نوروز پیراهن انابی و دل سوخته ای که تا همیشه به یاد دارم

پیراهن انابی من در نوروز آن سال می توانست خاطره انگیزترین پیراهن عید برای یک دختر پنج شش ساله باشد اگر درست روز اول عید آن اتفاق نمی افتاد...

خبرگزاری شبستان: نوروزهر سالی را در دوران کودکی را با یکی از پیراهن‌هایم به یاد می‌آورم. نوروز پیراهن حریر، نوروز پیراهن دانتل صورتی...،چون مادرهرسال عید نوروز برای ما پیراهن نو می‌دوخت وما کلی با پوشیدن آن کیف می‌کردیم اما نوروز پیراهن انابی با خامه دوزی مشکی داستانی دیگر دارد.


اول صبح عید بود که مادر لباس من و خواهرم را تنمان کرد وگفت: شما خانه بمانید ما می‌رویم عید دیدنی و بعد می‌آییم دنبال شما تا به خانه یکی ازدوستان پدربرویم، وقتی آن‌ها رفتند من و خواهرم تنها ماندیم و از آنجایی که ما دو شب قبل به همراه پدر و مادرم رفته بودم شیشلیک بخوریم خواهرم گفت: مریم تا مامان و بابا می‌آیند بیا شیشلیک درست کنیم وسپس یک نان بربری را برش زد و بعد به من گفت: به این نان‌ها روغن بمال و بعد روی آن‌ها شکر بریز تا من شیشلیک درست کنم و بخوریم.


من بی‌خبرازهمه چیزباهمین پیراهن مهمانی که به رنگ انابی بود و با حاشیه های مشکی خامه دوزی شده تزیین شده بود ، نان را در دبه بزرگ روغن فرو می‌کردم و بیرون می‌کشیدم البته موقع فرو کردن نان از آنجایی که خودم هم قد و قامت چندانی نداشتم تا کمر در دبه روغن فرو می رفتم و بعد نان را بیرو می آوردم و روی آن شکر می‌پاشیدم غافل از اینکه تمام لباس عید من چرب و چیلی شده است.


آن روز عید وقتی مادرامد وحشت زده به من نگاه کردو گفت: این چه کاری است که با خودت کردی و محکم زد پس کله من! اما درد زمانی بیشتر شد که مادرم ادامه داد: حالا مریم خانم شما باید با این لباس چرب و چیلی به مهمانی بیایی و آن موقع بود که من شروع به گریه کردم.


مادرالبته بعد که دلش برای من سوخت ، لباس مرا شست و با یک اتوی قدیمی نیمه خشک آن را به تن من کرد اما لباس انابی من دیگر آن جلوه نداشت طوری که من هنوز بعد از 37 و 38 سال بعد از آن روز بوی سوختن دلم را حس می‌کنم ابا این وجود با آن لباس نیمه خیس هم وقتی به مهمانی رفتیم باز هم عید زیبا بود و به من خیلی خوش گذشت!.
 

پایان پیام/

کد خبر 117013

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha