آیت الله حق شناس؛ اخلاق مجسم اسلام

نخستین چیزی که یک استاداخلاق بدان نیازمند است نورانیت و معنویت قلب و روح است استاد اخلاقی که خود نورانیت نداشته باشد، اخلاقش نیز همان اخلاق و احکام خشکی می شود که تاثیرگذار نیست.

حجت الاسلام رضا تاج آبادی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران و مسئول نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه علوم پزشکی آزاد تهران و از شاگردان آیت الله حق شناس، در توصیف شخصیت روحانی و عرفانی این استاد اخلاق به خبرنگار شبستان گفت: آیت الله حق شناس سوخته عشق خدا بود و روحی نورانی داشت. ارتباط او با جوانان، ارتباطی باطنی و معنوی بود و از آنجا که جوان روح پاکی دارد این سنخیت روحی باعث می شد تا جوانان بتوانند با پیرمردی 80 یا 90 ساله ارتباط و انسی غیرقابل وصف داشته باشند. موعظه های ایشان نیز برخاسته از همین روح پاک و مطهر بود و به همین دلیل در روح پاک جوانان تاثیر داشت؛ آن سخن کز دل برآید/ لاجرم بر دل نشیند.

وی افزود: آقای حق شناس، اخلاق مجسم اسلام بود. اگر ما بخواهیم اخلاق اسلامی را به صورت یک انسان ترسیم کنیم ایشان اخلاق مجسم بود، چرا که تمام سجایای اخلاقی را در خود پیاده کرده بود و به همین دلیل جوان و غیرجوان جذب او می شدند. بسیاری از افرادی که با آیت الله حق شناس آشنا می شدند به سبب ارتباط و انس با ایشان به معارف اسلامی علاقه مند شده و برای کسب این معارف یا وارد حوزه های علمیه می شدند و یا با استفاده از معنویت و نور ایشان به سمت معارف اسلامی حرکت می کردند.

 

 بسیاری از شاگردانش دانشجو بودند

این عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران تصریح کرد: بسیاری از شاگردان آقای حق شناس دانشجو بودند هر چند جوانان غیردانشجو نیز در میان آنها فراوان بود هر یک از شاگردان ایشان نیز منشاء اثری در جامعه بودند و هستند. از جمله شاگردان این استاد اخلاق می توانم مرحوم سیدعلی نجفی را نام ببرم که شخصاً از ایشان شنیدم که می فرمود: خورشیدهایی که در قلب ما روشن شد از برکت وجود آقای حق شناس بود. حجت الاسلام جاودان یا آقای ابوترابی (حجت السلام سیدمحمدحسن ابوترابی نماینده مجلس) نیز از جمله شاگردان آیت الله حق شناس بودند.

 

فکر می کنید درسهای حوزه آدم را بالامی برد؟ 

حجت الاسلام تاج آبادی در رابطه با باید و نبایدهای یک استاد اخلاق تصریح کرد: نخستین چیزی که یک استاداخلاق بدان نیازمند است نورانیت و معنویت قلب و روح است چرا که این نورانیت، عامل زنده شدن اخلاق است و به آن روح می بخشد. استاد اخلاقی که خود نورانیت نداشته باشد، اخلاقش نیز همان اخلاق و احکام خشکی می شود که تاثیرگذار نخواهد بود.

شاگرد آیت الله حق شناس در بیان خاطراتی از استاد خود گفت:بیاد دارم که آقای حق شناس از خاطرات خود با حضرت امام در فیضیه برای ما می فرمودند. از جمله تعریف می کردند که ما در فیضیه مشغول تحصیل بودیم و از تهران مهمان های زیادی برای ما می آمد و گاه از درس و بحث می افتادیم. حضرت امام معمولا یک ساعت قبل از مغرب و عشا در حیاط فیضیه می نشستند و طلاب دور آقا جمع می شدند و بحث می کردند تا وقت نماز. سپس نمازجماعت را پشت آقاسید محمدتقی خوانساری اقامه می کردند و تشریف می بردند. روزی ایشان روبروی حجره ما نشسته بودند من خدمتشان رسیدم و گفتم آقا از تهران مهمانانی برای ما می آیند و ... و ما فرصت درس و بحث را از دست می دهیم. حضرت امام فرمودند: آقای حق شناس برایشان حدیث بخوان برایشان حدیث بخوان؛ شما فکر می کنید این درس هاست که انسان را بالا می برد؟ همین خدمت به خلق خدا است که انسان را به کمال می رساند.

 

شما می توانید اسلحه بلند کنید؟

همچنین می فرمودند: زمان جنگ و دوران دفاع مقدس یک موقع خدمت امام رفتم و گفتم آقا من در مدرسه امین الدوله درس اخلاق می دهم و ... اما اگر اجازه بدهید به جبهه بروم!؟ هر چه شما بفرمایید! یعنی تا این حد مطیع و تسلیم امام بودند. با وجود اینکه ایشان مجتهد بود و چند اجازه اجتهاد ایشان را من شخصا دیده بودم؛ حضرت امام فرمودند: آقای حق شناس مگر شما می توانید اسلحه بلند کنید؟ چون ایشان بیمار بود و بدن نحیفی هم داشتند. آقای حق شناس در پاسخ امام عرض کرده بودند بله آقا یک روز اسلحه ای را بلند کردم و گلنگدن را کشیدم اما به جای اینکه من آن را شلیک کنم اسلحه من را پرتاب کرد! حضرت امام خنده ای کردند و فرمودند نه شما برو همان اخلاقت را بگو.

 

اگر این مسجد را از ما بگیرند شیرینی پخش می کنم

حجت الاسلام تاج آبادی در رابطه با عدم تعلق ایشان به دنیا نیز یادآور شد: آیت الله حق شناس دلبسته هیچ چیز در این دنیا نبود بلکه تمام وجودش را خدا پر کرده بود. ما سال 61- 60 در مدرسه شهید بهشتی(سپهسالار قدیم) که پشت مدرسه مروی است، تحصیل می کردیم . تولیت مدرسه با آیت الله حق شناس بود که علاوه بر اجتهاد، فیلسوف هم بودند. بعدها برخی شیطنت کردند و مدرسه را از ایشان گرفتند. طلاب مدرسه نیز به مدرسه امین الدوله که تبدیل به حوزه شده بود و درس و بحث در آن برپا بود منتقل شدند. پس از این اتفاق آقای حق شناس روزی به من گفتند: داداش رضا (تکه کلام ایشان داداش جون) بود اگر یک روز این مسجد را هم از من بگیرند من شیرینی می دهم یعنی برخی تصور می کنند اگر مدرسه را با مکر و حیله از ما گرفتند من ناراحت می شوم در حالیکه اگر مسجد را هم از ما بگیرند و بگویند مسجد نرو من شیرینی پخش می کنم. این جایگاه ایشان در عدم تعلق به دنیا بود. 

 

داستان مهمانی رفتن استاد حق شناس به صرف آبگوشت پلو

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران خاطرنشان کرد: ایامی که در قم سکونت داشتم حضرت آقا روزی من را درخیابان ارم دیدند و و صدا زدند. پس از سلام و احوالپرسی گفتند: بیا بریم خونتون به ما نهار بده! ما هم کلی خوشحال شدیم و به اتفاق به منزل رفتیم. از شب گذشته کمی آبگوشت باقی مانده بود و کمی هم برنج داشتیم. ما در خانه به این غذا می گفتیم« آبگوشت پلو!» آقای حق شناس هم وضع معده شان خوب نبود و من ازقبل از این مسئله باخبر بودم. بنابراین در منزل سفارش کردم که کباب برای ایشان آماده کنند. اماآقاگفتند هر چه دارید بیارید که بخوریم. من گفتم آقا یک ساعت به ما فرصت بدهید ما غذایی آماده کنیم.اما ایشان گفتند هر چه دارید بیاورید ما هم آوردیم و ایشان میل کردند. بعد از آن تا دو سه سال، هر وقت ما را می دیدند می فرمودند: داداش جان عجب غذای خوشمزه ای به ما دادید. ما شرمنده می شدیم اما ایشان واقعیت را می گفت یعنی تا این حد کریم و بزرگوار بودند.

وی خاطرنشان کرد: ایشان یک لحظه وقت را تلف نمی کردند. یا مطالعه می کرد یا ذکر می گفت، یا موعظه می کرد یا زیارت عاشورا می خواند. شاگردان هم که دور هم می نشستند، آقا خطاب به بزرگترها که سابقه بیشتری در درس و بحث داشتند می فرمود که برای بقیه تفسیر بگویید! نگذارید وقت اینها تلف شود.

پایان پیام/
 

کد خبر 137606

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha