«سمیرا غضنفریان» کاندیدای دکتری روان شناسی در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان با اشاره به ضرب المثل " دل به دل راه دارد" گفت: دو تفسیر می توان از این ضرب المثل داشت؛ تفسیر اول اینکه هر احساسی که به فردی داریم آن فرد هم عینا همان احساس را به ما دارد. یعنی اگر عاشق کسی هستیم یا از شخصی متنفر هستیم او هم عاشق ما است یا از ما تنفر دارد؛ لزوماً چنین اتفاقی نمی افتد. همانطور که همه ما در زندگیمان بارها خلافش را تجربه کرده ایم. که اگر چنین بود هیچ "عشق یک طرفه ای" وجود نداشت!
غضنفریان اظهار کرد: تفسیر دیگر از این ضرب المثل این است که وقتی ما نسبت به کسی احساس خاصی را تجربه می کنیم فرد مقابل مان از آن احساس آگاه می شود و میتواند به حس درونی ما نسبت به خود پی ببرد؛ این تعبیر می تواند به نحوی درست باشد به این صورت که وقتی ما نسبت به کسی احساس خاصی داریم آگاهانه سعی می کنیم به فرد مقابل احساسمان را انتقال بدهیم یعنی یا به زبان می آوریم یا با رفتارمان احساسمان را ابراز می کنیم و حتی اگر آگاهانه و به عمد چنین کاری را انجام ندهیم ناخودآگاه و نا آگاهانه چنین می کنیم؛ناخواسته و حتی شاید علیرغم میل باطنی مان.
وی ادامه داد: حتی زمانی که سعی داریم شخص مقابل از احساسمان بویی نبرد و سعی می کنیم بر خلاف احساسی که داریم رفتار کنیم و تظاهر به داشتن احساسی می کنیم که نداریم، زبان بدن ما احساس واقعی مان را برملا میکند و ممکن است شخص مقابل این نشانه ها را دریافت و به درستی تفسیر کند.
این روان شناس تصریح کرد: ارتباط کلامی همه و تنها شکل ارتباط ما با انسانهای دیگر نیست، پیام های غیرکلامی مانند آنچه زبان بدن ما به دیگران انتقال می دهد بخش مهمی از ارتباطاتمان را شکل می دهند و حتی در ارتباط کلامی ما نیز جدا از زبان و کلام "لحن کلام، آهنگ صدا و غیره" حاوی پیام های مهمی برای مخاطب هستند؛ مخاطب هم بخشی از این پیامها را آگاهانه و بخشی را ناخودآگاه دریافت می کند. این بخش از ارتباط نسبت به زبان، کمتر تحت کنترل ارادی انسان قرار دارد.
وی در مورد اینکه چرا عشق یک طرفه ایجاد می شود بیان داشت: به نظر می رسد پاسخ این پرسش تفاوت چندانی با پاسخ این سوال که چرا ما عاشق شخص خاصی می شویم، ندارد. این موضوع مسئله ای چند وجهی و پیچیده است و یک پاسخ ساده و مشخص که در مورد همه افراد صادق باشد وجود ندارد.
غضنفریان افزود: عوامل مختلفی در شکلگیری این مسئله نقش دارند؛ به عنوان مثال ادبیات ما مملو از داستانهای عاشقانه است. داستان های عاشقانه ای که قهرمان های آنها، عاشقان شیفته و دل سوخته ای هستند که در عشق به معشوق می سوزند و سراسر نیازند و معشوقشان سراسر ناز .
وی ادامه داد: در چنین فرهنگی، نقش عوامل فرهنگی در شکل گیری عشق یک طرفه را نمی توان نادیده گرفت. علاوه بر مسائل فرهنگی که بیتأثیر نیستند عوامل دیگری از جمله ویژگیهای شخصیتی فرد، تاریخچه زندگی از جمله تجربیاتی که پشت سر گذاشته، سبک فرزندپروری والدین، سبک دلبستگی افراد، محیطی که در آن پرورش یافته و رشد کرده اند از عواملی هستند که میتوانند در شکلگیری عشق یک طرفه تاثیر گذار باشند.
کاندیدای دکتری روان شناسی بیان داشت: هرچند همانطور که پیشتر اشاره شد پاسخ به این سوال پیچیده است و برای پاسخ دقیق باید هر فرد را به طور جداگانه بررسی کرد تا شاید بتوان پاسخ دقیقی به این سوال در مورد همان فرد داد، با این حال فرضیاتی در مورد این موضوع وجود دارد از جمله اینکه برونگرایی یا خجالتی بودن افراد می تواند منجر به شکل گیری عشق یک طرفه در آنها شود.
وی همچنین محرومیت های ارتباطی، مشکلات ارتباطی، مشکلات خانوادگی، ترس از شکست، کمبودهای عاطفی، تجربه شکست و تجربیات غم انگیز، محرومیت های عاطفی، طرحواره رهاشدگی، عزت نفس پایین، نداشتن دیدگاه و تصور درستی از عشق، طرحواره محرومیت هیجانی یا بت سازی از دیگران را متغیرهایی دانست که در شکل گیری عشق یک طرفه تاثیرگذارند.
غضنفریان گفت: به عنوان مثال در مورد ویژگی های شخصیتی، شخصیت های وابسته بیشتر مستعد گرفتار شدن در عشق های یک طرفه هستند یا افراد دارای "اختلال شخصیت مرزی" که بی ثباتی و ناپایداری های زیادی را تجربه می کنند و همه چیز را صفر و ۱۰۰ میبینند بیشتر ممکن است درگیر عشق های یکطرفه شوند.
وی اظهار کرد: به طور کلی انواع زنجیره های دلبستگی که در سالهای اولیه کودکی بین کودک و افراد مهم زندگی او شکل می گیرند می توانند کیفیت و نوع روابط عاطفی و عاشقانه فرد در سالهای بعدی زندگی را تحت تاثیر قرار دهند به عنوان مثال "سبک دلبستگی اجتنابی" یکی از این عوامل است.
این روان شناس در مورد این که چه واکنشی از عاشق و یا معشوق طبیعی و یا غیر طبیعی است بیان داشت: هر یک از ما ممکن است در برهه ای از زندگی خود درگیر عشقی یک طرفه شویم، خود عشق یک طرفه به خودی خود مشکلساز نیست به این معنی که هر کسی ممکن است زمانی به کسی علاقه مند شود که یا آن فرد علاقهای به او نداشته باشد یا از عشق او به خود بی اطلاع باشد.
وی افزود: پس تا این مرحله، اتفاق عجیب و غریب و غیر طبیعی نیفتاده است؛ اینکه فرد به این احساس چه واکنشی نشان می دهد، چگونه این عشق را مدیریت می کند، تحت تاثیر این احساس چگونه رفتار می کند و غیره مرز بهنجار یا نابهنجار بودن را مشخص میکند، زیرا اینکه ما چه احساسی داشته باشیم چندان تحت کنترل ما نیست.
غضنفریان ادامه داد: احساسات، خارج از کنترل ما هستند دکمهای که بتوانیم با آن احساسی را خاموش و روشن کنیم وجود ندارد، پس هر احساسی که تجربه می کنیم طبیعی است و بخشی از وجود بی همتای ماست؛ در حالی که همه هستی ما را تشکیل نمی دهد، اما آنچه با دست، پا و زبانمان انجام می دهیم تحت کنترل ماست.
وی اظهار کرد: زمانی که تحت تاثیر این عشق، به شکلی رفتار می کنیم که کارکردهایمان مختل می شود، برای خود و دیگران دردسر ساز می شویم و موجب رنج خود و یا دیگران می شویم، قادر به مدیریت و تنظیم احساساتی که تجربه می کنیم نیستیم، رفتار ما از حالت طبیعی و نرمال خارج شده و نیاز به مداخله و چاره جویی دارد.
این روان شناس گفت: اگر تحت تاثیر این عشق و به خاطر این عشق، دست از کار و زندگی شسته و صبح تا شب به معشوق فکر کنیم درحالی که جرأت ابراز علاقه و بیان عشقمان را نیز نداریم یا علیرغم توهین ها، بی توجهی ها و خیانت ها، در یک رابطه ی یک طرفه باقی بمانیم با این توجیه که دوستش دارم و می مانم و میسوزم و میسازم و واکنش هایی از این قبیل در واقع کارکردهای ما تحت تاثیر این عشق، مختل شده است.
وی ادامه داد: در مورد معشوق هم همین امر صدق می کند؛ اینکه چه واکنشی نسبت به ابراز عشق عاشق نشان می دهد، چه رفتاری با عاشق دارد، آیا از عشقی که نسبت به او ابراز شده سوء استفاده می کند یا نه، آیا توان رد کردن درست و اصولی عشقی که به او ابراز شده را بدون آسیب رساندن به خود و عاشق دارد؟ و غیره، عواملی هستند که مرز بهنجار از نابهنجار را مشخص می کنند.
غضنفریان یادآور شد: پس آنچه مشخص کننده ی طبیعی یا غیرطبیعی بودن رفتار عاشق یا معشوق است این است که واکنشهایش چگونه زندگی او و اطرافیان و معشوقش را تحت تاثیر قرار داده است، تحت تاثیر این احساسات چگونه رفتار می کند، چگونه خلق و خو، حال و احوالش را تحت تاثیر قرار داده است؛ به عنوان مثال آیا افسرده، گوشه گیر، منزوی و یا پرخاشگر شده؟ آیا توانایی کنترل و تنظیم هیجانات خود را دارد یا ندارد؟ آیا توان مدیریت این احساس و تصمیم گیری درست در مورد این مسئله را دارد یا نه؟ و غیره.
وی در مورد نقش اطرافیان فرد و روانشناس در این موضوع بیان داشت: قطعاً انتظار کمک حرفه ای و تخصصی از اطرافیان فرد نمی رود اما حمایت اجتماعی در این موضوع می تواند بسیار کمک کننده و موثر باشد اینکه فرد، افراد مطمئن قابل اطمینانی در کنار خود داشته باشد که بتواند با آنان درد و دل کند، افرادی که بدون قضاوت، بهردور از سرزنش و همدلانه به درد و دل عاشق گوش بدهند، رنجی که می برد را درک کنند و در گذر از این عشق اگر قرار بر گذر است او را همراهی کنند.
این روان شناس در مورد روش های به نوعی خود درمانی دردهای درونی ناشی از این عشق تصریح کرد: خود فرد در درجه اول باید با واقعیت روبهرو شود و همه چیز را همانگونه که هست بپذیرد. این موضوع شامل پذیرش تجربیات درونی از قبیل احساسات، افکار و حس های بدنی هم می شود. باید آنچه در حال تجربه آن هست را به گونهای اصیل و عمیق تجربه کند؛ نادیده گرفتن یا انکار آنچه در حال تجربه اوست، نادیده گرفتن و انکار درد و رنجی که می برد نه تنها مشکل را حل نمی کند بلکه می تواند آسیب را بیشتر کند.
وی اذعان کرد: تجربه اصیل احساس بحث مفصلی است اما به طور خلاصه فرد باید دست از سرزنش و قضاوت خود، افکار و احساساتش بردارد؛ جنگ با افکار و احساسات میتواند اوضاع را بدتر کند به جای آن، پذیرش و مشاهده افکار و احساسات و هر چه در حال تجربه آن است مثل میزبانی که از میهمان خود پذیرایی میکند با علم به اینکه این میهمان برای همیشه قرار نیست اینجا بماند، آمده و دیر یا زود خواهد رفت، میتواند به حل و فصل موضوع کمک کند. استفاده از تکنیک های "شفقت به خود" در کمک به تحمل رنجی که می برد می تواند موثر باشد.
غضنفریان عنوان کرد: بعد از پذیرش و تجربه اصیل آنچه در حال تجربه اوست گامهای دیگری وجود دارد که فرد می تواند قدم به قدم برای کمک به خود بردارد که در ادامه در چند اصل و به اختصار توضیح داده می شود.
وی اصل اول را "عزت نفس" دانست و گفت: عاشق در گام اول، دست از تلاش و دست و پا زدن برای به دست آوردن معشوق، برای جلب توجه معشوق برمیدارد. دست از خوار و ذلیل کردن خود مقابل معشوق بر می دارد. به عنوان مثال اگر فرد هم اکنون در یک رابطه یک طرفه است، دست از پیام دادن، غر زدن، شکایت کردن، ابراز علاقه، کادو دادن و ... برمی دارد.
کاندیدای دکتری روان شناسی اصل دوم را "اصل سرمایه گذاری" بیان کرده و ادامه داد: بعد از این که تلاش کردن را متوقف کرد، صبر میکند تا معشوق یک گام بردارد، یک گام عاشق بر می دارد و یک گام مشوق.
وی افزود: این اصل، سرمایه گذاری برابر است، صبر می کند تا معشوق تلاش و یا حرکتی برای حفظ رابطه انجام دهد، اجازه می دهد معشوق به او خدمت کند برای او کاری انجام دهد. یک اصلی در روابط عاطفی انسانها وجود دارد اینکه هر چه بیشتر معشوق بی محلی می کند عاشق مشتاق تر میشود، اما این عشق محصول شناخت نیست بلکه محصول بی محلی و بی اعتنای است.
غضنفریان با اشاره به اصل "حداقل تمایل" به عنوان اصل سوم گفت: در یک رابطه، کسی که رابطه برایش مهم نیست در موضع قدرت قرار دارد و کسی که رابطه برایش پر اهمیت است در موضع ضعف است. عاشق باید حس غنی بودن را در خود تقویت کند، عاشق باید به خود بگوید من غنی از عشق و محبت هستم اگر معشوق آمد می توانم او را از این عشق لبریز کنم و اگر نیامد درست است که به عشق او نیازمندم اما این نیاز از نوع نیاز به هوا و غذا نیست که بمیرم.
وی تاکید کرد: عاشق در خود حالت بی تمایلی و بی تفاوتی ایجاد می کند و سعی می کند بی تفاوت شود یعنی دائم، معشوق را پیگیری نمیکند، دائم او را در شبکه های اجتماعی رصد نمیکند. ایجاد بی تمایلی به تدریج و با سرمایهگذاری روی خود فرد شکل میگیرد؛ برای خود فعالیت های لذت بخش تدارک می بیند، اهدافش را مرور و بازبینی می کند، اولویت های جدیدی برای زندگی اش ترسیم می کند.
وی ادامه داد: اگر تا الان اولویت او معشوقش بود از الان به بعد اولویت او، خودش است هر چیزی که برایش مهم است (تحصیل، هنر، سلامتی و غیره) اولویتش می شود. و به طور کلی، عاشق تمرکزش را از معشوق به خود و فعالیت های معنی دار و ارزشمند زندگیش تغییر می دهد.
این روان شناس قانون چهارم را "قانون رهایش" عنوان کرد و بیان داشت: رها کن تا به دست آوری. هرچقدر به معشوق بچسبی او گریزان تر می شود. این اصل مکمل اصل قبلی یعنی "حداقل تمایل" است. در این مرحله عاشق باید برای خود برنامه های شخصی ترتیب دهد.
وی تصریح کرد: عاشق باید سعی کند در چیزی که برایش ارزشمند و معنی دار است تواناتر شود. مثلاً اگر علم برایش مهم است سعی کند هر روز دانشمند تر شود اگر سلامتی و ورزش برایش اهمیت دارند سعی کند هر روز سالم تر، خوش اندام تر و ورزشکارتر شود، اگر زیبایی برایش مهم است سعی کند هر روز زیباتر شود، درست برعکس عشاقی که در دام عشق گیر افتادند و هر روز نحیف تر و فرسوده تر می شوند.
غضنفریان یادآور شد: تا اینجا عاشق با رعایت این چهار اصل جلوی آسیب بیشتر عشق یک طرفه را می گیرد. رعایت این چهار اصل باعث می شود که عاشق، بیشتر دلباخته و عاشق معشوق نشود و بیشتر در بند عشق یک طرفه گرفتار نشود.
وی تاکید کرد: اصل پنجم این است که وقتی فردی درگیر یک رابطه یک طرفه است نباید رابطه جنسی برقرار کند زیرا در اثر این رابطه، هورمون هایی در بدن ایجاد می شود که وابستگی و دلبستگی را بیشتر می کند و از طرف دیگر معشوق به خواسته خود رسیده و نیازش برطرف می شود و دیگر انگیزهای برای حرکت و تلاش برایش باقی نمی ماند.
وی تاکید داشت: این گامها، گامهایی است که خود فرد برای کمک به خود می تواند بردارد اگر فرد ببیند که به تنهایی قادر به مدیریت این مسئله نیست بهتر است که از یک متخصص و روانشناس کمک بگیرد.
کاندیدای دکتری روان شناسی گفت: روانشناس در برداشتن این گامها به عاشق کمک می کند و با بررسی دقیق ماهیت و چرایی این عشق، به عاشق کمک می کند که از حقیقت این احساس آگاه شود و در مورد این مسئله تصمیم درست و منطقی بگیرد. روانشناس به عاشق کمک می کند از این مسیر، سریعتر و سالم تر عبور کند.
نظر شما