خبرگزاری شبستان: پس از اینکه معلوم شد طبق سنت الهی که در همه زمان ها و مکان ها جاری است، سنت غیبت نیز امری حتمی و ناگزیر است،سخن در باب تطبیق غیبت با مصداق آن به میان می آید. تطبیق بدین معناست که اصل را مصداق یابی کنیم و بفهمیم که مصداق اصل غیبت کیست. مرحوم شیخ صدوق پس از اثبات اصل غیبت، به تطبیق آن از نظر افراد وفِرَق مختلف اشاره می کند و نشان می دهد که افرادی چون عمرابن خطاب و فرقه ای چون کیسانیه چگونه در امر تطبیق اصلِ غیبت بر خطا رفته اند.شیخ صدوق در این میان به شاعری بنام حمیری نیز اشاره می کند که پس از دریافتن مصداق واقعی اصل تطبیق، شعری در باب آن می سراید.
"و چون عموم مسلمانان، امر غیبتى را که به جهت الهى واقع مىشود و پیامبر(ص) بدان تصریح فرمودهاند، صحیح مىدانند، بعضى در تطبیق غیبت با حجّت الهى اشتباه کرده و غیبت را در غیر موضع خود قرار دادهاند، و نخستین ایشان عمربن خطّاب است، زیرا او وقتى رسول اکرم(ص) رحلت فرمود، گفت: به خدا سوگند محمّد نمرده است، بلکه غیبت کرده است همچنان که موسى از قومش غیبت کرد و به زودى این غیبت سر آمده و پیامبر ظاهر می شود.
چنان که از مشایخ مدینه روایت است که گفتهاند: چون رسول خدا وفات کرد، عمربن خطّاب پیش آمد و گفت: به خدا سوگند که محمّد نمرده است بلکه غیبت کرده است همان گونه که موسى از قومش غیبت اختیار کرد و به زودى پس از غیبتش آشکار خواهد شد و پى در پى این گفتار را تکرار مىکرد تا آنکه مردم پنداشتند او دیوانه شده و عقلش زایل گشته است. آنگاه ابو بکر در حالى که مردم گرد عمر را گرفته بودند و از گفتارش اظهار تعجّب مىکردند سر رسید و گفت: اى عمر! به خود آى و از این سوگندى که مىخورى باز ایست که خداى تعالى در کتابش به ما خبرداده و فرموده است: اى محمّد "تو میمیرى و ایشان هم خواهند مرد" عمر گفت: اى ابوبکر! آیا این آیه در کتاب خداست؟ ابوبکر گفت: آرى، خدا را گواه مىگیرم که محمّد مرده است و عمر حافظ قرآن نبود.
کیسانیّه
بعد از عمر طائفه کیسانیّه در این اشتباه افتادند و ادّعا کردند که این غیبت از آن محمّدبن حنفیّه- قدّس اللَّه روحه- است و سیّدبن محمّد حمیرىّ بدان گروید و در باره آن گفت:
ائمّه چهار و همه از قریش ولاتند و هستند با هم سوا
علىّ و پس از او 3 فرزند وى که هستند أسباط و هم أوصیا
یکى سبط ایمان و نیکى و حلم دگر سبط افتاده در کربلا
و سبطى که حیّ است و قائد شود به جیشى که بینى به پیشش لوا
به غیبت زمانى به رضوى رود کنارش مهیّا عسلها و ما
و باز سیّد(ره) درباره او گوید:
اى درّه رضوى که حبیبم در توست آن مهدى هادى و نهانم در توست
گر غیبت او درگذرد از صد قرن مىآید و من چشم امیدم بر توست
و باز سیّد(ره) درباره او گوید:
ألا اى نسیمى که رضوى روى رسانى به کوى حبیبم سلام
و گویى فدایت شوم اى وصىّ! فزون شد به رضوى درنگ و مقام
گذر کن به جمعى که نامیدهاند تو را جانشین رسول و امام
که فرزند خوله به غیب اندر است زمینى نپوشانده از وى عظام
پس پیوسته سیّد حمیرى در امر غیبت گمراه بود و اعتقاد او آن بود که محمّد ابن حنفیّه غیبت کرده است تا آنکه به لقاء امام صادق(ع) نائل آمد و علامت هاى امامت را در او دید و نشانههاى وصایت را در او مشاهده کرد و از ایشان از امر غیبت پرسش کرد. امام صادق(ع) فرمود: آن حقّ است و لیکن غیبت در دوازدهمین ائمّه(ع) واقع مىشود، و سیّد را از مرگ محمّد بن حنفیّه آگاه فرمود: و اینکه پدرشان امام محمّد باقر(ع) شاهد به خاک سپردن او بوده است. در این هنگام که حقّ بر سیّد روشن شد از آن عقیده برگشت و از اعتقادش استغفار کرد و به حقّ گرائید و به مذهب امامى درآمد.
حیّان سرّاج گوید از سیّد بن محمّد حمیرى شنیدم که مىگفت: من از غالیان بودم و به غیبت محمّد بن حنفیّه اعتقاد داشتم و در این گمراهى زمانى را به سر بردم تا آنکه خداوند به واسطه امام جعفر صادق(ع) بر من منّت نهاد و از آتش نجاتم داد و به صراط مستقیم هدایتم کرد و پس از آنکه به واسطه دلائلى که از او مشاهده کردم، دانستم که او حجّت خدا بر من و همه اهل زمانه است و اینکه او امامى است که خداوند طاعتش را فرض و پیرویش را واجب کرده است، به ایشان عرض کردم اى فرزند رسول خدا! در باب غیبت و درستى آن اخبارى از پدرانتان به ما رسیده است، بفرمائید این غیبت درباره کدام امام است؟ فرمود:
غیبت در ششمین فرزند من است که او دوازدهمین ائمّه بعد از رسول خدا است، اوّل ایشان امیر المؤمنین علیّ بن ابى طالب و آخر ایشان قائم به حقّ بقیّة اللَّه در زمین و صاحب الزّمان است. به خدا سوگند اگر در پس پرده غیبت به اندازه عمر نوح بماند از دنیا نرود تا ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد نماید، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد. سیّد حمیرىّ گوید وقتى این مطالب را از مولاى خود امام جعفر صادق(ع) شنیدم، به دست آن حضرت توبه کردم و قصیده خود را سرودم که آغازش چنین است:
چو دیدم که مردم به گمراهىاند دوان آمدم تا به کوى امام
و نام خدا بر زبان بردمى و جعفر هدایت نمودم تمام
و دینى گرفتم که باطل نبود مرا وارهانید از بند و دام
و گفتم ببخشا که گویا بدم زمان درازى به کیش خخام
و من تائبم از گناهان خویش هم امروز گشتم به دین سلام
و غالى نباشم به ایّام عمر نگیرم به آئین سابق مقام
نگویم محمّد به رضوى در است مذمّت کند گو که نادان مدام
و لیکن محمّد ره خود گرفت نگوید گناهش مگر مرد خام
و مأواى او بىگمان جنّت است کنارش نگر اولیاى کرام
تا آخر قصیده و آن قصیدهاى طولانى است و بعد از آن قصیده دیگرى سرودهام که چنین است:
اى راکب جانب مدینه! بشنو سخن از من کمینه
گر حقّ بکند تو را هدایت بینى ششمین امام و رایت
جعفر که ولیّ اعظم اوست فرزند مهذّب وصى اوست
آنگه به ادب بگو که گوید: سیّد نه طریق حقّ نپوید
داند که تویى امین ایزد از وى نه ثواب آنچه سر زد
ابن الحنفیّهاى که گفتم من خشم شما بدان نجستم
لیکن به روایت از علىّ بود صدق سخنش در او جلى بود
گفتا که ولىّ رود به غیبت یک چند نهان شود ز رؤیت
میراث امامتش شود بخش گویا که به خاک رفته در نقش
لیکن پى غیبتش امید است پایان شب سیه سپید است
با نصرت حقّ ز کعبه آید با عدّه و عدّه سر آمد
بر جانب دشمنان بتازد کار همه ناکسان بسازد
ابن الحنفیّه هم چنان بود از دیده مردمان نهان بود
گفتیم که اوست قائم حقّ عدل است به سایهاش محقّق
اکنون سخن تو عین حقّ است فرموده تو که نیست صدق است
و اللَّه که کلام تو دلیل است برهان مخاصمت علیل است
دانم که ولىّ امر او نیست روحم به طرب به سوى او نیست
قائم پس از این زمان بیاید غیبت به زمانهاش بباید
در غیب به سر برد زمانى مالک به زمین شود به آنى
دین دارى من چنین ستوده هرگز نشوم ز حقّ رمیده
این حدیث را حیّان سرّاج که خود از کیسانیّه است روایت کرده است، و چون مرگ محمّد بن علىّ ابن حنفیّه به وقوع پیوسته، نمىتوان غیبتى که در اخبار روایت شده است منطبق با او دانست.
روایات درگذشت محمّد ابن حنفیّه
حسین بن مختار مىگوید حیّان سرّاج بر امام جعفر صادق(ع) وارد شد و آن حضرت فرمود: اى حیّان! اصحابت در باره محمّد ابن حنفیّه چه مىگویند؟
عرض کرد مىگویند او زنده است و روزى مىخورد. امام صادق(ع) فرمود:
امّا پدرم محمّدباقر(ع) برایم بازگو کرد که وى در زمره کسانى بوده است که در بیمارى او به عیادتش رفته و در احتضارش چشمان او را بسته و بعد از وفاتش، او را به خاک سپرده و زنانش را پس از وى به شوهر داده و ارثش را خود تقسیم کرده است. حیّان عرض کرد: اى اباعبداللَّه! مثل محمّد ابن حنفیّه در این امّت، مثل عیسى بن مریم است که وضعیّت او بر مردم مشتبه شد. امام صادق(ع) فرمود: آیا وضعیّت او بر دوستانش مشتبه شده یا بر دشمنانش؟ عرض کرد بر دشمنانش. امام فرمود: آیا مىپندارى که ابوجعفر محمّدباقر(ع) دشمن عمویشمحمّد ابن حنفیه بوده است؟ عرض کرد خیر. آنگاه امام صادق(ع) فرمود: اى حیّان! شما از آیات خدا روى گردانیدید و خداى تعالى فرموده است: "به زودى به کسانى که از آیات ما روى بر مىگردانند کیفر بدى مىدهیم زیرا آنها منحرف بودند."
و امام صادق(ع) فرمود: محمّد ابن حنفیّه وفات نکرد تا آنکه اعتراف به امامت علىّ بن الحسین امام سجاد(ع) نمود و وفات ابن حنفیّه در سال هشتاد و چهار هجرى واقع شد.
حنان بن سدیر از پدرش و او از امام محمّدباقر(ع) روایت کند که فرمود: من به محمّد ابن حنفیه وارد شدم در حالى که زبانش بند آمده بود و به او دستور دادم که وصیّت کند و او نتوانست اجابت کند. گفتم طشتى بیاورند که در آن خاک نرمى ریخته باشند و آن طشت در مقابل او قرار داده شد و گفتم با انگشت روى آن بنویسد، و او با انگشتش روى آن خاک نوشت، و من آن را در صحیفهاى استنساخ کردم.
م.شرف
پایان پیام/
نظر شما