس نیاز است. عاشق به معشوق خود چون گرسنه‌ای به غذا، نگاه می‌کند. اگر معشوق خوشبختی‌اش را در جایی دیگر بجوید، عاشق رنج می‌برد، از همین رو گاه با نفرت به معشوق خود می‌نگرد و حتا به راحتی می‌تواند به او صدمه بزند. چنین عاشقی به طور معمول عاشق چیزی‌ست که ندارد، لذا در صورتی که به آن دست نیابد دچار سرخوردگی و اضطراب خواهد شد، اگر هم آن را بجوید عشق‌اش فرو می‌نشیند، دچار دل‌زدگی و ملال می‌شود و عشق را در جایی دیگر جست‌وجو می‌کند؛ به تعبیر کرکگور او محکوم به نا امیدی‌ست. از دیگر ویژگی‌های این مرحله ارزش زیبایی شناختی و هنری آن است، چراکه پر حادثه و پر هیاهوست و می‌تواند دستمایه‌ی آثار هنری قرار گیرد.

دکتر محمودی، حصول سعادت را هدف عاشق در مرحله‌ی عشق اخلاقی یا فیلیا، در آرا کرکگور، تعریف و دیگر خصوصیات این مرحله را نیز شرح داد: عاشق از حضور و خوشبختی معشوق لذت می‌برد. بنابراین چنین عشقی معطوف به آینده است و زمان در آن معنا می‌یابد. نه تنها زمان را نمی‌کشد که بر آن حاکمیت می‌یابد. به دنبال چنین رویکردهایی، عاشق در این مرحله، قادر به انتخاب و تصمیم‌گیری و در نتیجه ازدواج است. او محبتش را به یک فرد اختصاص می‌دهد، در واقع دایره‌ی امکان او به یک نفر تقلیل می‌یابد. چنین عاشقی با دشمنان بیرونی و رقبا نمی‌جنگد، جنگ او با زمان و بسیار خطرناک‌تر است، او فاتح راستین زمان خواهد ‌شد. چنین فردی فروتن، شکیبا و اهل گذشت است. چنین رویکردی ارزش‌های زیباشناختی هنری ندارد. اما کرکگور آن را حاوی نوعی زیبایی درونی می‌داند. عشق اروس نیاز است، عشق فیلیا، شادی؛ با اتکا به آن، عاشق می‌تواند بر خلاف عشق اروس، از چیزهایی که موجودند هم لذت ببرد. یکی از نمونه‌های بارز این عشق، عشق مادر به فرزند است، او از نبودن و فراق فرزند لذت نمی‌برد، این عشق در وصال ادامه می‌یابد. بنابراین در ازای زمان، هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود. عشق اروس می‌گوید تو را می‌خواهم، اما عشق فیلیا می‌گوید شادمانم که تو هستی و چنین که هستی، هستی. این عشق همراه با تعهد و مسئولیت‌پذیری‌ست. عاشق در عشق فیلیا وفادار است، طلب وفاداری هم می‌کند.

محمودی با اتکا به ویژگی مذکور، ویژگی‌ها و خصایص مرحله‌ی دینی را برشمرد: عاشق در این مرحله هم وفادار است، اما طلب وفاداری نمی‌کند. او حسادت ندارد و انحصارطلب نیست. در فیلیا هم‌چنان تملک و تصاحب موجود است، اما این ویژگی‌ها در عشق دینی، نفی می‌شوند. این مباحث محوریت کتاب ترس و لرز هستند. عاشق ابراهیم‌وار، شهسوار ایمان، کیست؟ او هر امر متناهی را به نحو نامتناهی و برای نامتناهی ترک می‌کند. به زعم او نمی‌توان در یک مسیر نامتناهی به امری متناهی وابسته شد، باید آن را ترک و قربانی کرد. به این ترتیب کسی هم که در این مرحله قرار بگیرد ازدواج نخواهد کرد. بر همین اساس کرکگور، خود، رگینا نامزدش را ترک کرد. او در این ارتباط خود را با ابراهیم مقایسه کرده است. به زعم کرکگور‏، با جداشدن از معشوق می‌توان عشق‌های انسانی را با سرشتی دینی پیوند زد. چنین عاشقی در پی نفی خود، وفاداری نمی طلبد، نه به دنبال لذت و نه به دنبال سعادت است، چراکه همواره در حال گذر و عبور از خود است. مصادیق این‌چنین عشقی را در ابیات مولوی به کرات می‌توان دید: بی غرض نبود به گردش در جهان/ غیر جسم و غیر جان عاشقان. در چنین عشقی، عاشق زمان را از دم تیغ می‌گذراند. در اروس، عاشق در پی وقت کشی بود، در عشق اخلاقی، سوار و حاکم بر زمان، اما در عشق دینی از زمان فراتر می‌رود، چراکه غم پایان کار ندارد. در ابیاتی دیگر از مولوی می‌توان عشق اخلاقی را با حالات زاهدان قیاس کرد: هست زاهد را غم پایان کار/ تا چه باشد حال او روز شمار/ عارفان زآغاز گشته هوشمند/ از غم و احوال آخر فارغ‌اند. به اعتقاد کرکگور عشق اروس، تنها احساس است، وظیفه نیست، عشق اخلاقی تنها وظیفه است، احساس نیست، این دو در عشق دینی جمع می‌شوند، لذا عشق دینی هم احساس است و هم وظیفه.

چگونه می‌توان به همسایه عشق ورزید؟ دکتر محمودی، پاسخ به این سوال را در انتهای بحث ضروری دانست: آیا چنین تکلیفی، دوست داشتن همه به یک اندازه، خارج از توانایی یک انسان نیست؟ از اوصاف عشق دینی، این است که آفتاب صفت و باران صفت است. آفتاب به همگان یکسان می‌تابد. از نظر کرکگور، عشق دینی باید این‌گونه باشد، فارغ از هرگونه تبعیض؛ در این مرحله، بر خلاف عشق اروس و عشق اخلاقی، که عاشق یک نفر را به واسطه‌ی زیبایی‌اش و یا فضائل اخلاقی‌اش دوست دارد و خواه ناخواه بین او و دیگران تبعیض قائل می‌شود، هیچ تبعیضی در کار نیست. از نظر کرکگور تمامی مردمان، خمیرمایه‌ی ملکوت الهی هستند، لذا طبق آموزه‌های کتاب مقدس، بایستی همه را به یکسان دوست داشت؛ گناهکار یا بی‌گناه، فضیلت‌مند یا رذیلت‌مند در این مرحله نباید فرق داشته باشند. کرکگور بر نکته‌ی دیگری هم تاکید می‌کند. مهربانی کردن و شفقت کردن کافی نیست، امکان دارد ناشی از تربیت و سنخ روانی باشد، این محبت غیر تبعیض‌آمیز به دیگران، تنها می‌تواند ناشی از لطف الهی باشد.

محمودی چگونگی تحقق این امر را برگرفته از الهیات مسیحی، نزد کرکگور، شرح داد: خدایی که فرمان به عشق‌ورزی با کیفیاتی که ذکر شد می‌دهد، خود توانایی پرداختن به آن را اعطا می‌کند. زمینه‌ای اندیشه‌ای هم می‌توان برای این فرمان الهی دریافت؛ از ورای آن برابری ذاتی انسان‌ها تاکید می‌شود. ناهمانندی‌ها عاریه‌ای و اعتباری هستند، ارزش وجودی انسان‌ها یکسان است. این برابری در هنگام مرگ به خوبی نمایان می‌شود. ناهمانندی‌ها تابع اوضاع و احوال ظاهری و بیرونی هستند، نباید آن‌ها را جدی گرفت. هیچ انسانی نبوده و نیست که از حیث انسان بودن شاه و یا گدا باشد. همه در پیشگاه خداوند همسایه‌اند. عشق الهی که به همگان تعلق می‌گیرد ریشه در فرمان و لطف او دارد. از نظر کرکگور، لطف الهی می‌تواند این قدرت را به همگان بدهد. عشق به خدا هم همین است. چگونه می‌توان دم از عشق به خدایی زد که با ما مباینت تام دارد؟ پاسخ مولوی و کرکگور این است: تو مگو ما را بدان شه بار نیست/ با کریمان کارها دشوار نیست. در پایان تاکید بر مهم هم ضروری‌ست که نگاه مولانا و هم کرکگور به این معنا نیست که باید عشق بشری و انسان به انسان را نادیده انگاشت، به عکس اگر کیفیت و چگونگی عشق انسان به انسان تابع مرحله‌ی اخلاقی یا دینی باشد، او را به اوج می‌رساند و باید از همین‌جا شروع کرد.

 

پایان پیام/

 

 

کد خبر 177683

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha