میوه باغ رسالت، مه ایوان جلال/ وارث تاج ولایت، شه اقلیم وجود

ولادت حسین بن علی(ع)؛ ابر شعله ورِ هستی، بارش رحمتی است که بر کویر خشکیده دل های ما می بارد و آن را جانی دوباره می بخشد.

خبرگزاری شبستان: ای پاسداران حریم عشق! مگر می توان بی نام و یاد تو درفرهنگ لغات، به مفهوم آزادی و رهایی دست یافت:

 

مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد
مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد
پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد

 

مژده ای دل که برای دل غمدیده ما
هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد

 

خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب
که دگر موسم اندوه به پایان آمد

 

مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب
که به ما مژده وصل شه خوبان آمد

 

ساقیا باده بده خود بنما سرمستم
زان می‌ای کو به تن خسته ما جان آمد

 

ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون
روز شادی شد و خورشید فروزان آمد

 

غنچه‌ی دهر در این روز بخندید دگر
که به بستان علی نوگل خندان آمد

 

عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین
سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد

 

بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب
که به گلذار نبی بلبل خوش خوان آمد

 

گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان
که به توصیف رخش لولو مرجان آمد

 

نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد
بین به این نور که این گونه درخشان آمد

 

وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین
موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد

 

روز فرخنده میلاد حسین ابن علی(ع)
مژده‌ی خامُشی آتش نیران آمد

 

باعث کون و مکان منشاء ایجاد حسین
که وجودش به جهان مفخر انسان آمد

 

مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا
نور چشمان علی آن شه مردان آمد

 

حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا
بر تن خسته او ظلم فراوان آمد

 

بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر
خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد

 

ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد
غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمد

میلاد همایون حسین بن علی
پرده چون ماه من از چهره تابنده گشود
ماه رویان جهان را ز دل آرام ربود

 

حوریان گو که بریزند ز دامن اشک‌ها مشک
قدسیان گو که بسوزند به مجمرها عود

 

عاشقان گو که به صد عزت و اجلال رسید
موکب خسرو خوبان که بر او باد درود

 

سومین روز ز شعبان چون برآمد خورشید
سومین شمس ولایت ز افق چهره گشود

 

روز میلاد همایون حسین ابن علی است
باد بر خلق جهان مقدم پاکش مسعود

 

میوه باغ رسالت، مه ایوان جلال
وارث تاج ولایت، شه اقلیم وجود

 

مظهر عزت و آزادگی و فضل و کمال
آیت غیرت و مردانگی و رحمت و جود

 

صولت حیدری از چهره پاکش پیداست
جلوه احمدی از نور جمالش مشهود

 

سینه گنجینه الطاف و عنایات و کرم
چهره آیینه آیات خداوند ودود

 

عصمت از فاطمه آموخت، شجاعت ز علی
صبر و احسان ز حسن، حُسن خصال از محمود

 

شاهکاری قلم لطف خداوند کشید
که بدین جامه ناچیز محال است ستود

 

همچو یوسف چو قدم بر سر بازار گذاشت
ماه مجلس شد و بر رونق بازار افتاد

 

کیست این کوکب تابان که پی تهنیتش
از طربخانه افلاک رسد بانگ سرود

 

کیست این غنچه خندان که زانفاس خوشش
هر دم آید ز فضا بوی خوش عنبر و عود

 

کیست این لاله خونین که زهفتاد و دو داغ
به فلک می‌رود از آه دل سوخته دود

 

این حسین است که از مهر جهان افروزش
محو خورشید جمالش شده ذرات وجود

 

این حسین است که لطفش کند آزاد ز بند
ملکی را که ز درگاه خدا شد مردود

 

این حسین است که در پیشگه حضرت حق
گاه در حال قیام است و گهی حال قعود

 

عاشقان را چو فتد دیده بر آن تربت پاک
اشک اندوه و غم از دیده روان است چو رود

 

نیست جز درگه او اهل ولا را مأمن
نیست جز کعبه او اهل صفا را مقصود

 

کرم و منزلتش را نبود هیچ شمار
شرف و مرتبتش را نبود هیچ حدود

 

کس به جز میوه توحید از آن شاخ نچید
کس به جز نکته توحید از آن لب نشنود

 

جلوه چون کرد در آفاق تجلی حسین بن علی
ظلمت کفر ز آئینه اسلام زدود

 

شام تاریک دلان شد ز فروغش روشن
کاخ بیدادگران شد ز قیامش نابود

 

چون گدا جبهه بر آن درگه شاهانه بسای
که در آن بارگه افکنده شهان سر به سجود

 

خسروا خسته دلان را به نگاهی بنواز
که بود عاشق مسکین به نگاهی خشنود

 

چون رسا کوی سعادت ز جهان برد کسی
که ره دوستی آل علی(ع) را پیمود

 

 

کعبه‌هفتاد و دو ملت
آفتابی که چنین چهره تابان دارد
صد چو مه عاشق سرگشته و حیران دارد

 

پرچم سلطنت عشق برافراشت شهر
کز شرف خاک درش فخر به کیهان دارد

 

آمد آن موکب مسعود که در عرصه عشق
شهسواری است که دل داده، فراوان دارد

 

آفتابی ز سرا پرده عصمت بدمید
که مه از شرم رخش سر به گریبان دارد

 

مرد میدان شجاعت، آن شیر ولی
که نه اندیشد ز شمشیر و ز پیکان

 

سوی جانان برود سوخته جان هر که ز شوق
سر نهد بر کف و تقدیم به جانان دارد

 

عاشقان را دهد از جلوه معشوق نوید
زین تبسم که به لب آن گل خندان دارد

 

عید میلاد حسین نور دو چشمان علی است
آن که بر چهره دو صد آیت یزدان دارد

 

شمع تابنده حق اوست که مشکات وجود
جلوه از تابش آن شمع، فروزان دارد

 

پی‌فرمان مطاعش فلک حلقه به گوش
حکم بر دیده نهد گوش به فرمان دارد

 

جبهه ساینده ملائک به در بارگهی
که چو جبرئیل امین صاحب و دربان دارد

 

مادر دهر نزاده است و نزاید چو حسین
رادمردی که نشان از شه مردان دارد

 

چشمه رحمت حق اوست که با دشمن و دوست
کرم و لطف و جوانمردی و احسان دارد

 

هر که در سایه آن سرو جنان رخت کشید
کی دگر آرزوی روضه رضوان دارد

 

خسرو کون و مکان اوست که بر سر ز ازل
تاج فرماندهی عالم امکان دارد

 

بلبل گلشن حق اوست مگر لعل لبش
که چو خوش نغمه داودی قرآن دارد

 

قصه عشق و فداکاری و جانبازی اوست
داستانی که نه آغاز و نه پایان دارد

 

بشکفد با رخ خندان چو گل از فیض دمش
هر که در ماتم او دیده گریان دارد

 

روی هفتاد و دو ملت ز اذل تا ابد است
سوی آن کعبه که هفتاد و دو قربان دارد

 

گر چه هر خامه در اوصاف رخش سفت ولی
جلوه کی ران ملخ نزد سلیمان دارد

 

خسروا چهره مپوشان ز گدایان که رسا
نکشد دست ز دامان تو تا جان دارد

 

خواهد این جامه که در تهنیت مقدم توست
عرضه بر درگه سلطان خراسان دارد

 

پناه مستمندان
ای پناه مستمندان یا حسین بن علی
ای دوای دردمندان یا حسین بن علی

 

کشتی راه نجات ما گنه کاران
رس به فریاد غریبان یا حسین بن علی

 

آرزوی آذری این است از لطف و کرم
کن نظر سویش ز احسان یا حسین بن علی

 

برگرفته از "کیمیای اشک"؛ سید جلال یاسینی
پایان پیام/
 

کد خبر 144430

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha