خبرگزاری شبستان: شاعر و نویسنده بزرگ آن کسی است که در توصیف سریرت و سجیت انسان ماهر بوده،تخیلات و افکار را به طرز خوش آیند به ساحت تقریر و بیان بگذارد.خانم پروین اعتصامی با کمال هنرمندی،تفکرات خود راجامه جمال پوشانیده و به زیورسخن آراسته وبا این اسلوب دلفریب به خوانندگان تقدیم کرده است.
خانم پروین توانسته است با اسلوب وشخصیت و آراء فلسفی و کلیات اخلاقی خویش از سایرین متمایز باشد. شعر او ، شعر اوقات و احوال و اشخاص نیست، شعر تربیت و تهذیب و تعمیم اخلاق کریمه است . ترانه روح افزای مهر و عاطفت و فضیلت است ؛ سرود بیداری و پرهیزگاری و رستگاری است . گمانم این است که اگر در دیوان خانم پروین امعان نظر کنیم ، در تشخیص مقام و ارزش وی معطل نخواهیم شد .
یکی از میراث شعر او این است که به کلی از تصنع لفظی و معنوی دور است ، و مطلقاً با ساختگی ها که در منظومات دیگران دیده می شود آشنا نیست و از بیان صریح عقیده خویش در مظاهر مختلفه بیم ندارد . در قصاید و تشلات و موضوعات تعاونی و اجتماعی همه جا این برتری و امتیاز نمایان است . هر خواننده با ذوق و هر ادیب دانشمند ، در نخستین مراجعه ملتفت می شود که این سخنان لطیف ، مولود فکری است آزاد وحساس و پرداخته طبعی است مبتکر و مستقل که از خوشامد گویی ، گریزان است و عزت نفسش تا حدی است که از درخت جهان نیز سایبانی می طلبد.(1)
آری ، پروین در گاه سخن سرایی ، با ادراکات لطیفه و صفای تخیل و ذوق ابداع ، پرنیانی بافته چنان ظرایف و رنگین و زیبا که به جرأت می توان گفت از نوادر و تقلیدناپذیر است .
هیچ شعر و قطعه ای در این دیوان نیست ، مگر این که با اسلوبی بدیع و فکری نو سروده شده است . به هر یک از این تمثیلات نظر کنیم ، می بینیم مشحون است به گوهر های گرانبهای پند و اندرز که همه بی استثناء در منتها درجه فصاحت و بلاغت است و بی مبالغه می گوییم که این زبان سعدی ، حافظ و سنایی است ، و آن که گفته است "درین کمند زمین ، گاه سعدی و گاه پروین به وجود می آید" بسی نیکو گفته است و حقیقتی را آشکار کرده است .
هر قسمت از گفتار خانم پروین دارای خصایصی است که از دیگری ممتاز و مستقل است . در قصاید ، سبک و اسلوب ناصرخسرو با آن توانایی استواری و شیوایی که اگر گوینده را نام نبرید ، مستمع مطلع شما آنها را از حکیم بزرگوار خواهد دانست . با این تفاوت که قصاید ناصر خسرو غالباً از پیچیدگی کلامی و اغلاق معانی بی بهره نیست و قصاید خانم پروین حائز مراتب انسجام و سلاست و وضوح معانی است . در مثنویات (( لطف حق )) ، (( معمار نادان )) ، (( نااهل )) ، (( تیمارخوار)) ، (( جولای خدا )) ، (( دزد قاضی )) ، (( دکان ریا )) و (( روح آزاد )) قوه بیان عرفانی مولانا جلال الدین رومی به خوبی پیداست . در قطعات دیگر ، اسلوب سنایی ، نظامی و سعدی آشکار است.
پروین آیینه تمام نمای زمانه خویش است که با سالوس و زهد ریایی ، ستم، سر ناسازگار دارد . در برابروضعیتی که برای زنان جامعه ما تحت عنوان ترقی و در واقع الیناسیون و خود باختگی پیش آمده بود خاموش نمی ماند و با نقل گذشته زن در ایران و نقد وضع امروز،وی به احیاء و معرفی ارزش های پاک انسانی و اسطوره های اخلاقی می پردازد.
خانم پروین اعتصامی نیز در آثار خود از اخلاق صحبت کرده است ، پند های اخلاقی در اشعار او به دو صورت آمده گاهی به طور مستقیم وبدون هیچ گونه واسطه ای انسان ها را به انجام کاری تشویق و یا از کار ی باز داشته و زمانی هم پند و اندرزهای اخلاقی را به صورت محاوره و گفتگو میان دو چیز همگون یا مکمل ، مانند گفتگوی نرگس و لاله ، برگ و درخت، بنفشه و باغبان ، نرگس و گل ، بلبل و گل ، ابر و گل ، تیر و کمان ، شانه و آیینه ، مرغ و دانه لعل ، یتیم و پیرزن ، پیرزن و دوک ، سوزن و نخ ، پایه و دیوار ، گل و آب روان ، گدا وحق ، گنجشگ و کبوتر یا آن که میان دو چیز متضاد مانند : گفتگوی عالم و نادان ، گلستان و برف ، گنج و درویش ، ماهی خوار و ماهی ، امید وناامیدی ، موی سیاه و سپید ، نهال و درخت خشک ، سگ و گربه ، تبرسپیدار بیان داشته است.
خانم پروین اعتصامی در اشعار اخلاقی خود انسان ها را تشویق به اعمالی چون پاکدلی ، نیکویی ، راستی ، عاقبت اندیشی ، معرفت ، رفعت ، بردباری ، قناعت ، تقوا ، تواضع ، توجه به مسکینان ، یتیم نوازی ، حقیقت بینی ، احقاق حق ، همت ، کار ، وقت ، فرصت می نماید و از اعمالی چون حرص ، آز ، ذات بد ، هوا و هوس ، ریاکاری ، نفس پرستی ، ظلم ، زورمندی ، خودبینی ، غفلت ، عیب جویی ، بد خواهی ، کاهلی ، باز می دارد و در مورد تمامی ارزش ها و ضد ارزش های یاد شده، اشعاری چند دارد که چون تمامی اشعار و ادبیات پرورده شده او در این مختصر نمی گنجد ، نمونه ای چند از این ابیات را باهم مرور می کنیم :
((ارزش ها))
پاک شو تا نخوری انده ناپاکی نیک شو تا ندهندت ببدی کیفر
بزرگان نلغزند در هیچ راه کز آغاز تدبیر پایان کنند
مرا افتادگی آزادگی داد نیفتاد آن که مانند من افتاد
وقت سخن مترس و بگو آن چه گفتنی است شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
((ضد ارزش ها ))
بشنو ز من، که ناخلف افتاد آن پسر کز جهل و عجب، گوش به پند پدر نداشت
آز و هوی که راه بهر خانه کرد سوخت از بهر خانهی تو نگهبان نمیشود
خون یتیم در کشی و خواهی باغ بهشت و سایهی طوبی را
مشو خودبین، که نیکی با فقیران نخستین فرض بودست اغنیا را
بیش از همه با خویشتن کند بد آن کس که بدخلق خواستار است
پی نوشت:
1- مطلع قصیده 41،چاپ سوم دیوان،ص 88،سطر9.
عبدالحسین توکلی طرقی
انتهای پیام/
نظر شما