به گزارش خبرنگار شبستان، کتابی با عنوان "مردی که سایه نداشت" از جمله کتب است که درباره خرمشهر نوشته شده است. این کتاب که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است،داستان زندگی و مبارزات شهید محمد جهان آرا را بیان کرده است.
این کتاب مشتمل است از 3 بخش و هر بخش شامل یک داستان است. در داستان اول این کتاب راوی داستان که شریف نام دارد و از اهالی خرمشهر است، شرح زندگی خود را برای ما بیان می کند .در داستان دوم شریف جریان آشنایی خود با محمد جهان آرا را تعریف می کند. محتوای داستان سوم که بخش اصلی کتاب است، زندگی شهید جهان آرا و فعالیت او در زمان اشغال خرمشهر است .
نام خرمشهر ناخودآگاه آدم را یاد «ممد»می اندازد که نبود تا ببیند شهر آزاد گشته و خون یارانش پر ثمر گشته است . «ممد » به هنگام «کاشت» بذر فتح را پاشید و فرماندهی «داشت» را بر عهده داشت و اگر او نبود ، برداشت هم نبود اما... اما «برنداشت» نبود موقع «برداشت» ... نبود!
سردار سپاه اسلام شهید محمد جهان آرا ، فرمانده شجاع سپاه خرمشهر را مردم از زمان شاه می شناختند که با وجود سن کم ، ساواک خرمشهر را بیچاره کرده بود ، همه جا اثری از او و ردپای او بود اما برای یافتنش در به در بودند و وقتی به او رسیدند که با صدها محمد جهان رای جوان ، انقلابی و پای در رکاب امام خمینی رو به رو بودند. اما مردم قدر «ممد » را از تابستان 59 فهمیدند که بوی فتنه و آتش افروزی دشمن بعثی علیه وطن را شنید و تک و دست تنها ، جوانان را بسیج کرد که «چه باید کرد» و همه دیدند که چه کرد ! اگر چه جهان آرا موقع برداشت و آزادی خرمشهر در کنار یارانش نبود اما در « جنات النعیم » شاهد فتح بود و الان ، مردم قدردان «ممد» اند .
سهیلا عبدالحسینی جریان آشنایی یک جوان خرمشهری با شهید جهان آرا را برای ما بیان می کند. داستان های این کتاب از زبان همان جوان خرمشهری که شریف نام دارد بیان می شود.
کتاب مردی که سایه نداشت از 3 داستان تشکیل شده است. بخش اول کتاب قصه من نام دارد و شریف که یک جوان خرمشهری است داستان زندگی خود و آشناییش را با محمد جهان آرا برای ما بیان می کند.
شریف در داستان دوم فعالیت های سیاسی جهان آرا را برای ما بیان میکند، علاوه بر این در این داستان جریان شکنجه های شریف توسط نیروی ساواک برای لو دادن جهان آرا مطالعه میکنیم.
داستان سوم که داستان انتهایی کتاب است قصه او نام دارد، در این داستان راوی به بیان فعالیتهای محمد جهان آرا در جریان آزادسازی خرمشهر می پردازد و ما را با رشادتها و دلاوریهای این شهید بزرگوار آشنا میکند.
در بخشی از این کتاب آمده است: چند نفر از خانم های کانون قرآن، قصد داشتند به دیدار امام بروند. محمد از آنها خواست، وضع شهر را برای ایشان توضیح دهند تا برایشان اسلحه، مهمات و نیرو بفرستند. از صدای محمد، موج تمنای یک دلاور تنهای شنیده می شد. بعد از سکوتی تلخ، دوباره گفت: «به مسئولان بگویید نیرو هم نمی خواهیم، فقط مهمات بدهید. ما با همین تعداد می توانیم مقاومت کنیم». یکی از خانم ها چادرش را روی صورتش کشید و گریه کرد.
گفتنی است،"کتاب مردی که سایه نداشت"شامل 70 صفحه با شمارگان این کتاب به 2000 نسخه توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای اولین بار به در تابستان1388 به چاپ رسید.
پایان پیام/
نظر شما