خبرگزاری شبستان: پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 بسیاری از تحلیلگران سیاسی اجتماعی را دچار حیرت کرد. بررسی شرایط نظام حاکم در سال 57 و همچنین امکانات مادی مردم و عدم حمایت آنها از خارج از کشور پیروزی انقلاب را بسیار دور از انتظار و حتی غیر ممکن، جلوهگر میساخت. از سوی دیگر دو انقلاب اکتبر1789 فرانسه و فوریه 1917 روسیه به عنوان دو انقلاب تاثیرگذار در تاریخ سیاسی جهان مطرحند. اولی انقلابی بر اساس لیبرالیسم و دومی با ایدئولوژی مارکسیسم. بررسی و مقایسه انقلاب اسلامی ایران با این دو انقلاب مطرح جهانی میتواند تا اندازهای راهگشای درک صحیح از انقلاب اسلامی و همچنین برجستگیهای خیره کننده آن باشد.
انقلاب یا انقلاب کبیر؟
انقلاب را از منظر سیاسی تاریخی میتوان بر دو گونه تعریف کرد. در تعریف عام، انقلاب به معنای تغییر نهاد سیاسی و نظام و سمبلهای حاکمیت است. شهید مطهری انقلاب را عبارت از طغیان و عصیان مردم یک ناحیه یا یک سرزمین علیه حاکم موجود برای ایجاد نظمی مطلوب میداند اما در تعریفی دیگر مفهومی وسیعتر و جامعتر در تحول و دگرگونی مدنظر است. در این تعریف علاوه بر دگرگونی در سطح حاکمیت نظام، همه ارزشها و باورهای مسلط و ساختارهای سیاسی و اجتماعی جامعه دچار تغییرات بنیادی میشوند. ساموئل هانتینگتون از این نوع از انقلاب به انقلاب کبیر یاد میکند. با توجه به این تعریف بسیاری از تحولات و تغییرات سیاسی اجتماعی در مقولهای دیگر غیر از انقلاب میگنجند از جمله کودتا، شورش، رفرم، نهضت استقلال طلبانه و...بر این اساس انقلابهای موفق در طول تاریخ که از خصوصیات بالا برخوردار بوده و مردمی و موفق باشند از شش انقلاب تجاوز نمیکنند: انقلابهای فرانسه، روسیه، کوبا، چین، نیکاراگوئه و انقلاب اسلامی ایران.
تضاد قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی
تنها جوامعی مستعد انقلابند که قدرت سیاسی حاکم بر آن جوامع از مردم و اقشار جامعه فاصله گرفته و فاقد پایگاه اجتماعی باشد، در این حالت اگر قدرتی مورد حمایت اکثریت، در جامعه پدید آید و در پی خواستههای اکثریت مخالف نظام حاکم باشد تضاد میان قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی شکل میگیرد. این تضاد در بهترین حالت به یک انقلاب موفق تبدیل میشود و این در صورتی است که یا قدرت سیاسی در حالت ضعف خود باشد و یا قدرت اجتماعی از حمایت قوی مردمی و رهبری قدرتمند برخوردار باشد. مولفههای تشکیل دهنده قدرت سیاسی عبارتند از: 1- شرایط اقتصادی 2- عامل نظامی 3- حمایت بین المللی . در قدرت اجتماعی هم سه عامل اصلی 1- مشارکت مردمی 2- رهبری 3- ایدئولوژی مطرح میشوند. با بررسی قدرت سیاسی قبل از انقلاب و قدرت اجتماعی به وجود آورنده انقلاب در انقلابهای فرانسه و روسیه و انقلاب اسلامی ایران میتوان به تفاوتهای این سه انقلاب و نقاط امتیاز انقلاب اسلامی از دو انقلاب دیگر پی برد.
الف- قدرت سیاسی
شرایط اقتصادی
فرانسه در زمان انقلاب در بدترین شرایط ممکن از لحاظ اقتصادی قرار داشت. این کشور از پنجاه سال قبل از انقلاب گریبانگیر مشکلات و بحرانهای مالی و اقتصادی فراوانی بود. استقراضهای کلان، عواید محدود، قحطی و گرسنگی مردم موجبات تضعیف قدرت سیاسی را فراهم کرده و در مقابل نارضایتی عمومی در جامعه را پدیدآورده بود.
شرایط اقتصادی روسیه نیز در آغاز قرن بیستم پس از دو جنگ خارجی بسیار نابسامان بود و رکود و بیکاری به شدت بر آن حاکم بود. اوضاع کشاورزی در روسیه در این دوران وضع نامطلوبی داشت. قحطی مرگباری که از کم محصولی سال 1911 ناشی شد وحشت قحطی سال 1891 را تکرار کرد. دهقانان با جوشاندن تخم جارو تغذیه میکردند و بیماری واگیردار تیفوس همه جا را فراگرفته بود.
در اواخر حکومت شاه، رژیم ایران در مطلوبترین سطح از قدرت اقتصادی قرار داشت که در تمام دوران سلطنت 57 ساله رژیم پهلوی بیسابقه بود. با افزایش سریع و غیر قابل پیشبینی درآمد نفت، رژیم ایران نه تنها تبدیل به یکی از دولتهای ثروتمند شد، بلکه جامعه ایرانی را به یک جامعه کاملا مصرفی تبدیل کرد. و برخلاف رژیم های فرانسه و روسیه، نه تنها دولت مقروض نبود، بلکه به بسیاری از دولتها، وام های سخاوتمندانهای اعطا کرده بود و از ذخایر ارزی قابل توجهی برخوردار بود.
عامل نظامی
ارتش فرانسه در زمان بحران قبل از انقلاب در اثر جنگها و شکستهای پی در پی کاملا ضعیف و مختل شده بود و با توجه به وابستگیهای طبقاتی آن که با تغییر و تحول موافق و متمایل بودند، حمایت خود را از پادشاه فرانسه سلب کرده بود.
موقعیت روسیه در اروپا پس از جنگهای محدود موسوم به کریمه در سال 1854 دچار تغییر اساسی شده بود. کشوری که در 1815 تنها قدرت قوی اروپا بود بعد از جنگ کریمه به یکی از چند قدرت بزرگتر تنزل پیدا کرد و وقوع جنگ جهانی اول تیر خلاصی به ارتش از هم پاشیده روسیه شلیک کرد و درهمان زمان شرایط را برای پیروزی انقلاب روسیه فراهم کرد.
ارتش ایران برخلاف فرانسه و روسیه، در طول پنجاه سال پیش از پیروزی انقلاب در هیچ جنگ خارجی مهمی شرکت نکرده بود. محمد رضا شاه نیز به عنوان فرمانده کل قوا بیش از هر پادشاهی در ایران به قوای مسلح توجه داشت. میزان موافقت نامههای خرید تسلیحاتی که در طول بیست سال از 1969-1950 تنها 741 میلیون دلار بود به رقمی معادل بیست میلیارد دلار در سالهای بعد یعنی از 1970-1971 رسید. و ایران بزرگترین خریدار سلاح از کشورهای امریکا، انگلیس و فرانسه شد.
حمایت بینالمللی
قرن هجدهم یکی از قرونی است که اصطکاک میان کشورهای مختلف به ویژه در اروپا زیاد بود و جنگهای بسیاری در آن واقع شده است. لوئی شانزدهم علی رغم قرابت و خویشاوندی که با پادشاهان دیگر داشت نه تنها در زمان انقلاب مورد حمایت قرار نگرفت بلکه دولتهای دیگر اروپایی به ویژه انگلیس به طور مستقیم در شعلهورتر شدن آتش انقلاب نقش موثری داشتند.
انقلاب روسیه نیز در شرایطی شکل گرفت و به پیروزی رسید که جهان در آتش جنگ اول جهانی میسوخت. دولت روسیه تزاری اگرچه در یک اتحادیه نظامی شرکت داشت اما در زمان بروز بحرانهای انقلابی نه تنها مورد حمایت و کمک بینالمللی قرار نگرفت بلکه جناحهای انقلابی توانستند به طرق گوناگون حمایت بینالمللی را به سمت خود جلب کنند.
در سالهای دهه پنجاه رژیم شاه از نظر حمایت بینالمللی در مطلوبترین موقعیت بود و کمتر کشوری وجود داشت که علیرغم بروز بحران تحت تاثیر رقابتها و تضادهای بینالمللی قرار نگیرد و از حمایت بلوک شرق و غرب و کمک مستقیم امریکا برخوردار باشد و در مقابل، انقلابیون از هرگونه کمک و همراهی بینالمللی محروم بودند.
ب- قدرت اجتماعی
مشارکت مردمی
میزان مشارکت مردم در سقوط نظام فرانسه منحصر میشود در حدود یک درصد که اکثر آنان نیز از طبقه اشراف یا نهایتا از طبقه بورژوای متوسط بودند و سقوط نظام الزاما به علت ضعف پادشاهی لویی شانزدهم صورت گرفت.
در روسیه نیز اقلیت معدودی از کارگران کارخانجات اعتصابی و سربازان حزب بلشویک معترضین اصلی و مشارکتکنندگان در سرنگونی رژیم تزاری روسیه بودند و نقطه شروع این انقلاب پطرزبورگ بود و در پی آن مسکو نیز سقوط کرد اما در ایران، سابقه 15ساله مبارزات مردمی که از سال 1342 به صورت جدی شروع شده بود باعث شد تا اکثر مردم ضمن آشنایی با ایدئولوژی نهضت ضمن انزجار از رژیم پهلوی به مشارکت وسیع در مبازات بپردازند و تمام اقشار مردمی اعم از کارگران، کارمندان، دانشگاهیان، حوزویان و بازاریان حضور فعالی در این مبارزه داشته باشند. از سوی دیگر مبارزات مردم منحصر در تهران و یا شهرهای بزرگ نبود بلکه در تمام نقاط کشور، این مبارزه به صورت فعالانه ادامه داشت.
رهبری
در انقلاب فرانسه کادر رهبری شناخته شده و منسجم با برنامهریزی معین که رهبری مردم را بر عهده داشته باشد، وجود نداشت. بلکه حوادث و بحرانهای دوران انقلاب موجبات حرکت مردم را در جهت واژگونی نظام فراهم کرده بود و رهبران در حقیقت در بسیاری از موارد دنبالهرو بودند و تسلیم حوادث و اتفاقات میشدند. همچنین جنگ قدرت میان این رهبران تا دوران طولانی ادامه داشت و موجبات سرخوردگی مردم از آنها را فراهم میکرد.
سقوط رژیم تزاری در فوریه 1917 ناشی از حرکت و قیامی بود که توسط سربازان پادگان و کارخانجات پتروگراد انجام شد. این قیام از رهبری خاصی برخوردار نبود و همه گروههای چپ و راست معترف هستند که در اعتصابات و تظاهرات فوریه، که منجر به سقوط نیکلای دوم شد، نقشی نداشتند. هیچ گروهی حتی بلشویکها ادعای رهبری انقلاب فوریه را ندارند و حتی لنین پا را فراتر گذارده، ادعا میکند که انقلاب فوریه ناشی از تفکر خرده برژواری بود.
رهبری در انقلاب اسلامی ایران سه نقش محوری را به صورت کامل انجام داد. در ابتدا در یک دوره 15 ساله ایدئولوژی نهضت را بر اساس آیین اسلام تدوین کرده و پشتیبانی فکری و عقیدتی نهضت را انجام داد. و پس از حضور در کشور مبارزات نهایی سقوط رژیم و جایگزینی حکومت خواسته مردم را رهبری کرد. و پس از پیروزی انقلاب در یک فرصت ده ساله معماری یک نظام اسلامی را به انجام رساند. امام خمینی در واقع سه نقش ایدئولوگ، فرمانده و معمار انقلاب را به نحو احسن انجام داد.
ایدئولوژی
انقلاب فرانسه پایهگذار ایدئولوژیای بود که پس از آن بسیاری از انقلابها از آن تقلید کردند. مکتب انقلاب فرانسه که زیربنای لیبرالیسم است نظام استبداد مذهبی کلیسا را نفی کرده و حاکمیت را از خدا و پادشاه گرفته به مردم داد. و در واقع فرد گرایی محور اصلی ایدئولوژی انقلاب فرانسه شد.
افکار و اندیشههای سوسیالیستی و به ویژه مارکس و لنین در شکلگیری احزاب و گروههای سیاسی، در روسیه ، از اوایل قرن بیستم نقش مهم و عمدهای داشته است. لنین در این زمینه میگوید:« مکتب مارکس همانا مکتب مادیگرایی است. باید دانست چگونه با دین مبارزه کرد و برای این کار باید منابع ایمان و دین تودهها را با مفاهیم مادیگرایی توضیح داد.
در حالی که مکتب اسلام از 1400 سال قبل وارد ایران شده بود و کاملا با تار و پود زندگی مردم ایران مخلوط شده بود، ایدئولوژی اصلی مردم در مبارزه با رژیم شاه بود. حمایت مردم از رهبری نیز در واقع ریشه در مکتب داشت زیرا امام خمینی نه فقط یک رهبر سیاسی که قبل از آن یک روحانی و رهبر دینی بود. از این رو اساسیترین تفاوت انقلاب اسلامی با انقلاب فرانسه و روسیه را میتوان در ایدئولوژی دانست. هر یک از دو انقلاب پیشین به نوعی به مخالفت با دین و محدود کردن آن در حیات انسان معتقد بودند در حالیکه انقلاب ایران یک انقلاب کاملا دینی و بر اساس و محور اسلام و قائل به حضور دین در همه عرصههای زندگی بود.
انقلاب اکبر!
با مقایسه مولفههای مختلف این سه انقلاب میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که انقلابهای فرانسه و روسیه در شرایطی به پیروزی رسیدند که قدرت سیاسی در نهایت ضعف خود بود و با اندک شورش و هرج و مرجی دچار از هم گسستگی و سقوط شد اما نظام شاهنشاهی نه به واسطه ضعف نظام بلکه به واسطه قدرت اجتماعی ناشی از اراده جمعی ملت و رهبری فوقالعاده قوی و الاهی و مکتب حیاتبخش اسلام فرو ریخت.
تدا اسکاچیل نویسنده امریکایی درباره انقلاب اسلامی ایران این گونه میگوید:« انقلاب ایران پدیدهای کاملا خلاف قاعده و طبیعت بود. این انقلاب محققا یک انقلاب اجتماعی است، با این حال پروسه انقلاب و مخصوصا حوادثی که منجر به سقوط شاه شد، عللی را که در مطالعه تطبیقی خود بر انقلابهای فرانسه و روسیه و چین مطرح کرده بودیم، طرد کرد. انقلاب ایران آشکارا آن قدر مردمی بود و آن قدر روابط اساسی و بنیادهای فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی – اجتماعی را در ایران تغییر داد که حقیقتا از انقلابهای اجتماعی – تاریخی بزرگ میباشد.»
اینک این سوال مطرح میگردد که اگر انقلابهای فرانسه و روسیه را انقلابهای کبیر بنامیم، انقلاب اسلامی را چه بنامیم؟ و اگر انقلاب اسلامی، انقلابی واقعی و تمام عیار است، آنچه را که در فرانسه و روسیه رخ داده است چه باید بنامیم؟
پایان پیام/
نظر شما