خبرگزاری شبستان : تجزیه و تحلیل رسائل شیخ اشراق در این جستار کوتاه نمی گنجد . شیخ مقتول با اندیشه ای مملو از علم و نوآوری به دیار باقی شتافت و دریایی از معارف و حقایق ناب را در عرصه علم و دانش و سیر و سلوک بر جای نهاد. تلاش داریم به مناسبت سالگرد شیخ اشراق مروری بر رسائل و اثار شیخ مقتول سهروردی داشته باشیم.
پرتونامه
رساله در فصل اوّل از بحثى مختصر درباره الفاظ و منطق شروع کرده و سپس در فصل دوّم به مبحث جسم و زمان و مکان و کون و فساد و حرکت و طبایع مىپردازد. فصل سوّم درباره استبصار نفس است و چندین برهان جهت اثبات تجرّد نفس اقامه شده و شیخ صریحا نفس را جسمانیّة الحدوث مىداند. در فصل چهارم از قواى نفس سخن مىگوید به طریقى شبیه به آنچه در کتاب ششم «شفا» و علم النفس «نجات» بوعلى آمده است و حتّى در مساله ابصار شیخ اشراق از نظریّه ارسطو دفاع مىکند ولى در عین حال در تجرّد کامل نفس از جوهر بدن اصرار دارد و تأیید مىکند که نفس نه جسم است و نه در جسم. فصل پنجم و ششم درباره الهیّات خاصّ است و از واجب الوجود و صفات و افعال آن سخن مىگوید و ادلّهاى چند از براى اثبات وجود واجب و وحدت آن اقامه شده است و مطالبى نزدیک به آنچه شیخ الرئیس آورده است دیده مىشود منتهى با رنگى بیشتر اشراقى و عرفانى. فصل هشتم از خیر و شرّ و قضا و قدر بحث مىکند و مطالب لطیفى درباره قضا و قدر و رابطه آن با مسئولیّت فرد در مقابل اعمال خویش به نحوى استادانه ذکر شده است. موضوع فصل نهم بقاى نفس و سعادت و شقاوت آن است. بار دگر شیخ اشراق تجرد نفس را تأیید کرده و از گفتار افلاطون مدد مىگیرد و با توسّل به آیات و احادیث نبوى ماهیّت لذّت و الم و رابطه آن را با سرنوشت نفس پس از مفارقت از بدن روشن مىسازد.
آخرین فصل رساله فصل دهم، درباره نبوّات و معجزات و کرامات و منامات است که در آن به نحوى اشراقى و عرفانى از معنى نبى و رابطه او با عوالم بالا و عقول و نفوس بحث شده و در پایان به «خرّه کیانى» و «فر نورانى» اشاره شده است.پ
هیاکل النور و سخن از ارتباط حرکت افلاک و اشراق
... هیاکل النّور شامل هفت هیکل است و یکى از هیاکل که هیکل چهارم است خود به چند فصل تقسیم شده است. در هیکل اوّل به اختصار از جسم و «هیئة» و رابطه بین آنها صحبت مىکند و هیکل دوّم اختصاص به نفس دارد که در آن بار دگر تجرّد نفس اثبات شده و از قواى نفس سخن به میان آمده است. توجّه خاصّ به نفس ناطقه شده و رابطه آن با خداوند به نحوى لطیف کاملا از دیدگاه اشراقى مطرح شده است. هیکل سوّم باز به اختصار از جهات ثلاث و واجب و ممکن و ممتنع بحث مىکند. هیکل چهارم که مفصّلترین هیکلهاى رساله است در چند فصل از واجب الوجود و صفات آن و نفس و رابطه آن با واجب سخن مىگوید و در آن شیخ بعضى از اصطلاحات مشخّص اشراقى را مانند «نور قاهر» و انوار دیگر عالم مجرّدات بکار مىبرد. هیکل پنجم درباره حدوث و قدم و رابطه بین خداوند و جهان است و از حرکت افلاک و رابطه بین اشراق و حرکت افلاک سخن به میان آمده است و دگر باره مصطلحات خاصّ اشراقى بکار برده شده است. در هیکل ششم از بقاى نفس پس از فساد بدن و احوال آن بحث شده و در هیکل هفتم اتّصال نفس ناطقه به عالم ملکوت پس از مفارقت از بدن مطرح شده است و مانند سایر هیاکل شیخ سخنان حکمى خود را با توسّل به آیات قرآنى مبیّن ساخته است.
الواح عمادى و معرفت مبداء و معاد
در مقدّمه سهروردى علّت تألیف این رساله را در معرفت مبدأ و معاد بر رأى «حکماى الهیّات» بیان داشته به بحثى دقیق درباره الفاظ مىپردازد. لوح اوّل درباره تناهى اجسام و آسمان و عالم است و دورهاى موجز از طبیعیّات قدیم را در بردارد. لوح دوّم مربوط به نفس و قواى آن است که در آن از نفس ناطقه مفصّل سخن رفته با توسّل به آیات متعدّد قرآنى مخصوصا آنچه درباره حضرت مسیح (ع) آمده است. از گفتار امامان و اولیاء تصوّف نیز نقل شده است. پس از احصاى قواى ظاهرى و باطنى نفس بار دگر جسمانیة الحدوث بودن نفس تأیید شده و در عین حال نفس ناطقه نورى از انوار الهى خوانده شده است. لوح سوّم مفصلا از واجب الوجود، اثبات آن و صفات و افعال آن و حدوث و حرکت بحث کرده و بار دگر به تأویل تعداد زیادى از آیات قرآنى مىپردازد. لوح چهارم در واقع تأویلى است حکمى از آیات قرآنى درباره قضاء و قدر و نفس و معاد آن که در آن برخى از مهمترین اصول علم النفس اشراقى توأم با تفسیر دقیق کلام الهى بیان شده است. در پایان سهروردى «بزرگان ملوک پارسیان» را موحّد خوانده به تعبیرى عرفانى از داستان فریدون و ضحّاک و کیخسرو و افراسیاب مىپردازد و باز از «کیان خرّه» صحبت مىکند و از طریق تأویل این حکایات و شرحى را که از نفس ناطقه بعنوان خلیفه خداوند در زمین مبتنى بر نص قرآنى داده است مرتبط مىسازد. پایان «الواح عمادى» یکى از صفحات درخشان آثار سهروردى است که در آن داستان هاى ایران باستان و حکمت و عرفان قدیم در لواى معنى باطنى قرآن کریم به هم آهنگى و آشتى در آمده است و سهروردى از این داستانها تعبیرى درباره سرنوشت نفس انسانى کرده است که همانا حکمت و عرفان اسلامى در تأیید آن همواره کوشیده است...
رسالة الطیر
اصل رسالة الطیر از ابن سینا است و یکى از سه رساله رمزى و تمثیلى او را تشکیل داده و به اتّفاق حىّ بن یقظان و سلامان و ابسال دورهاى از سیر و سلوک عقلانى و معنوى را به لسان رمز بیان مىدارد... پس از او حکما و عرفاى دیگر نیز سیر روح انسانى را به مأواى اصلى خود به صورت پرواز پرندگان بیان کردهاند چنانکه در «منطق الطیر» عطّار مشهورترین این نوع آثار دیده مىشود و برخى نیز مانند امام غزّالى رسالهاى مستقل بنام طیر نگاشتهاند و خود سهروردى در رساله «غربت غربیه» موضوع همین «رسالة الطیر» را بنحوى مفصلتر پرورانیده است. در این رساله پس از چند موعظه اوّلیّه درباره شرایط پیمودن طریق حقیقت، بدام افتادن پرنده داستان بدست صیادان و مشقّتهاى فراوان در زندان و بالاخره نجات توسّط گروهى از یاران و پرواز بر فراز هشت کوه بلند و مشاهده جمال خیرهکننده ملک بیان مىشود و در پایان از شکّ آنان که از سیر به عالم غیب بىخبرند و انکار چنین تجربهاى را مىکنند گلهمند گشته آنان را نادان مىشمارد!
آواز پر جبرئیل و سایه آن بر کون و مکان
این رساله معروف با گفتار خواجه ابو على فارمدى درباره اینکه کبود پوشان بعضى اصوات را آواز پر جبرئیل خوانند و بیشتر آنچه حواسّ مشاهده مىکند از آواز پر جبرئیل است آغاز شده و در دفاع از این نظر برخاسته است. پس از مقدّمهاى کوتاه رساله بصورت حکایتى بیان مىشود که در آن قهرمان در عالم مشاهده هوس دخول در خانقاه پدر خود مىکند و به ملاقات ده پیر مىرسد که یکى خود را معرفى کرده و مىگوید ما از مجرّدان و اهل «ناکجاآبادیم». از پیر سلسله سؤالاتى مىکند من جمله درباره ساختمان افلاک و عالم مجرّدات. قهرمان از پیر طلب آموختن علم خیاطت مىکند و تا حدّى که او را احتیاج باشد این علم به او بیاموزد و سپس طلب فرا گرفتن کلام خداوند مىکند و در پاسخ پیر او را «هجائى بس عجب» مىآموزد که بدان اسرار کلام الهى تمام سورههاى قرآن کریم آشکار مىشود و بالاخره علم ابجد را نیز از او تعلیم مىگیرد. سپس از کلمات الهى با اشاره به آیات قرآنى بحث مىکند و مىگوید که آخرین این کلمات جبرئیل است و ارواح بنى آدم از این کلمه منبعث مىشود و کلمه و روح را یکى مىداند. از سایر کلمات الهى نیز سخن مىگوید و آیاتى را که به مراتب مختلف از کلمات کبرى و وسطى و صغرى اشارت مىدهد تأویل مىکند. بالاخره از دو پر جبرئیل که یکى بر عالم کون و فساد سایه افکنده و موجودات این دو عالم آواز پر او است سخن مىگوید.
عقل سرخ
داستان با سؤال از یکى از دوستان که آیا «مرغان زبان یکدیگر دانند» آغاز مىشود و قهرمان داستان جواب مثبت داده مىگوید خود قبلا به صورت بازى خلق شده بود و با بازان دیگر سخنى مىگفت، تا روزى اسیر دام صیادان شد و او را به ولایتى دیگر بردند و چشم او را بردوختند و فقط بتدریج آن را گشودند. یک روز باز از فرصت استفاده کرده به سوى صحرا مىگریزد و در آنجا شخصى را ملاقات مىکند با چهره و محاسنى سرخ و او را جوانى مىپندارد در حالى که آن فرد خود را اوّلین فرزند آفرینش معرفى مىکند و علّت سرخى چهره خود را بیان مىدارد. پیر مىگوید از کوه قاف است و وطن اصلى باز نیز آنجا است و از کوه قاف و گوهر شب افروز و درخت طوبى و عجائب دیگر سخن مىگوید و راه کوه قاف را شرح مىدهد و گوهر شب افروز و درخت طوبى را معنى مىکند و داستان زال و سیمرغ و رستم و اسفندیار باز مىگوید. سپس دوازده کارگاه و زره داودى و تیغ بلارک را توصیف مىکند و در جواب باز که چه کند تا وصال به وطن اصلى آسان شود به او مىگوید چشمه آب زندگانى بدست آور و خضروار در جستجوى آن چشمه باش.
پی نوشت: برگرفته از مجموعه مصنفات شیخ اشراق
ادامه دارد/
نظر شما