مسلمانان در گلوگاه نبرد حق و باطل

بررسی دقیق واکنش ها نسبت به توهین به پیامبر مکرم اسلام(ص)، نشان از تفاوت دیدگاهها بر اثر نگاههای متفاوت به جهان هستی دارد که واکنش های متفاوتی را نیز به وجود آورده است.

خبرگزاری شبستان: طی دو هفته گذشته، جهان اسلام روزهای پرتلاطمی را سپری کرده است. انتشار فیلم موهن به پیامبر مکرم اسلام (ص)، سرآغاز جنبشی بود که سراسر جهان را درنوردید. جهان استکبار که از سالهای گذشته، استراتژی توهین به مقدسات دینی را آغاز کرده بود، این بار وقاحت را تمام کرد و در فیلمی سراسر دروغ و توهین، شخصیت نورانی پیامبر اعظم(ص) را هدف گرفت.
در واکنش به این اقدام برنامه ریزی شده که برای جلوگیری از پیشرفت پرشتاب دین مبین اسلام صورت گرفت، مسلمانان تمام نقاط جهان به تظاهرات پرداخته و ضمن محکومیت این اقدام جنایت کارانه، خشم مقدس خود را به ایادی استکبار جهانی ابراز کردند که مصداق تبرّی از دشمنان خدا بود.
در ارتباط با این اقدام برنامه ریزی شده از سوی صهیونیسم جهانی و واکنش های دامنه دار مسلمانان، مطالب بسیار ارزشمندی تا کنون ارائه شده است که به تشریح موضوع پرداخته است. اما به نظر می رسد در این مورد دو نکته پر اهمیت وجود دارد که چندان موشکافی نشده است و ما در پی بیان این دو نکته و موشکافی آن هستیم.
نکته اول در این رابطه بحث ریشه یابی این توهین ها می باشد که علی رغم اشاره برخی اساتید، به نظر می رسد هنوز جای بحث دارد. البته بررسی دقیق این موضوع آنچنان وسعت دارد که از حوصله این یادداشت نیز خارج است اما می توان در این رابطه اشاره ی دقیق تری داشته باشیم. در واقع شناخت درست چنین برخوردهایی از جانب تمدن به اصطلاح مترقی امروزی بسیار اهمیت دارد. بررسی دقیق واکنش ها نسبت به این اقدام موهن نشان از تفاوت اساسی میان دیدگاه ها دارد. اگر بخواهیم ساده تر این مطلب را توضیح دهیم، باید بگوییم تفاوت دیدگاه ها که از تفاوت نگاه ها به جهان هستی حاصل می شود، در ارتباط با این موضوع نیز واکنش های متفاوتی را باز تولید می کند.
باز کردن این موضوع شاید کمی سخت باشد، اما نگاه دقیق تر به تفاوت واکنش مسلمانان به این موضوع، اهمیت شناخت علل این تفاوت ها را آشکار می کند. در این رابطه تقریبا همه مسلمانان و حتی برخی غیر مسلمانان در سراسرجهان، این اقدام را محکوم کردند اما با دقت بیشتر تفاوتهایی در این محکومیت ها وجود داشت. برخی با نگاهی پلورالیستی، توهین به تمامی ادیان و اعتقادات مردم جهان را نامطلوب دانسته و بر این اساس توهین به رسول الله(ص) را نیز محکوم می کردند. اما برخی دیگر این اتفاق را در راستای نبرد تاریخی حق و باطل تفسیر کردند. بر این اساس نوع واکنش ها نیز متفاوت خواهد بود و در نتیجه این تفاوت هاست که می بینیم برخی حتی در داخل ایران، خشم مقدس مسلمانان را در برخورد با استراتژی برنامه ریزی شده جهان کفر، تقبیح می کنند و تبرّی بر علیه دشمنان اسلام را خشونت طلبی می خوانند. البته حوصله این یادداشت بسیار مختصر تر از آن است که به تشریح پپیوندهای میان چنین اقداماتی با سیر تاریخی نبرد حق و باطل بپردازد، اما در توضیح بنیان های چنین اقداماتی، شاید بررسی نظریه معروف هانتینگتون خالی از فایده نباشد.
نظریه رویارویی تمدن ها توسط ساموئل فیلیپز هانتینگتون در سال 1996 در کتاب « برخورد تمدن ها و ایجاد مجدد نظم جهانی» ارائه گردید، که به 39 زبان ترجمه شد و تاثیر بسیار بالایی را بر روند تصمیم گیری های سیاست خارجی کاخ سفید بر جا گذاشت.
هانتینگتون در این نظریه معتقد بود بعکس زمان جنگ سرد که در آن برخوردها میان کاپیتالیسم غربی و کمونیسم شرق بود، اکنون احتمال بیشتری می رود که نزاع، میان تمدن های عمده در جهان صورت گیرد. برای درک اختلاف کنونی و آینده باید شکاف های فرهنگی را درک کرد. هانتینگتون می گوید: به نظر می رسد جهان در متن یک بحران هویتی فراگیر قرار گرفته است. نظام های سیاسی نیروی پیوند دهنده و علقه ساز خود را از دست داده اند و جای آن نیرو را نظام ارزش های فرهنگی گرفته است، ازاین رو چالش ها در وهله اول زمینه های قومی مذهبی دارند، نه سیاسی- اقتصادی. در سراسر جهان کشورها در حال ایجاد گروه بندی های جدیدی بر مبنای مرزهای فرهنگی هستند. انسان ها و حکومت ها به گونه ای فزاینده از اتحاد و قرابتی فرهنگی سخن می گویند که دامنه آن از محدوده مرزهای سیاسی فراتر می رود. وی تاکید می کند کشورهای غربی اگر نتوانند ماهیت ناسازگار و آشتی ناپذیر تنش های فرهنگی را درک کنند، برتری خود را از دست خواهند داد. هانتینگتون تمدن های عمده را در گرو ه های غربی ( شامل آمریکا و اروپا )، آمریکای لاتین، اسلامی، آفریقایی، ارتودکس ( که روسیه هسته اصلی آن است )، هندو، ژاپنی و سینیک (شامل چین، کره و ویتنام) تقسیم بندی می کرد.
او در مصاحبه ای در سال 2007 با مجله اسلامیکا گفت: این هویت های فرهنگی، تضادها و وابستگی ها، تنها نقش فرعی را بر عهده ندارند بلکه نقش اصلی را در روابط میان دولت ها ایفا می کنند.
به اعتقاد هانتینگتون، تقابل تمدن ها سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیری های عصر نو را شکل می دهد. هانتینگتون می گوید: تمدن به معنای بزرگترین واحد فرهنگی است که انسانها در غالب آن تعریف می شوند. زبان مشترک، تاریخ مشترک و نیازهای مشترک مقوله هایی هستند که جزو ویژگی های تمدن محسوب می شوند. تحولات سریع اجتماعی و مدرنیزه شدن اقتصاد در سطح جهان باعث می شود انسانها مشترکات تازه ای را جستجو کنند. این پدیده از قدرت و اعتبار دولت ملی به عنوان سرچشمه و ریشه هویت انسانها می کاهد. در این میان اغلب مذهب جایگاه خود را حفظ می کند. یک شخص می تواند نیمی فرانسوی و نیمی عرب باشد، یعنی یک دورگه باشد، اما انسان نمی تواند همزمان هم کاتولیک و هم مسلمان باشد. در اینجاست که نقش مذهب به عنوان عاملی برای نزدیک کردن انسان های هم کیش به یکدیگر و متمایز کردن آنها از پیروان مذاهب دیگر روشن می شود. بر همین اساس، بنیادگراهای مسلمان، مسیحی و هندو هر روز با اقبال بیشتری روبه رو می شوند.
وی می گوید: غرب به دلیل برتری ایده ها، ارزشها یا مذهب خود بر جهان چیره نشده، بلکه بیش از هر چیز با خشونت سازماندهی شده است. غربی ها اغلب این واقعیت را فراموش می کنند که هرگز بدون دشمنان حقیقی دوستان حقیقی وجود ندارند. اگر ما از آنچه نیستیم نفرت نداشته باشیم، نمی توانیم به آنچه هستیم عشق بورزیم. این ها حقیقت های کهنی هستند که ما امروز آنها را پس از 100 سال رنج و افسانه بافی های احساساتی دوباره کشف می کنیم. کسی که منکر این حقایق می شود، منکر خانواده و میراث خود می شود، منکر فرهنگ و حقوق طبیعی خود می شود، منکر کل«من» خویش می شود و این به آسانی فراموش نخواهد شد. سیاستمداران و دانشمندان نمی توانند بی تفاوت از کنار این حقایق کهن بگذرند. دشمن برای کسی که در جستجوی هویت خویشتن است، برای کسی که می خواهد قومیت خود را از نو کشف کند، ضروری هستند و دشمنی های بالقوه خطرناک روی مرزهای جداکننده فرهنگ ها به چشم ما می آیند. هانتینگتون فاش می کند که جای دشمن کجاست: آنجا که جدایی لائیستی مذهب و حکومت هرگز مطرح نشده است .
هانتینگتون همچنین فرهنگ اسلامی را در آینده دارای انسجام بیشتر پیش بینی کرده و در تقابل بین تمدن ها نقش اصلی را به تمدن اسلامی در مقابل تمدن غربی می دهد ونیز توسعه همکاریهای رهبران کشورهای اسلامی را در بسیاری از موضوعات وتشکیل یک سازمان اسلامی مشابه اتحادیه اروپایی را پیش بینی می کند.
در بررسی نظریه هانتینگتون نکته بسیار مهمی قابل توجه است:
هانتینگتون از طرفی برخلاف نظریاتی که ماهیتی ناسیونالیستی را برای تزریق هویت به جوامع ارائه می کنند، فرهنگ، مذهب و تمدن را به عنوان عامل هویت ساز می پذیرد. و از سوی دیگر در یک تفسیر جامعه شناختی از هویت، وجود یک دشمن را در مقابل عوامل هویت ساز لازمه درک هویت خودی می داند.
مطلب دیگر این که با توجه به رشد روزافزون تمدنی اسلام و فرهنگ اسلامی، برداشت مرکزی تحلیل ها چه از سوی هانتینگتون و چه از سوی دیگر نظریه پردازان این جرگه، تقابل فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی را به تصویر کشیده است.
البته مولفه های هویتی دو تمدن غرب و اسلام نیز در این رابطه بی تاثیر نبوده است. آنچه در شرایط کنونی در مورد فرهنگ غربی وجود دارد حس خود برتربینی و سلطه جویی تمدن غرب است. از طرف دیگر، همانطور که در مورد نظریه برخورد تمدن ها توضیح داده شد، پژوهشگران حال حاضرحوزه فرهنگ و تمدن در غرب کوشش می کنند تا شکل خاصی از روابط بین کشورها ایجاد کنند که بر قالب های هویتی و فرهنگی مبتنی باشد و عمدة تعارضات اسلام و غرب هم ریشه های فرهنگی و هویتی دارد. از این رو فهم این ساحت از خاستگاه های تولید کنش و رفتار در سطح جهانی حائز اهمیت است.
بنابراین ارتباط بین اسلام گرایی و پدیده مدرنیته مسأله پیچیده ای است. چه هم اسلام گرایی در دهه های گذشته تحولات و تطوراتی به خود دیده است و هم شرایط دنیای متجدد پیچیده تر شده است. اما می توان گفت بنیاد تمدن جدید غرب و مدرن براساس فاعلیت و عاملیت انسان در سطح همگانی استوار است. چه تکنولوژی جدید چیزی جز دخل و تصرف موثر انسان ها در طبیعت نیست، که خود بر پایه توانمندی و فاعلیت نوع بشر صورت بندی شده است. و همین طور احساس ذی حق بودن در خصوص مشارکت فعال در حوزه های عمومی به نوبة خود ریشه در فاعلیت و عاملیت قاطبة مردم دارد. بنابراین مدرنیته انسان را موثرترین سازندة تمدن تلقی می کند.
از سوی دیگر ادیان ابراهیمی نیز همواره مفهوم عاملیت و فاعلیت انسان ها را به طور ضمنی در خود حمل کرده اند و در مسیر درست تاریخی خود در برهه ای این مفهوم را از حالت بالقوگی به بالفعل در آورده اند. انسان در اندیشه اسلامی به عنوان خلیفه الله در زمین و تمدن ساز می باشد.
در برخی از قسمت های جغرافیای جهان اسلام به نظر می رسد که عاملیت انسانی از بطن خود اسلام در حال رسیدن به منصه ظهور است برای نمونه انقلاب اسلامی ایران حاکی از نقش مردم در ساختن جامعه و تمدن اسلامی در دنیای جدید است و آنچه درایران اتفاق افتاده است حاکی از رشد بسیار سریع احساس توانمندی مردم و فعالیت انسانی در دستیابی به اهداف و حقوق انسانی است. جنبش های اخیر در کشورهای اسلامی را نیز می توان ادامه روند عینیت یافتن این احساس در بین دیگر کشورهای اسلامی ارزیابی کرد.
اما آنچه فاعلیت و عاملیت انسانی در تمدن اسلامی را با مشابه آن در تمدن غرب متمایز می کند این است که ساختار شکل گیری فاعلیت انسان از طریق ذات الهی، تولید آن چنان نظام خودکفایی می کند که تا حدود زیادی درهای خود را به روی تأثیرپذیری از خارج می بندد زیرا نظام فکری منتج از ادیان و مذاهب توحیدی که توانمند شدن انسان ها را یکی از اهداف اصلی ولی ضمنی خود بر می شمارد نظامی است بسیار مقتدر که کمتر تأثیر بنیادی از خارج می پذیرد. به همین روی وارد کردن مبانی مدرنیته از غرب در جهان اسلام، در اکثر موارد امری دشوار به نظر می رسد. اما تمدن های دیگری همچون ژاپن، چین، کره که فاقد مؤلفه های قوی عاملیت انسان ها بوده اند بسیار راحت تر مبانی مدرنیته را از غرب اخذ کرده اند و براساس تجربه تاریخی خود نوعی تجدد را در کشورهای خود سامان دادند.
بر همین اساس ورود ارزش ها و هنجارهای مدرنیته به جغرافیای جهان اسلام موجب شکل گیری کانون های مقاومت در این کشورها شده است. از این رو دغدغه تمدن غرب از توسعه و پیشرفت جنبش های اسلام گرا در کشورهای اسلامی این است که اگر اسلام گرایان قدرت را به دست گیرند، درباره رابطه با فرهنگ و تمدن غرب چه خواهند کرد؟ چه اقدامی در مقابل غرب انجام خواهند داد، آیا رویه های کنونی مواجهه آنان با غرب تغییر خواهد کرد؟ آیا اسلام سیاسی و احیایی اقدام به تلاش برای حفظ هویت خود و صیانت آن از گزند ارزش های غربی خواهد کرد؟
در همین راستاست که جهان غرب راهکار هضم فرهنگ اسلامی در فرهنگ غرب را در تخریب مبانی مرکزی آن دیده است. در نتیجه چنین نگرشی سیاه نمایی در رابطه با چهره رسول مکرم اسلام(ص) صورت می گیرد تا از اقبال جهانی نسبت به حقیقت اسلام جلوگیری به عمل آمده و ضعف غرب در این تقابل جبران شود.
اما نکته دیگر در این رابطه در نوع واکنش مسلمانان نسبت به چنین تخریب هایی وجود دارد. اگر درک عمیق مسلمانان بر قرار داشتن این اقدامات بر محور تقابل تاریخی میان حق و باطل وجود داشته باشد، خود را در متن تقابل در برابر جبهه باطل خواهند یافت و فریب شعارهایی مبنی بر آزادی بیان را نخواهد خورد.
واقعیت امر این است که در امتداد تقابل تاریخی حق و باطل، امروز بر اساس تئوری هایی از قبیل تئوری هانتینگتون و در قالب چنین توهین هایی، آتش درگیری رودرو شعله ور شده و با پیشرفت این تقابل روز به روز بر اهمیت آگاهی بیشتر مسلمانان از موقعیت خود افزوده می شود. در این راستا مطابق با فرمایشات ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه ای، فرصت حج فرصتی بسیار مغتنم برای ایجاد حرکتی عظیم بر علیه جهان استکبار است.
رهبر انقلاب در این رابطه در دیدار با کارگزاران حج می فرمایند: " قضیه اهانت به پیامبر اسلام(ص) و موضع گیری سردمداران جبهه استکبار، چهره واقعی آنان و محور اصلی تقابل جبهه حق و باطل را آشکار کرد و مشخص شد اساس دشمنی مستکبران با اصل اسلام و وجود مقدس خاتم الانبیاء(ص) است.
ایشان استمرار تبلور ارزشمند وحدت حول شخصیت عظیم نبی مکرم اسلام(ص) و ابراز تنفر از دشمنان ایشان را در حج، ضروری و مهم خواندند و تاکید کردند: "برائت از مشرکین یعنی همه مسلمانان احساس کنند که در مقابل یک دشمن قرار دارند و از عمق وجود نسبت به او برائت بورزند."
رهبر معظم انقلاب همچنین تاکید کردند: " نباید گذاشت که جبهه استکبار با حربه ایجاد اختلاف، خود را از خشم امت اسلامی نجات دهد."
در پایان باید افزود که اعتراضات وسیع مسلمانان در اقصی نقاط جهان، نشان از موج دوم بیداری اسلامی دارد و مطابق با فرموده رهبر معظم انقلاب نباید اجازه داد که جبهه استکبار خود را از خشم امت اسلامی نجات دهد.
پایان پیام/

 

کد خبر 177080

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha