خبرگزاری شبستان: آنچه در بررسی سیاست منطقه ای عربستان پس از شکل گیری بیداری اسلامی به صورت روشن جلوه می کند، نقش تخریبی این کشور در مسیر انقلاب ها وبه خطر انداختن امنیت منطقه است. موضوعی که امروز در عملکرد این کشور بر علیه نخست وزیر عراق، الحاق بحرین و ناآرامی های سوریه و لبنان بیش از پیش جلوه می کند و ریاض را به محور شرارت منطقه تبدیل کرده است.
عربستان سعودی هم اکنون تحت تاثیر بیداری اسلامی، در شرایط بحرانی ای قرار گرفته است که تاکنون در تاریخ خود مشاهده نکرده است. در رابطه با اوضاع داخلی عربستان، بجز سال های پس از انقلاب اسلامی ایران، شرایط آرام و با ثباتی حاکم بوده است. در حیطه سیاست منطقه ای و بین المللی نیز عربستان پس از سقوط حکومت محمد رضا پهلوی در ایران، نقش برجسته ای را بازی کرده است. قرار گرفتن سیاست منطقه ای ایالات متحده آمریکا بر ستون اصلی قدرت عربستان در منطقه، دستاوردی بوده است که دولت وابسته سعودی پس از سقوط شاه ایران بدست آورده و روز به روز در این مسیر پیشرفت کرده است. همچنین رویکرد رهبری جهان اسلام و گسترش وهابیت نیز در طی سال های متمادی در اقصی نقاط جهان اسلام، توسط عربستان پیش گرفته شده و توفیق هایی را هم به دست آورده است. اما امروز این موقعیت در جریان انقلاب های منطقه به شدت در معرض خطر قرار گرفته است.
موقعیت امروز عربستان و عملکرد مقامات این کشور در جریان تحولات منطقه را می توان در دو سطح داخلی و منطقه ای بررسی کرد:
1- سطح داخلی:
پشتیبانی مستمر عربستان از حکومت های استبدادی منطقه، علاوه بر این که رویکردی در زمینه سیاست خارجی عربستان در راستای پیش برد سیاست های منطقه ای و بین المللی این کشور بوده است، وجهه دیگری را نیز شامل می شود. مقامات عربستانی به خوبی می دانستند که اگر فعل و انفعالات اصلاحی و یا انقلابی در این کشورها رخ دهد، نتایج آن دامن گیر عربستان نیز خواهد شد. در نتیجه در طی سال های طولانی تمام تلاش خود را برای حمایت از رژیم های خودکامه در منطقه انجام داده اند.
در جریان انقلاب های اخیر منطقه نیز شاهزاده های سعودی تمامی تلاش خود را خلاف نظر ملت های منطقه، در حمایت از دیکتاتورهای بزرگ تونس و مصر تا آخرین لحظات مصروف داشتند. 1.4 میلیارد دلار نیز برای کمک به حکومت پادشاهی اردن در نظر گرفته و حتی اردن و مغرب را جهت عضویت در شورای همکاری خلیج فارس دعوت نمودند. همچنین به آمریکایی ها فشار می آوردند که از سرنگونی نظام های مبارک و بن علی جلوگیری کنند تا با شکل گیری دومینیوی غیر قابل بازگشت سرنگونی نظام های استبدادی در منطقه مقابله شود. پس از این که این دومینو بازی خود را به بحرین رساند عربستانی ها خطر را بسیار نزدیک احساس کردند و با لشگرکشی به بحرین شرایط منطقه را به بحران نزدیک تر ساختند. اما آنچه از شرایط منطقه برداشت می شود، نشان از آن دارد که با پافشاری ملت ها برای سرنگونی دیکتاتورها، عربستان این بار نتوانسته است اوضاع منطقه را در کنترل خود نگه دارد و بازی دومینوی امروز منطقه، سرانجام به مهره عربستان نیز خواهد رسید.
اوضاع داخلی عربستان از زمان شروع انقلاب های عربی چندان مساعد نبوده است و به مرور بر دامنه ناآرامی ها افزوده شده است.
از سوی دیگر عدم وجود آزادی های مدنی خصوصا در رابطه با زنان و نیز بیکاری و شرایط بد اقتصادی بسیاری از جوانان عربستانی، می تواند از عوامل فراگیر شدن اعتراضات باشد.
رژیم آل سعود با پرداخت رشوه های کلان به رسانه های خارجی و منطقه تلاش می کند تا اوضاع عربستان راعادی جلوه دهد. بر این اساس تا کنون رسانه های عربی و غربی اخبار مربوط به درگیریهای منطقه الشرقیه را پوشش خبری ضعیفی داده اند. اما این امر باعث غفلت تحلیلگران از شرایط ویژه عربستان نشده است.
رژیم آل سعود همچنین با مشکل جدی دیگری نیز روبرو است که به مسائل درونی خاندان حاکم باز می گردد. از یک سو شاهزادگان این کشور همگی افراد پیری هستند که دیگر توان اداره کشور را ندارند و از سوی دیگر تنش در درون خاندان سلطنتی، علی رغم انتخاب ولیعهد، برای کسب ارکان قدرت به شدت جریان دارد و هر لحظه نیز شدیدتر میشود.
2- سطح منطقه ای:
بطور کلی میتوان گفت که عربستان سعودی در سیاست منطقه ای خود چهار هدف اصلی را دنبال میکند و تمام مقدورات خود را در جهت تحقق این چهار هدف به کار میبندد. موازنه ی منطقه ای، تاکید بر رهبری جهان اسلام، مخالفت و مبارزه با کانونهای انقلابی در منطقه، ترویج آیین وهابیت. عربستان همواره کوشیده است تا در سیاست خارجی خود، رویکردی پارادوکسیکال را حفظ کند؛ به عبارت دیگر این کشور باید به صورت همزمان دو نقش متعارض را ایفا کند: رهبری جهان اسلام، دوست و متحد غرب.
بنابراین عربستان سعودی در سیاست خارجی خود تمامی روابط خود را با غرب بویژه کشورهای طرفدار آن قرار داده و همواره می کوشد تا در مقابل سیاستهای رادیکالی جهان عرب و منطقه نقش متعادل کنندهای را ایفا کند، در این راستا هدف عربستان سعودی در هماهنگی و همراهی با غرب سعی در «حفظ وضع موجود» و متعادل کردن بازیگران تجدیدنظرطلب و جلوگیری از سرایت آنها به داخل کشور بوده است. گرایش عربستان به ثبات منطقه ای از بی ثباتیها و تحولات متغیر سال های گذشته در منطقه تاثیرپذیر بوده و بخصوص موج بیداری اسلامی موجبات تشدید این وضعیت را فراهم آورده است. در سطح منطقه ای، عربستان نسبت به افزایش نقش ایران در افغانستان، لبنان، فلسطین و به ویژه عراق نگران است. تحولات چند سال گذشته در منطقه که موجب افزایش نفوذ جمهوری اسلامی و شیعیان شد، اسباب نگرانی پادشاهی سعودی در مورد کاهش نفوذ در منطقه و همچنین تاثیرگذاری این فاکتور بر وضعیت داخلی را فراهم آورده است. عملکرد ریاض در مورد سوریه نیز در راستای سیاست کنترل قدرت ایران در منطقه قرار دارد.
در واقع موقعیت عربستان در منطقه از دو سو به شدت تحت فشار قرار گرفته است. از یک طرف از سوی جمهوری اسلامی ایران که با همراهی با موج اسلامگرایی و آزادیخواهی ملت ها به نفوذ خود در منطقه افزوده و در تقابل با غرب در مقابل استراتژی های منطقه ای عربستان نیز قرار گرفته است. ضمن اینکه با گسترش اقبال به تشیع در منطقه به مبارزه جدی با وهابیت برخاسته است. و از طرف دیگر از سوی ترکیه و قطر که با بر عهده گرفتن بخشی از استراتژی منطقه ای آمریکا، جایگاه عربستان را در اتحاد ویژه اش با غرب تهدید می کنند. توفیق قطر و ترکیه در برقراری ارتباط با نیروهای انقلابی کشورهایی چون تونس، لیبی و حتی یمن در شرایطی که مقامات عربستان به علت حمایت غیر دور اندیشانه خود از حاکمان دیکتاتور این کشورها، به چهره ای منفور تبدیل شده اند، خطر بزرگی را برای موقعیت منطقه ای عربستان گوشزد می کند.
با توجه به این مسئله مقامات ریاض می کوشند تا پس از شکست های پیاپی و در شرایط سخت داخلی، با تحدید قدرت منطقه ای ایران تجدید قوا کنند. در این راستا مسئله سوریه در مرکز توجهات قرار دارد. بالطبع این استراتژی در طول سیاست های غرب نیز قرار دارد و مورد حمایت ترکیه و قطر نیز می باشد.
البته شرایط خاص غرب ناشی از بحران های سیاسی و اقتصادی اروپا و آمریکا، میدان گسترده ای را در اختیار عربستان گذاشته است. همچنین مخالفت های روسیه و چین در شورای امنیت و انتخابات قریب الوقوع آمریکا نیز مزید بر علت شده تا حرکت مستقیمی از سوی غرب صورت نگیرد.
بر این اساس مقامات غربی نیز دست به دامن قدرت های منطقه ای مخالف سوریه هستند تا شاید از طریق بالا بردن سطح اغتشاشات داخلی در این کشور با کمترین هزینه بین المللی بتوانند بشار اسد را ساقط کنند. در این رابطه نقش عربستان به عنوان سامان دهنده نیروهای شبه نظامی در داخل سوریه و لبنان قابل توجه است. از سوی دیگر تفرقه افکنی این کشور در میان احزاب و گروه های عراقی به منظور برکناری نخست وزیر عراق نیز قابل تامل است.
و اما آنچه در پایان می توان متذکر شد این مطلب است که دولت عربستان در شرایط بغرنج سیاسی خود وارد بازی خطرناکی شده است که در صورت شکست می تواند به کلی موقعیت منطقه ای اش را نابود کرده و پس از آن تغییرات اساسی را در داخل کشور به دنبال بیاورد. بازی ای که دوحه و آنکارا علی رغم عملکرد مشابه در رابطه با عراق و سوریه، به علت تاکتیک های متفاوت در دیگر کشورهای منطقه با آرامش خاطر بیشتری بدان ادامه می دهند.
پایان پیام/
نظر شما