حاجی فیروزه، سالی یه روزه

زبان شناسان فارسی بر این باورند که«حاجی فیروز» نماد نوروز از کلمه«دوموزی»گرفته شده که با سپری کردن فرآیند های واجی و جریان داشتن در جامعه مردسالار به فیروز وسپس به دلیل بستر دینی به حاجی فیروز تغییر کرده است.

به گزارش خبرنگار شبستان، مردمان روزگار ما در هرجای این کره خاکی روزها و ماه هایی از سال به نشان هایی توجه می کنند، که این نشانه ها ریشه در فرهنگ و تمدن آنها در طول قرون  متمادی دارند و هر کدام  از مناسک و مناسبت هایی را که به جا می آورند فلسفه ای دارد که باید با توجه به زیست و خواستگاه آنها مورد کاووش قرار گیرد و مردمان کهن دیار ما نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیستند، نوروز و مناسک آن هم از جمله این آیین ها هستند.

 

نمادهای نوروزی ایران هر کدام ریشه در فرهنگ  سه هزار ساله مردمی در فلات ایران دارد، شاید یکی از زیباترین ان نمادها را بتوان هرساله با نزدیک شدن به ایام نوروز در خیابان ها و کوچه پس کوچه های شهر یا پشت هر چراغ قرمز دید،  حاجی فیروز باشد، مرده سیاه چرده شده ای که لباسی قرمز رنگ بر تن و کلاهی دوکی شکل بر سر و دنبکی به دست دارد و اشعاری ضربی را به طرز نشاط آوری زمزمه می کند و رهگذران شهر را نوید بهاری دیگر می دهد، اگر آمدن نوروز را نتوان از ماهی های دربند آکواریوم ها فروشندگان سیار و یا حوضچه های موقت ماهی آنها و گل های سنبل لب خیابان دید حتما صدا و چهره حاجی فیروز نوروز را به یاد همگان می اورد

 

شیرین‌کاری و حرکات موزون حاجی فیروز در شهر مردم را گرد او جمع می کند و آنها همراه با او آمدن بهار با شادی سهیم می شود، اما هیچ فکر کرده اید چرا چهره حاجی فیروز سیاه است و لب او خندان و شما را به خنده می آورد و گاهی وادارتان می کند که همراه با او بشکنی هم بزنید و شعرهای زیبای او را زمزمه کنید، بعید می دانم به جز اسطوره شناسان کسی هم به ریشه آمدن حاجی فیروز در فرهنگ ایرانی دقت و توجه لازم را کرده باشد اما با این حال بد نیست بدانیم حاجی فیروز از کجا آمده و امروز سر هر چهار راه مردم را وجد می آورد.  بر اساس آنچه در اسطوره ها آمده دلیل سیاهی صورت حاجی فیروز بازگشت او از سرزمین مردگان است.

 

حاجی فیروز نیز همانند دیگر آیین های ایرانی ریشه در افسانه های کهن این سرزمین دارد و مردم ایران از بیش از سه هزار سال پیش، بهار را با آمدن مردی سیاه شده با لیاسی قرمز رنگ جشن می گرفته اند، خلاصه این افسانه به این شرح است : «ایشتر»، ایزد بانوی باروری و زایش در اساطیر بین النهرین، برای دیدن خواهر خود به جهان زیرین یا همان دنیای مردگان سفر می کند؛ ولی متوجه می شود که برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز می ایستد، کنایه از آغاز زمستان، و خدایان در صدد چاره جویی بر می آیند؛ سرانجام موفق می شوند آب زندگی را به دست آوردند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون سرای مردگان، ایشتر باید جانشینی بر گزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر شوهر نگون بخت خود «دو موزی» را که از بازگشت او ناخشنود بود، بر می گزیند. جامه سرخ به تن دوموزی می کنند، روغن خوشبو به تنش می مالند، نی لاجورد نشان به دستش می دهند و او را به جهان زیرین می کشانند. دوموزی ایزد نباتی است که با رفتنش به جهان زیرین گیاهان خشک می شوند. پس چاره چیست؟ خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر می برد تا برادرش به روی زمین باز آید و گیاهان جان بگیرند. بنا بر نظر زبان شناسان و اسطوره شناسان ادب پارسی کلمه دوموزی در گذرگاه قرن ها با سپری کردن فرآیند های واجی و جریان داشتن در جامعه مردسالار به فیروز، اسمی مردانه  و سپس به دلیل بستر دینی و مذهبی جامعه به حاجی فیروز تغییر نام داده است.
 

شنیدن و خواند اشعاری که حاجی فیروز با فیگورهای مخصوص خودش آنها را بر زبان جاری می کند، برای همه جالب باشد و حس نوستالوژی نوروز آباء و اجدادی را در نهانمان زنده می کند که ما ایرانی هستیم و این هم آییینی از آیین های نیاکانمان است که باید پاسش داشت، یادمان بماند که این آیین در طول قرون متمادی نسل به نسل و  سینه به سینه به مارسیده و امروز امانتی است که باید برای نسل بعد برجای بماند.

 

شعرهای حاجی فیروز
حاجی فیروزه،
سالی یه روزه،
همه می‌دونن،
منم می‌دونم،
عید نوروزه.
ارباب خودم سامالا علیکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نیگا کن،
ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی،
ارباب خودم چرا نمی‌خندی؟
بشکن بشکنه بشکن،
من نمی‌شکنم بشکن،
اینجا بشکنم یار گله داره،
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره

 
پایان پیام/ 

کد خبر 115649

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha