خبرگزاری شبستان؛ پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ای در ایام ماه مبارک رمضان، به صورت روزانه آن دسته از مباحث قرآنی معظمله که در میان بیاناتشان به آن پرداختهاند، را در قالب درس گفتارهای قرآنی منتشر می کند. این درس گفتار نوزدهمین جلسه از این سلسله فتارهاست.
علم به تنهایی برای ایمان آوردن کافی نیست
«وَجَحَدوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلمًا وَ عُلُوًّا فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَةُ المُفسِدینَ» و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود (سوره مبارکه نمل آیه 14)
بیم دادن و انذار کار پیغمبران است. بیم دادن، یعنی هشدار دادن و دیگران را از وضع بد و غلطی که درآن قرار دارند ترساندن، این ترساندن را میگویند انذار دادن، که البته هر ترساندنی مورد بحث نیست. مثلاً: اگر صدای مخصوص در بیاورید که کسی از جا بپرد این را نمیگویند انذار، انذار یعنی از وضع بدی که در آن قرار دارند و از راه غلطی که در آن دارند حرکت میکنند و از سرنوشت شومی که درانتظار آنهاست، آنها را بترسانی و بیم دهی. پیغمبران وقتی میآیند با جوامع بشری گمراه روبرو میشوند آنها را از وضع خودشان بیم میدهند و میگویند این چه غفلت و گمراهی و آلودگی وناپاکی است که در آن غرق هستند؟ کسانی که خودشان غرق هستند غالباً نمیدانند، ابزار علم را در اختیار دارند اما چون غرق در جاهلیتاند و واقعاً ملتفت نیستند و البته یک عدهای آتش نفهمی اینها را میافروزند، نمیفهمند غرق در جاهلیت و غرق در آلودگی هستند و همهٔ چیزهای بدی را را که این آلودگی را بوجود آورده خوب دانستند و به آنها مباهات کردند.
پیغمبران که منذر هستند میآیند آنها را انذار میکنند، آنها را از وضعی که دارند میگذرانند و از زندگیشان و از نظامشان و از کششی که دارند اینها را میترسانند که دارید چه میکنید؟ در چه وضعی هستید و این چه آیندهای است که در انتظار شماست و چه عوامل تلخی دارد بر شما حکومت میکند؟ این معنی انذار است. حالا قرآن میگوید: این آدمهایی که کفر میورزند، چه انذارشان بکنی و چه انذارشان نکنی یکسان است و اینها ایمان نخواهند آورد. یک دانشمندی یکوقت گفته بود من خفته را میتوانم بیدار کنم اما کسی که خودش را بخواب زده چگونه میتوانم بیدار کنم؟ آدمی که خوابیده با دوبار صدا زدن یا یک لیوان آب به سر و رویش ریختن هر چند هم سنگین خواب باشد بالاخره بیدار میشود اما این کسی که خودش را بخواب زده و نمیخواهد اصلاً به پا خیزد اگر هم او را بلند کنید سرپا بایستد خودش را بر زمین خواهد انداخت یعنی آن انگیزههای درونی ضد ایمان، ضد آگاهی، ضد ذکر، ضد تنبه آنچنان در وجودش پنجه افکندند که به هیچوجه حاضر نیست حقیقت را بفهمد البته در بسیاری از اوقات در ته دل حقیقت را بسیاری میفهمند کما اینکه در بعضی از آیات در قرآن میفرماید: «و جحدوا و استیقنتها انفسهم» (1) بعضیها اینطور هستند که انکار میکنند اما حقیقت را میدانند و بعضی از اوقات هم حقیقت را نمیفهمند و نمیشود به اینها فهماند هر کاری هم بکنی غرق در یک جهالت مخصوصی هستند.(2)
ایمان پایه عمل و حرکت انسان است. تا انسان به چیزى دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حرکت نمىکند. ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهى به حقیقتى عالم است، اما گرویده به آن نیست. یعنى در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن کافى نیست؛ چیزى اضافه بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممکن نیست - ایمان با شک و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایى هم براى ایمان کافى نیست؛ کمااینکه مىبینید قرآن درباره موسى و قضایاى فرعون مىفرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا»؛ یعنى وقتى موسى دعوت خودش را مطرح کرد، ملأ فرعونى فهمیدند او راست مىگوید و حقیقت است؛ اما بعد از آنکه موسى این معجزه عجیب را نشان داد و بعد از آنکه ساحران و جادوگران - که تصور مىشد کار موسى هم از قبیل کار آنهاست - خودشان اعتراف کردند این از نوع کار آنها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده کردند و به موسى ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، براى آنها روشن شد که موسى حقیقت مىگوید؛ اما درعینحال این حقیقت را انکار کردند؛ «جحدوا بها واستیقنتها انفسهم». یقین داشتند که موسى راست مىگوید، اما درعینحال انکار کردند. چرا؟ زیرا «ظلما و علّوا»؛ بهخاطر اینکه استکبار و هواهاى نفسانىشان و ظلمى که مىخواستند بکنند، نمىگذاشت تسلیم شوند.
ایمان پایه عمل است
ایمان و گرویدن، نوعى تسلیم است؛ تسلیم حقیقتى شدن. گاهى انسان حقیقت را مىفهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمىکند و در مقابل آن مىایستد. لذا مىبینید در مقابل علم، جهل و شک است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمىآورند؛ در مقابل ایمان، کفر مىآورند؛ یعنى پوشاندن. انسان گاهى حقیقتى را قبول دارد، اما آن را مىپوشاند و پنهان مىکند. نقطه مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنى دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همه وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزى که شما آن را حقیقت مىپندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این مىشود پایه عمل شما. امروز شما مىبینید عدهیى با حرارتِ تمام از فلان مبناى اقتصادى یا اجتماعى دفاع و براى آن سرمایهگذارى مىکنند. مثال واضحتر، وجود گرایشهاى مارکسیستى در دوره جوانىِ خودمان است که بعضى از شماها هم آن دوره را درک کردهاید. عدهیى واقعاً در مقابل آن مفاهیم مارکسیستى حاضر بودند جان خودشان را بدهند. اینها دل سپرده و ایمان آورده بودند. این ایمان، منشأ عمل مىشود؛ آن هم عملى به این دشوارى؛ مبارزه کردن و در میدان بودن و کشتن و کشته شدن. اگر ایمان به مبنایى وجود داشت، آن انسان مىشود خودکار به سمت هدفهاى آن ایمان؛ لازم نیست دایماً به او تذکر دهند. ایمان، عمل را به دنبال مىآورد.(3)
پینوشت:
1) نمل: 14
2) بیانات در جلسه دهم تفسیر سوره بقره 1370/08/08
3) بیانات در دیدار اعضاى هیأت دولت 1383/08/20
نظر شما