به گزارش خبرگزاری شبستان، محسن تنابنده، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون درباره عواملی که باعث میشود برخی بازیگران به ورطه تکرار بیفتند،گفت: افتادن بازیگر به دام تکرار از خیلی جهات قابل بررسی است که به طور عمده می توان بخشی از آن را به خود بازیگر ربط داد و بخش زیادی را به شرایط سینما و تلویزیون، اگر بخواهیم ابتدا این موضوع را از نظر بازیگر آسیب شناسی کنیم به اعتقاد من بازیگر براساس کارهایی که رد می کند و در لحظات و اوقاتی که بیکار است، بازیگرتر است به این گونه که در این مدت بیکاری باید از خود مراقبت کند تا با انتخاب غلط به ضرر خود کار نکند. از آنجایی که اغلب بازیگران جز تعداد محدود انتخاب شونده هستند، این گزینش درست و حساب شده پیشنهادها برای بازیگر سخت است.
بازیگر «هفت دقیقه تا پاییز» افزود: بحث دیگری که به تکراری شدن برخی بازیگران دامن می زند این است که گاهی یک بازیگر می خواهد از این راه ثروتمند شود و همواره انرژی اش را به سمت پول معطوف می کند در این شرایط مجبور است اگر در نقشی موفق عمل کرده همان کاراکتر را به صورت سری دوزی در آثار مختلف تکرار کند و آثار ساده انگارانه را نیز بپذیرد. در این شرایط چنین بازیگری تفاوت بسیاری دارد با کسی که قصد دارد به واسطه بازیگری سرمایه دار معنوی شود به طوری که هم از لحاظ روحی و روانی از شغلش لذت ببرد و در راستای ایفای نقش های متفاوت بکوشد و امورات مالی خود را نیز بگذارند. پس بین این دو نوع بازیگر تفاوت زیادی وجود دارد.
بازیگر «ندارها» ادامه داد: بخش دیگر که در کلیشه شدن یک بازیگر اهمیت دارد شرایط سینما و تلویزیون، اعم از مخاطب کارگردان و تهیه کننده است، به گونه ای که وقتی یک بازیگر در نقشی موفق عمل می کند و مورد استقبال مخاطبان قرار می گیرد تا مدت ها پیشنهادهایی مانند آن از سوی کارگردان ها و تهیه کننده ها به سویش سرازیر می شود. استدلال آنها به این ترتیب است که حالا که فلان بازیگر در فلان نقش جواب داده چرا بخواهیم ریسک کنیم از همین بازیگر استفاده می کنیم که مورد توجه مخاطبان قرار گرفته در این شرایط گاهی بازیگر ناگزیر به پذیرش می شود و به دام تکرار می افتد.
تنابنده افزود: با توجه به اینکه سینما یک کار گروهی است و کاملاً همکاری وسیعی را می طلبد شاید نقص کلیشه شدن را می توان به سیاستگذاری فرهنگی نیز بسط داد به طوری که اغلب، فیلمنامه نویس به علت اینکه نمی تواند در حوزههای زیادی قلم بزند به تکرار در موضوعات و شخصیت ها می افتد البته بخشی از این موضوع به این برمی گردد که ما مواقعی به صورت هنرمندانه نمی توانیم از همه موضوعات حرف بزنیم.
بنا بر گزارش پایگاه سوره سینما، این بازیگر ادامه داد: هنر، به هر شکل وقتی درش تولید اندیشه و ایدئولوژی نباشد محکوم به فنا است. آثار ما گاهی به علت نداشتن چرایی، نداشتن فلسفه و انگیزه تولید اندیشه اغلب خام و سطحی ارائه می شوند. در صورتی که فیلمنامه ها با نبود شخصیت پردازی قرص و محکم رو به رو باشند نقش بازیگر سخت تر می شود به طوری که وقتی در فیلمنامه تنها سایهای از یک کاراکتر ترسیم شده باشد بازیگر باید کنکاش بیشتری در پرورش شخصیت کند و چون اغلب نویسندگی تخصص یک بازیگر نیست از اندوخته های خود برای دیالوگ ها و... استفاده می کند که این اندوختهها او را به سمت تکراری شدن هدایت می کند.
محسن تنابنده گفت: سینمای امروز ما سینمای بازیگر و کارگردان نیست، بلکه سینمای قصه است و روایت به طوری که تجربه ثابت کرده مخاطب به خاطر فلان بازیگر به تماشای فیلم نمیآید، آن چیز که او را به سینما میکشد مضمون و محتوای اثر است. فیلم هایی مانند «طلا و مس»، «اینجا بدون من» و... که با اقبال خوبی در اکران رو به رو شدند بر این ادعا تأکید می کنند که به علت کیفیت درام و بازیگریها مورد استقبال قرار گرفتند.
پایان پیام/
نظر شما