خبرگزاری شبستان: بر اساس آنچه در تاریخ ذکر شده است، زهرای مرضیه(س) پس از اطلاع از غصب فدک،با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد پیامبر(ص) رفته و در دفاع از حق خود و فراتر از آن دفاع از حق ولایت، خطبه ای بلیغ و بی نظیر در فصاحت و بلاغت ایراد فرمود که در این نوشتار بخشی از این خطبه(در دو قسمت) تقدیم ارادتمندان به ساحت یگانه بانوی بی همتای هستی می شود.
نماینده فاطمه(س) را از فدک بیرون کردند
ابیطاهر طیفوری در کتاب «بلاغات النساء» با دو سند خطبهی حضرت فاطمه سلاماللهعلیها را نقل کرده که در سند اول از زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب چنین نقل می کند: «قال: لما اجمع ابوبکر رحمه الله علی منع فاطمه بنت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و علیها فدک و بلغ فاطمه لاثت [1] خمارها [2] علی راسها و اقبلت فی لمه [3] من حفدتها [4] تطا (5) ذیولها (6) ما تخرم (7) مشتیها مشیه رسولالله- صلی الله علیه (و آله) و سلم- شیئا حتی دخلت علی ابوبکر و هو فی حشد (8) من المهاجرین والانصار، فنیطت (9) دونها ملاءه (10) ثم انت انه (11) اجهش (12) القوم لها بالبکاء، و ارتج (13) المجلس فامهلت حتی سکن نشیج (14) .... وقتی که ابوبکر به خلافت رسید، جلسهای تشکیل داد و فاطمه (س)دختر رسول خدا (ص) را از فدک که مال او بود منع نمود و نمایندهی او را از سرزمین فدک بیرون کرد. این خبر به فاطمه (س)رسید، بانوی دو عالم مقنعه و چادر بر سر مبارک گذاشته با عدهای از فرزندان خود و بنیهاشم به مجلس ابوبکر رفت و در حالی که اطراف چادرش به زمین کشیده میشد و راه رفتنش مثل راه رفتن رسول خدا (ص) بود، بر ابوبکر، که در جمعی از مهاجرین و انصار بود وارد شد و بعد پرده کشیده شد و او پشت پرده قرار گرفت. سپس آه طولانی کشید که حضار را به گریه انداخت و مجلس را موج گریه فرا گرفت و یک مقدار صبر کرد، تا اینکه گریهها و بغض گلوهای مردم تمام و از گریه ساکت شدند.
پیش از رسالت پدرم چگونه می زیستید؟
فاطمه (س) کلام خود را با حمد و ثنای بر خدا و درود و تحیات بر رسول او شروع کرد، دفعهی دوم مردم گریه کردند، وقتی که ساکت شدند سخن شریف خود را این گونه شروع فرمود: ای مردم! شما را از میان خودتان پیامبری آمد که رنج و ناراحتی شما بر او دشوار بود، در تربیت شما حریص و مشتاق و بر مؤمنین دلسوز و مهربان بود. اگر از جهت حسب و نسب بخواهید، میدانید که او پدر من است، نه پدر شما [22] و برادر پسر عموی من علی علیهالسلام است، نه برادر مردان شما و او به خوبی رسالت خود را به جهانیان رسانید و کافران و بت پرستان را اندرز و بیم داد، از مسلک و روش مشرکین روی گردانید و بر گردن آنها ضربهای زد و گلوی آنها را فشرد و با حکمت و موعظهی نیکو به راه پروردگارش دعوت فرمود و بتها را درهم شکست و سرهای (دلیران قریش) را بر خاک مذلت افکند تا اینکه آنها را پراکنده ساخت و به هزیمت و گریختن وادار نمود، (در نتیجه پردههای ظلمانی شک و کفر برطرف گردید، و چهرهی حق و حقیقت چون صبح روشن آشکار و نمایان گشت، زبان پیشوای دین گویا شد و شیاطین و کارشکنان و پیروان آنها لال و خاموش گشتند و طرفداران نفاق هلاک شدند، گره های کفر و شقاق گشوده گردید، در حالی که در پرتگاه آتش دوزخ قرار داشتند.شما از ضعف و زبونی مانند جرعهی آبی برای هر نوشنده و طعمهای برای خورنده و پارهی آتشی برای هر شتابنده (که به سراغ آتش آید) بودید و زیر پای ملل دیگر لگد کوب میشدید. شما آبهای گندیدهی گودالهایی را که به بول و سرگین شتران آلوده بود مینوشیدید، و از برگ درختان تغذیه مینمودید. و از پستی و حقارت بیم آن داشتید مردمیکه در اطراف شما بودند به یک چشم بهم زدن شما را بربایند (این وضع و حال شما پیش از پیامبر(ص)بود). پس خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت وجود مقدس (محمد صلی الله علیه و آله و سلم) از همهی بدبختیها نجات بخشید، با اینکه خود او (پیامبر) با مردان شجاع و عربهای گرگ صفت و سرکشان یهود و نصاری درگیر و گرفتار بود.
کینه های درونی و نفاقتان با رحلت پیامبر آشکار شد
و هر موقعی که مخالفین او آتش برای جنگ شعلهور میساختند، خداوند آن را خاموش میکرد، و چنانچه گردنکشی چون شاخ شیطان ظاهر میشد و یا اژدهایی از مشرکین (مانند عمر وبن عبدود) دهان باز میکرد، برادرش علی علیهالسلام را در کام آن میانداخت، و او نیز از آن ورطهی هولانگیز برنمیگشت مگر موقعی که کلهی او را با مشت پولادینش میکوفت و شعلهی آتش جنگ را با شمشیر سرافشانش خاموش میساخت، او این همه سختیها را در راه خدا متحمل میشد و در انجام اوامر خداوند نهایت کوشش را بکار میبرد، به ذات خدا قسم که او از هر جهت به رسول خدا نزدیکتر و سرور اولیاء الله بود و همیشه دامن همت به کمر زده و خیرخواه، جدی و زحمتکش در انجام دستورات خدا و رسولش بود، در صورتی که شما در چنین مواقعی در رفاه و آسایش، بسر برده و خوشحال و شادمان و در امان و آسوگی بودید. تا اینکه خدای تعالی خانهی جاودانی انبیا و جایگاه برگزیدگان را برای پیامبرش اختیار نمود، کینههای درونی و نفاق شما ظاهر گشت و جامهی دین مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومایه دعوی نبوغ کردند، شتر باطل گریان به صدا درآمد و در صحن خانههایتان جولان نمود، شیطان از کمینگاه خود در حالی که شما را به سوی خود میخواند سرکشید، و دید که چه زود دعوتش را پذیرفتید، و برای خوردن فریب او (شیطان) چقدر آمادهاید، و به حرکت و قیام وادارتان نمود و شما را سبک و چالاک یافت و به خشم آورد و خشمگینتان دید، لذا شتری را داغ زدید که از آن شما نبود (خلافت را غصب کردید) و آن را در غیر آبشخور وارد نمودید، در حالی که از عهد و پیمان و قرار (غدیر خم) چیزی نگذشته و زخم ما بهبود نیافته بود، و پیکر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خاک سپرده نشده بود، که شما به بهانهی ترس از وقوع فتنه پیشدستی کردید (و خلافت را غصب نمودید).
آیا من باید درباره ارث پدرم، زور بشنوم ؟
بدانید که در فتنه افتادید، همانا جهنم کافران را فرا گرفته است! وای بر شما و شما را چه به این کار و چرا و چگونه چنین کردید؟ به کجا میروید! در حالی که کتاب خدا پیش روی شماست، کتابی که مطالب و امورش هویدا و احکامش درخشان و نشانههایش روشن، و نواهیش آشکار و اوامرش واضح است، و شما آن را پشت سر خود انداختید! آیا قصد اعراض از قرآن را دارید؟ و یا به غیر قرآن میخواهید داوری کنید، و حکم غیر قرآن برای ستم کاران چه بد عوضی است، و هر که جز اسلام دین دیگری اختیار کند، از او پذیرفته نمیشود و در قیامت جزء زیانکاران خواهد بود. پس از آن چندان درنگ نکردید که این شتر (خلافت غصبی) آرام گیرد و مهار کردن آن آسان شود، آتش فتنه را برافروختید و آن را شعلهور ساختید (هنوز چند روز از غصب خلافت نگذشته بود که فدک را غصب کردید) به بانگ شیطان گمراه کننده پاسخ دادید و چراغ تابناک دین را خاموش ساخته و سنتهای پیامبر برگزیده را مهمل گذاشتید و به بهانهی گرفتن کف شیر، خود شیر را زیر لب و پنهانی میخورید، و ما نیز در برابر آن نیرنگهای شما شکیبایی میکنیم، مانند شکیبایی کسی که زخم خنجر بخورد و یا نیزه در شکمش فرو رود. شما چنان میپندارید که ما از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ارث نمیبریم آیا با چنین گمانی حکم جاهلیت را دنبال میکنید؟ و برای اهل یقین چه حکمی بهتر از حکم خداست؟ای مسلمانان و ای مهاجرین [23] آیا باید من دربارهی ارث پدرم مغلوب شوم، و زور بشنوم؟ ای پسر ابیقحافه آیا در کتاب خدا چنین حکمی است که تو از پدرت ارث ببری، و من از پدرم ارث نبرم؟ حقا که چیزی عجیب و حیرتانگیز آوردهای؟ اینک ای ابوبکر این تو این شتر مهار زده و جهاز بر پشت (سرزمین فدک را) بگیر و ببر که در روز حشر ترا دیدار خواهد کرد و در آن روز چه نیکو حاکمی است خداوند، و چه نیکو زعیمی است محمد- صلی الله علیه و آله و سلم- و چه نیکو وعده گاهی است قیامت که در آن روز اهل باطل زیانکاراند و پشمیانی، شما را سودی نخواهد بخشید، بر هر چیزی جای و قرارگاهی است، و به زودی خواهید دانست که عذاب خوار کننده چه کسی را رسد و عذاب جاودانی بر که وارد شود.
پدر! پس از تو امت از عهد و پیمان خود برگشتند
فاطمه سلاماللهعلیها پس از اتمام حجت بر حاضران در مجلس، روی به جانب قبر مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گردانید و دردها و رنجهایی که در دل داغدار جمع شده بود، چنین اظهار داشت و انشا فرمود: پدرجان پس از تو خبرهایی شد و گرفتاریهای سختی روی داد که اگر تو بودی و آنها را میدیدی مشکل چندان مهم نبود. ما دچار فقدان تو شدیم، مانند زمینی که بدون باران بماند، پس از تو نظام امور امت مختل گردید و آنها از عهد و پیمان خود برگشتند، موقعی که تو از انظار پنهان شدی! پس از اینکه تو رحلت نمودی و پردهی خاک جلوی تو حائل گردید، مردانی که از تو برای ما کینههایی در دل داشتند آشکار کردند. بعضی دیگر هم به ما ترش رویی کرده و ما را خفیف و سبک شمردند، چون تو درگذشتی آنچه روی زمین بود تاراج گردید، تو مانند ماه چهارده و چون نوری بودی که از آن روشنی میجستند و از جانب پروردگار کتابهایی برای تو نازل میگشت. جبرئیل با آیات قرآن به ما انس میداد و با فقدان تو تمام خیرات از ما پنهان گردید. ای کاش پیش از تو مرگ ما را با خود میبرد، پیش از اینکه تو رحلت کنی و پردها میان ما و تو حائل شوند. ما چنان بلا و مصیبت دیدیم که هیچ اندوهگین و مصیب زدهای از عرب و عجم چون ما نباشد.
خطبهی حضرت زهرا(س) را بنابر روایتی ابن ابیالحدید نیز در جلد 16 شرح نهجالبلاغه خود آورده است. و نیز در سند دوم، ابیطاهر طیفوری با شش سند به نقل از زینب بنت الحسین [24] میگوید: «قالت لما بلغ فاطمه سلاماللهعلیها اجماع ابوبکر علی منعها فدک لاثت (1) خمارها (2) و خرجت فی حشده (3) نسائها و لمه (4) من قومها، تجر اذ راعها (5) ما تخرم (6) من مشیه رسولالله- صلی الله علیه (و آله) و سلم- شیئا حتی وقفت ابوبکر و هو فی حشد من المهاجرین (7) والانصار فانت انه (8) اجهش (9) لها القوم بالبکاء فلما سکنت فورتهم (10) قالت: ابدا بحمد الله ...وقتی که فاطمه سلاماللهعلیها با خبر شد که ابوبکر فدک را از او گرفته و نماینده وی را از سرزمین فدک بیرون کرده است، مقنعه بر سر نموده و خود را با چادر پوشانیده و از منزل خارج شد، در حالی که اطراف او گروهی از زنان و عدهای از بستگانش گرفته بودند (به طوری که نوشتهاند) چنان قدم برمیداشت که گویی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم راه میرود. وقتی که وارد مسجد شد به ابوبکر که در میان مهاجرین و انصار بود برخورد. آه طولانی کشید که مردم بیاختیار متأثر شده و گریستند. فاطمه سلاماللهعلیها که چنین دید، اندکی سکوت فرمود تا مردم آرام گرفتند. به احترام وی پردهای کشیدند و دختر گرامی پیامبر پشت آن قرار گرفته فرمود: حمد و ستایش خدای را بر نعمتهایی که ارزانی داشت، شکر و سپاس به درگاهش که اندیشهی نیکویی در دل نگاشت و حمد و ثنا بر مواهب فراوان و عطایای بیشماری که بدون درخواست (بندگان) بخشش نمود، و بر نعمتهای کاملی که به همگان عنایت کرده و پی در پی بر ما ارزانی فرمود، چنان نعمتهایی که شمار آنها از عهدهی شمارش بیرون است، و از کثرت و فزونی جبرانناپذیر و پایانش از ادراک بشر فراتر، و بندگان را برای فزونی پی در پی نعمتها به سپاسگزاری دعوت فرمود و باب حمد را به روی آنان گشود تا نعمتهای خود را بر آنها بزرگ و فراوان گرداند. آن گاه فاطمه (س) روی مبارک را به اهل مسجد نموده و آنها را مخاطب قرار داده فرمود....
ادامه دارد//
نظر شما