خبرگزاری شبستان: مطابق با اعتقادات شیعه که برگرفته از روایات اهل بیت(ع) است، همواره باید بر روی زمین، انسانی الهی وجود داشته باشد که آینه حق بر روی زمین و خلیفهی کامل الهی خواهد بود. "واذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفه" هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین خلیفه ای خواهم گذاشت. [بقره، ۳۴]
این مقام خلافت اختصاص به حضرت آدم ندارد بلکه این مقام در فرزندان آن هم موجود است حضرت آدم نخستین آنها و هم اکنون امام دوازدهم است و تا انسان ها هستند، خلیفه خدا در بین آنها هست، این خلیفهی الهی حجت بالغهی حق است و با وجود او هیچ انسانی بهانهای برای انکار حق نخواهد داشت. "لولا الحجة لساخت الارض باهلها" اگر حجت خدا در زمین نباشد زمین اهلش را فرو میبرد.
الف- بررسی مسئله از دیدگاه قرآن
۱- امام معصوم حجت ظاهری خداوند بر مردم است
عالمان و دانشمندان اسلام شناس،بر اساس تعالیم اسلامی حجت را بر دو قسم حجت ظاهری و حجت باطنی تقسیم میکنند. حجت باطنی همان عقل و خرد آدمی است که در درون انسان به شناخت حقیقت پرداخته و او را از انکار حق بر حذر میدارد. اگر کسی با فطرت سلیم به رهنمودهای حجت باطنی توجه کرده و از آن پیروی کند هرگز راه ضلالت و گمراهی را نخواهد پیمود. حجت باطنی پس از شناخت حجت ظاهری به او ایمان آورده و در اموری که از حوزه توان او خارج است به حجت ظاهری تأسی میکند.
و اما حجت ظاهری پیامبران و ائمه معصومین اند که سنت آنها(اعمال و اقوال و...) برای خلایق حجت است. در معنای حجت بودن ائمه دو نگرش عمده وجود دارد که هر دو در کنار هم و مکمل یکدیگرند. نگرش اول این است که از آنجا که معصوم عقل کامل است کسی حق ندارد از او دلیل بخواهد مگر برای دانستن دلیل و فلسفه سنت. و اما نگرش دوم از این جهت امام معصوم را حجت میداند که ایشان آیینهی تام نمای حق است و با درک کمالات معصوم نما و تصویری از صفات حق برای انسان ترسیم شده و انکار حق برای او محال خواهد شد.
۲- با نبودن حجت، قیامت فرا میرسد و راه توبه بسته میشود
عبدالله ابن جعفر حمیرگوید : من وشیخ ابوعمرو نزد احمد ابن اسحاق گرد آمدیم احمد ابن اسحاق به من گفت که از او درباره جانشین امام حسن عسکری(ع) بپرسم من به ابا عمرو گفتم من در آنچه می پرسم تردیدی ندارم زیرا اعتقاد من و دین من است که زمین خالی از حجت نباشد مگر چهل روز قبل از قیام قیامت آن وقت است که حجت برداشته شود و در توبه بسته شود و برای کسی که قبل ازآن ایمان نداشته دیگر ایمان سودی نداردولی می خواهم به یقین خودم بیفزایم مثل حضرت ابراهیم که ایمان داشت ولی می خواست دلش مطمئن شود.
و ابوعلی احمد ابن اسحاق به من خبر داده از قول امام علی نقی که از آن حضرت پرسیدم با که طرف معامله شوم وقول چه کسی را بپذیرم به او فرموده است عمری مورد وثوق من است هر چه از قول من به او رسیده بشنو و اطاعت کن گوید ابو عمرو به سجده افتاد و گریست و سپس گفت بپرس من به او گفتم تو به چشم خود جانشین امام حسن عسکری را دیدهای فرمود آری به خدا.[۲]
۳- هر امتی گواهی دارد که باید در بین آنها باشد
"فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا" پس چگونه است "حالشان" آن گاه که از هر امتی گواهی گیریم و تو را بر آنها گواه آوریم؟ [النساء،۴۱]
مطابق با مفاد این آیه، خداوند در هر امتی گواهی قرار داده است و پیامبر را بر تمام آنها گواه و شاهد گرفته است. پس مطابق با این آیه، هر گاه امتی از انسانها در روی زمین باشد، گواه و شهیدی هم همراه آنها خواهد بود. اما دلیل بر اینکه منظور از کلمه شهید در این آیه انسان است و این انسان هم خلیفه الهی است چه میتواند باشد؟ آیا این شهید نمیتواند ملکی از ملائکه و یا انسانی از انسانهای عادی باشد؟ و آیا معنای شهادت چیزی جز معنای ظاهری آیه میتواند باشد؟ مثلاً به معنای اینکه در هر امتی دین حق و شریعت کاملی وجود خواهد داشت؟
در تفسیر المیزان در مورد معنای شهید آمده که شهادت مورد نظر آیه، این نیست که بقول آن مفسر، امت داراى دینى کامل و جامع حوائج جسمانى و روحانى باشد، چون علاوه بر اینکه معنایى است خلاف ظاهر کلمه شهادت، خلاف ظاهر آیات شریفه قرآن نیز هست. بلکه عبارتست از تحمل- دیدن- حقایق اعمال، که مردم در دنیا انجام مىدهند، چه آن حقیقت سعادت باشد چه شقاوت چه رد، و چه قبول، چه انقیاد، و چه تمرد.[۳] سپس ایشان به بررسی علت اینکه این شهید لزوماً انسان کامل و خلیفهی الهی است میپردازند و عمده دلیلشان هم این است که انسان عادی نمیتواند بر همهی اعمال و رفتار یک امت گواه باشد و تنها انسانی میتواند بر همهی اعمال انسانها گواهی دهد که از مقام خاص و توانایی خاص الهی در مشاهدهی همهی اعمال ظاهری و باطنی انسانها برخوردار باشد. چنین مقام کریمى شان همه امت نیست، چون کرامت خاصهایست براى اولیاء طاهرین از ایشان، و اما صاحبان مرتبه پائینتر از اولیاء که مرتبه افراد عادى و مؤمنین متوسط در سعادت است، چنین شهادتى ندارند، تا چه رسد به افراد جلف و تو خالى، و از آن پائینتر، فرعونهاى طاغى این امت. [۴]
۴- باید کسی باشد که خمس اموال به او تعلق گیرد
"و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین". بدانید که از هر چه سود بردید یک پنجم آن ازآن خدا و رسول و یکی از خویشاوندان رسول و یتیمان و در راه ماندگان است. [الانفال، ۴۱]
این آیه در تفاسیر شیعه به آیهی خمس مشهور است و مشتمل است بر بیان وجوب دادن خمس غنیمت، و استقامت در برابر دشمن، و اندرز آنان و بیان پارهاى از نکبتها که خداوند دشمنان دین را بدان مبتلا کرده، و بیچاره شدنشان به مکر الهى، و اینکه خداوند در بین آنان همان سنتى را معمول داشته که در میان قوم فرعون و کسانى که پیش از ایشان بودند بخاطر تکذیب آیات و جلوگیرى از راه او معمول داشته است.[۵] کلمه "ذو القربى" به معناى نزدیکان و خویشاوندان است و در این آیه منظور از آن، نزدیکان رسول خدا (ص) و یا بطورى که از روایات قطعى استفاده مىشود خصوص اشخاص معینى از ایشان است.[۶] که همان ائمه معصومین(ع) هستند. لذا سهم ایشان که امروزه به سهم امام معروف است در هر عصر و زمانی محفوظ بوده و باید به ایشان رسانده شود. وقتی از خمس اموال بدون تبعیض و برشمردن زمان و شرایط خاص، بخشی به افرادی خاص اختصاص مییابد، باید این افراد در عرصهی هستی وجود داشته باشند. این یکی از دلایلی است که برخی به آن استناد کرده و لزوم حضور حجت در همهی زمانها را اثبات میکنند.
۵- هر امت، امامی دارد
"یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه فاولئک یقرئون کتابهم ولا یظلمون فتیلا" روزی را که هر گروهی را با پیشوایانشان فرا می خوانیم .پس هر کس کارنامه اش را به دست راستش دهند آنان کارنامه خود را می خوانند و حتی به اندازه فتیل هسته خرما به آنها ستم نمی شود. [الاسراء، ۷۱]
مفاد این آیه نیز شبیه به آیهی شهادت است با این تفاوت که در آیه شهادت برای تفسی معنای شهید با دشواری مواجه بودیم اما در این آیه به صراحت به کلمهی امام اشاره شده و با توجه به معنای عام امام که به معنای پیشوا و رهبر میباشد میتوان برداشت کرد که منظور این آیه این باشد که همیشه امام و پیشوایی همراه انسانهاست که در قیامت با آن امام محشور می شوند. شاهد بر این مدعا و دلیل قطعی آن نیز روایاتی است که در تفسیر این آیه بیان شده است.
در کتاب اصول کافی این گونه نقل شده که عبد الله ابن سنان گوید به امام صادق(ع) گفتم (۷۱سوره اسرا) روزی که بخوانیم هر مردمی را با رهبرشان فرمود: مقصود همان رهبری است که در میان آنهاست و او امام قائم اهل زمان آنهاست .[۷]
ب- روایات شیعه و خالی نماندن زمین از حجت
همانطور که گذشت آبشخور حیات معنوی شیعه از روایات ناب ائمه سرچشمه میگیرد و علوم و معارف حقهی شیعه همواره ریشه در کلام ایشان دارد. در ادامه، به برخی روایاتی که صراحت در بیان این موضوع دارند اشاره میشود.
۱- امام به عنوان حافظ دین حق
اسحاق بن عمار گوید از امام صادق شنیدم می فرمود :به راستی زمین تهی نماند جز اینکه باید در او امامی باشد برای آنکه اگر مومنان چیزی افزودند (به احکام خدا)آنها را به حق برگرداند و اگر چیزی کاستند برای آنها تکمیل کند و رفع نقصان نماید[۸]
در این روایت نه تنها به خالی نماندن زمین از حجت اشاره میشود بلکه دلیلی مشخصی نیز برای آن در نظر گرفته شده است. خداوند با توجه به ناتوانی انسان در کسب معارف حقه و باید و نبایدهای عملی، پیامبر و کتاب راهنما میفرستد و با استفاده از آن به هدایت بشر میپردازد. خداوندی که اقدام به ارسال رسل و دین حق میکند، لاجرم برای حفظ آن نیز برنامه مشخصی دارد و آن را در معرض نابودی و انقراض قرار نمیدهد. لذا در هر زمان یا باید مجدد و آورندهی جدیدی باشد تا دین جدید ارائه کند و یا حافظ و نگاهبانی باشد تا دین قبلی را حفظ کند. در زمان ما نیز از آنجا که به صراحت کلام وحی، تجدید دین منتفی شده است، لذا حفظ آن توسط حافظانی الهی در زمین انجام خواهد شد که اینها همان ائمه معصومین و حجج قطعی حق بر مردم هستند.
2- زمین و آسمان در غیاب حجت فرو میریزد
محمد ابن فضیل گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم زمین بی امام به جا ماند؟ فرمود نه گفتم از امام صادق(ع) به ما روایتی رسیده است که زمین بی امام نماند مگر آنکه خدا بر مردم زمین یا بر بندگان خود خشم گیرد فرمود نه در این صورت بجا نماند و فرو ریزد.[۹]
3-خداوند کسی را بی حجت باقی نمیگذارد
امام صادق(ع) فرمود: اگر تنها دو مرد در زمین باشند باید یکی از آن دو امام باشد و فرمود به درستی که آخر کسی که بمیرد امام است تا کسی نماند که بر خدای عزوجل حجت گیرد که او را بی حجت وا گذاشته است.[۱۰]
خداوندی که آفرینندهی انسان بوده و او را مکلف به تکالیف الهی نموده است قطعاً کسی را بدون حجت مؤاخذه نخواهد کرد. لذا اگر در روی زمین دو نفر هم باقیمانده باشد، باید یکی حجت بر دیگری باشد تا دیگر بهانهای برای هیچ انسانی در انکار حق و عدم پرستش خداوند وجود نداشته باشد.
[۱]موعود امم ، شیخ عباس شیخ الرییس کرمانی،ص۵۰
[۲] اصول کافی ،مرحوم ثقة الاسلام کلینیِِ ،ص۵۳۹
[۳] ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱، ص ۴۸۴.
[۴] همان.
[۵] ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۹، ص ۱۱۷.
[۶] همان.
[۷] الکافی، کلینی، ج ۶، ۵۳۷.
[۸]اصول کافی ، کلینی ،ص۵۵
[۹]اصول کافی ،کلینی،ص۵۷
[۱۰]اصول کافی ، کلینی ،ص۵۶
پایان پیام/
نظر شما