لغزشهای کوچک به انحراف در عمل و عقیده منجر می شود

اغلبِ گمراهیهایى که وجود دارد، یا به خاطر گناهانى است که از ما سر مى‌زند و یا به خاطر خصلتهاى زشتى است که در وجودِ ما نهفته است گناه، عاقبتش گمراهى است؛ مگر این‌که نور توبه در دل انسان بدرخشد.

خبرگزاری شبستان؛ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر حضرت آیت الله خامنه ای در ایام ماه مبارک رمضان، به صورت روزانه آن دسته از مباحث قرآنی معظم‌له را که در بیاناتشان به آن پرداخته‌اند، در قالب درس گفتارهای قرآنی منتشر می کند که بیست و یکمین مبحث از این سلسله گفتارها تقدیم مخاطبان سرویس قرآن و معارف می شود.
خطر بزرگ جامعه اسلامی
قرآن مى‌فرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اسائوا السوأى ان کذّبوا بایات اللَّه»؛ (1) آن کسانى که کار بد کردند، بد‌ترین نصیبشان خواهد شد. آن بد‌ترین چیست؟ تکذیب آیات الهى. خطر بزرگ براى جامعه اسلامى این است؛ هرجا هم که شما در تاریخ مى‌بینید جامعه اسلامى منحرف شده، از این‌جا منحرف شده است. ممکن است دشمن خارجى بیاید، سرکوب کند، شکست دهد و تار و مار کند؛ اما نمى‌تواند نابود کند بالاخره ایمان مى‌ماند و در جایى سر بلند مى‌کند و سبز مى‌شود. اما آن‌جایى که این لشکرِ دشمن درونى به انسان حمله کرد و درون انسان را تهى و خالى نمود، راه منحرف خواهد شد. هرجا انحراف وجود دارد، منشأش این است.(2)

اثر متقابل رفتار و اخلاق بر یکدیگر
اغلبِ گمراهیهایى که وجود دارد، یا به خاطر گناهانى است که از ما سر مى‌زند و یا به خاطر خصلتهاى زشتى است که در وجودِ ما نهفته است. «ثمّ کان عاقبة الذین اساؤا السواى‌ ان کذّبوا بایات اللَّه.» گناه، عاقبتش گمراهى است؛ مگر این‌که نور توبه در دل انسان بدرخشد. این‌که مدام به ما مى‌گویند «اگر یک گناه کردید، پشت سرِ‌‌ همان گناه توبه کنید. از تکرار گناه، پشیمان شوید و تصمیم بگیرید که دیگر گناه نکنید» براى این است که فرو رفتن در باتلاق گناه، کار خطرناکى است و گاهى انسان به جایى مى‌رسد که دیگر راه برگشتى ندارد. یکى گناه است که وسیله گمراه شدن مى‌گردد و یکى هم خصلتهاى ناپسند است. خصلتهاى زشت، بیشتر از گناهان فعلى به گمراهى انسان مى‌انجامد. اگر ما در هر کار و هر حرف و هر عقیده‌اى، خودپرست و خودرأى باشیم، همدیگر را تخطئه کنیم و بگوییم «فقط من درست فهمیدم و من درست عمل مى‌کنم»، آن‌گاه به هیچ مشورت واستدلال و منطقى اعتنا نکنیم و به هیچ حرف حقّى گوش نسپاریم؛ اگر حسد در وجود ما چنان ریشه دوانیده باشد که به خاطر آن، زیبا را زشت ببینیم و حاضر نباشیم حقیقت درخشانى را در جایى تصدیق کنیم؛ اگر حبِ شهرت، حبِ‌ مقام و حبِ‌ مال، ما را از پذیرش حقیقت باز دارد، این‌جاست که پذیراى صفات خطرناکِ گمراه کننده شده‌ایم.(3)
رفتار‌ها و خلقیات و تربیت‌ها اثر متقابل دارند؛ هم اخلاق در رفتار تأثیر می‌گذارد، هم رفتار بر اخلاق تأثیر می‌گذارد. کار بد که می‌کنیم، روى دل ما اثر می‌گذارد، روى اخلاق ما اثر می‌گذارد، گاهى روى برداشت‌ها و تلقى‌هاى ما اثر می‌گذارد؛ دلبستگى که پیدا می‌کنیم، این دلبستگى روى ذهنیات ما اثر می‌گذارد. اعمال و رفتار از یک طرف، و اخلاق و تربیت از یک طرف؛ این‌ها تأثیر متقابل دارند.(4)

لغزشهای کوچک به انحراف در عمل و عقیده منتهی می‌شود
نکته‌‌‌اى که فعالان سیاسى، مسئولان، صاحبان قدرت، صاحبان مسئولیتهاى گوناگون و متنفذین بشدت بایستى مراقب آن باشند، مسئله‌‌‌ انحراف و فسادپذیرى شخصى است؛ همه‌‌مان باید مراقبت کنیم. انسان‌ها در معرض فسادند، در معرض انحرافند. گاهى لغزشهاى کوچک، انسان را به لغزشهاى بزرگ و بزرگ‌تر و گاهى به پرتاپ شدن در اعماق دره‌‌‌هائى منتهى می‌کند؛ خیلى باید مراقب بود. قرآن هشدار داده است. در موارد متعدد، در قرآن این هشدار وجود دارد. یک جا می‌فرماید: «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤا السّوأى ان کذّبوا بأیات اللَّه»؛ عاقبت بعضى از کار‌ها این است که انسان به آن خانه‌ بد‌ترین می‌رسد که تکذیب آیات الهى است. یک جا می‌فرماید: «فأعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ (5) خلف وعده با خدا کردند، این موجب شد نفاق در دل‌هایشان به وجود بیاید. یعنى انسان گناهى انجام می‌دهد، این گناه انسان را به وادى نفاق می‌کشاند؛ که نفاق، کفر باطنى است. همین جا در قرآن، کافرین و منافقین در کنار هم هستند. در یک آیه‌‌ دیگر می‌فرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا» (6) این که مى‌‌‌بینید یک عده‌‌‌اى در مقابل دشمن منهزم می‌شوند، طاقت نمى‌‌‌آورند، نمی‌توانند ایستادگى کنند، به خاطر آن چیزى است که قبلاً از این‌ها سر زده است؛ باطن خودشان را با گناه و با خطا خراب کرده‌‌‌اند. لغزش‌ها انسان را فاسد می‌کند. این فساد، به انحراف در عمل و گاهى به انحراف در عقیده منتهى می‌شود. این هم بمرور پیش مى‌‌‌آید؛ دفعتاً پیش نمى‌‌‌آید که ما فکر کنیم یک نفرى شب مؤمن می‌خوابد، صبح منافق از خواب بیدار می‌شود؛ نه، بتدریج و ذره ذره پیش مى‌‌‌آید. (7) ما بایستى کارى کنیم که اخلاق اسلامى در جامعه رائج شود. وقتى می‌گوئیم انقلاب اسلامى، خب، اسلام یک بخشش اخلاق است. پس بایستى رسالت اخلاقى انقلاب در جامعه تحقق پیدا کند.
یک بخش هم مربوط به عقاید و باورهاست. این عقاید و باور‌ها باید در عمق جان مردم ما رسوخ و نفوذ کند. همین عقاید است که ما را به میدان مى‌آورد و در میدان نگه می‌دارد. این عقاید باید روى رفتارهاى ما اثر بگذارد. جامعه‌ ما باید جامعه‌ گناه نباشد. گناه باید در جامعه روزبه‌روز کم شود. گناه موجب می‌شود که ما نتوانیم در مقابل دشمن بزرگ خودمان - که شیطان انس و جن، دشمن ماست - مقاومت کنیم؛ «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»، یا در آیه‌ دیگر: «ثمّ کان عاقبة الّذین اساؤا السّواى ان کذّبوا بأیات اللَّه». عمل بد، به عدم استقامت در میدان منتهى می‌شود. عمل بد، به تغییر باور‌ها منتهى می‌شود؛ «ان کذّبوا بأیات اللَّه». ما تعجب می‌کنیم گاهى اوقات وقتى مى‌بینیم عقاید افراد دگرگونى پیدا می‌کند. حالا به عامه‌ مردم و به متن جامعه خیلى کارى ندارم؛ انسان گاهى روى نخبگان نگاه می‌کند، وقتى یک خرده تفحص می‌کند، مى‌بیند که این مربوط می‌شود به همین آیه شریفه «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا». یک پوسیدگى در دندان به وجود مى‌آید، به آن نمی‌رسیم، یک وقت مى‌بینیم زیر یک چیز سختى دندان شکست؛ می‌فهمیم ظاهر خوبى داشته، اما پوک بوده. انسان یک شکستگى‌هاى اینجورى را مشاهده می‌کند. خب، این‌ها همه‌اش مربوط به فرهنگ است.(8)

لغزش نخبگان و راه علاج آن
خیلی‌ها بودندکه در رکاب پیامبر (ص) شمشیر‌ها زدند؛ ولى نتوانستند سوابق را نگهدارند. امیرالمؤمنین (ع) درباره‌ شمشیر کسى که در رکاب پیامبر جنگیده بود، ولى پس از ایشان در جنگى کشته شده بود، فرمود: این شمشیر، چه روزهایى که در جنگ‌ها، غبار کدورت را از چهره پیامبر سترد.‌‌ همان شمشیر، شمشیرى بود که روى على‌بن‌ابى‌طالب کشیده شده بود! (9) سوابق را باید نگهداشت. پرونده‌ الهى، این‌طور نیست. ما حبط هم داریم، «اولئک حبطت اعمالهم» (10) حبطت، یعنى چه؟ حبط، یعنى اعمالشان باد هوا شد و از بین رفت. خیال نکنید که اگر ما یک روز کار خوبى انجام دادیم و آن را در انبان انداختیم و نگهداشتیم، چنانچه کار بدى هم انجام دادیم، بالاخره آن کار خوب باقى است. نخیر، کار بد در عالم موازین اعمال در پیشگاه خدا این‌طورى است که کار خوب را از بین مى‌برد. گاهى کار و حرکت بد، طورى است که اصل ایمان را هم از انسان مى‌گیرد.
ما الان این‌گونه افراد را داریم. من کسانى را مى‌شناسم که چند صباحى کار خوب انجام دادند، بعد بر اثر یک لحظه غفلت و یک اشتباه و یک توقع زیادى و چیزى را که خیال مى‌کرده حقش است و به او نداده‌اند، در دل گرفته و فاصله‌ پیدا کرده است. این زاویه باز شدنِ از صراط مستقیم، چیز خیلى خطرناکى است. هرچه هم زاویه کوچک باشد، بتدریج این شکاف باز مى‌شود و هرچه جلو‌تر مى‌رود، از خط دور‌تر مى‌شود. امروز کارشان به جایى رسیده که علیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامى کار مى‌کنند؛ یک روز هم در خدمت همین اسلام و همین انقلاب بودند.(11) این، علاجش مراقبت از خود است. مراقبت از خود هم یعنى همین تقوا. بنابراین علاجش تقواست. مراقب خودمان باشیم. نزدیکان افراد مراقبت کنند؛ زن‌ها از شوهر‌هایشان، شوهر‌ها از زن‌هایشان، دوستان نزدیک از همدیگر؛ «و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر» (12) از یکدیگر مراقبت کنیم، براى اینکه دچار نشویم. مردم مسئولین را موعظه کنند، نصیحت کنند، خیرخواهى کنند، بنویسند براى آن‌ها، بگویند براى آن‌ها، پیغام بدهند تا مبادا دچار لغزش بشوند. خطرات لغزش مسئولین هم براى نظام، براى کشور و براى مردم بیشتر است. انسان گاهى در بعضى از حرف‌ها، در بعضى از اقدام‌ها و تحرکات، این را احساس می‌کند؛ نشانه‌‌‌هاى یک چنین انحرافى را انسان مشاهده می‌کند. به خدا باید پناه برد، از خدا باید کمک خواست.(13)

پی‌نوشت:
1) روم: 10
2) بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران‌ 1380/02/28
3) بیانات در خطبه‌هاى نمازجمعه 1373/11/14
4) بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى 1388/04/03
5) توبه: 77
6) آل عمران: 155
7) خطبه‌های نماز جمعه‌‌ تهران 1388/06/20
8) بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 1390/03/23
9) الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج ‌3، ص 83. «فطعنه عمیر بن جرموز طعنة أثبتته فوقع. فاعتوروه و أخذوا سیفه و أخذ ابن جرموز رأسه فحمله حتى أتی [به و بسیفه علیا فأخذه علی و قال: سیف و الله طال ما جلا به عن وجه رسول الله. ص. الکرب و لکن الحین و مصارع السوء. و دفن الزبیر. رحمه الله. بوادی السباع. و جلس علی یبکی علیه هو و أصحابه‌].» عمیر بن جرموز نیزه‌اى به او زد که از پاى در آوردش، آن‌گاه او را برهنه کردند و شمشیرش را هم برداشتند و ابن جرموز سر او را برید و با شمشیر او به درگاه على (ع) آورد، على (ع) آن شمشیر را به دست گرفت و گفت: به خدا سوگند چه مدت طولانى که این شمشیر غم و اندوه از چهره رسول خدا زدوده است ولى مرگ و سرنوشت و کشتارگاه بد او را چنین کرد، زبیر را در وادى السباع دفن کردند و على (ع) و یارانش نشستند و بر او گریستند.
10) بقره: 217
11) سخنرانى در دیدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران سپاه 1369/11/29
12) عصر: 3
13)خطبه‌های نماز جمعه‌‌ تهران 1388/06/20
پایان پیام
 

کد خبر 161117

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha