خبرگزاری شبستان،جهان اسلام: دو سال از ترور «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در حمله پهپادی آمریکا به فرودگاه بغداد می گذرد.
سلیمانی طی فعالیت های بی وقفه خود در خاورمیانه به یک قهرمان محلی در برابر هژمونی غرب در منطقه تبدیل شد، که عامل اصلی مقاومت برای حوزههای شیعه گسترده در سراسر ایران، عراق، سوریه، لبنان، افغانستان، یمن و غزه بود.
اما او همچنین از شکاف فرقه ای عبور کرد و حمایت قابل توجهی از کردها و سایر سنی ها به دست آورد به طوری میلیونها نفر به خیابانهای تهران و زادگاهش کرمان آمدند تا پیکر او را تشییع کنند.
اما آیا ترور او چشم انداز استراتژیک خاورمیانه را به طور قابل توجهی تغییر داده است؟ آیا حذف او هدفی را که از سوی آمریکا و رژیم صهیوینستی تصور شده بود محقق کرده است؟
بر اساس گزارش ها در حال حاضر اطلاعات بیشتری در مورد این ترور منتشر شده است. در آن زمان، دولت «دونالد ترامپ » مدعی شد که سلیمانی برای جلوگیری از حمله بزرگی که او در حال برنامه ریزی بود، کشته شد اما اکنون این موضوع رد شده و مشخص شده است که هیچ تهدید قریبالوقوعی از سوی ایران علیه پرسنل آمریکایی در منطقه برای توجیه حمله انجام شده در بغداد در 3 ژانویه 2020 وجود نداشت.
اخیرا ترامپ به نقش رژیم صهیونیستی در پشت تصمیم خود برای حذف استراتژیست ارشد ایرانی اشاره کرده و به صراحت اضافه کرده است که اسرائیلی ها بسیار مایلند که با ایران بجنگند.
اگرچه بیانیه ترامپ در این باره مبهم بود، اما سرلشکر «تامیر هیمن» رئیس سابق اطلاعات نظامی اسرائیل نقش اسرائیل در این قتل را به صراحت تایید کرد.
اگر اورشلیم در آن زمان امیدی برای محافظت از خشم تهران ایجاد کرده بود، سخنان ترامپ و هیمن آن را از بین برده است و حالا تصمیم گیرندگان اسرائیلی باید در نظر داشته باشند که همانطور که قبلا مشاهده شد، واکنش تهران به قتل سلیمانی ممکن است سال ها طول بکشد تا آشکار شود.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر وقت اسرائیل، فکر میکرد در سال 2018 ترامپ را برای خروج از توافق هستهای ایران، برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) زیرکانه ترغیب میکند و همچنین بر این اعتقاد بود که برد بزرگ یبرای دست داشتن در ترور سردار سلیمانی داشته است اما اکنون روشن شده است که هیچ یک از این تصمیمات در خدمت منافع ملی اسرائیل نبوده است.
تا آنجا که به چشمانداز استراتژیک منطقه مربوط میشود، جای تردید است که موقعیت نسبی اسرائیل یا آمریکا بهبود یافته باشد. درست است، اسرائیل سیاست تعامل با برخی از کشورهای عربی انجام داده است که نتایج اقتصادی قابل توجهی به خصوص با امارات به همراه داشته است.
تحولات مهمی نیز در رابطه با بحرین و مراکش در راه است، اما هنوز زود است که بگوییم آیا آنها تأثیر راهبردی خواهند داشت یا خیر. تا زمانی که عربستان سعودی، جواهری در تاج عادی سازی اسرائیل با جهان عرب، به توافقات ابراهیم بپیوندد، قضاوت همچنان معلق است.
از سوی دیگر و با گسترش چشم انداز، تحولات مهم دیگری نیز رخ داده است:ایالات متحده به طرز تحقیرآمیزی از افغانستان خارج شده است و بازی را در آسیای مرکزی باخته است و پیامدهای بالقوه جدی در آسیای غربی نیز خواهد داشت. پارلمان عراق به خروج کامل آمریکا از این کشور رای داده است. دولت سوریه تسلط خود را بر بخش مفید کشورش حفظ کرده و تثبیت می کند، زیرا رهبران عرب که زمانی متخاصم بودند اکنون به طور فزاینده ای به دمشق بازگشته اند و حزب الله همچنان بر چشم انداز سیاسی لبنان تسلط دارد.
علاوه بر این، حوثیهادر آستانه پیروزی در شهر استراتژیک مارب، یکی از مهمترین پایگاههای سعودی در این کشور هستند. حماس همچنان غزه را در دست دارد و اسرائیل در بهار گذشته برای اولین بار در تاریخ خود شاهد بود که شهروندان عرب در کنار فلسطینیها در خیابانهای اورشلیم تظاهرات میکردند و این احساس وحشتناکی از یک جنگ داخلی احتمالی در داخل کشور را به جای گذاشت.
اگر مقامات پشت ترور سلیمانی روی بازدارندگی ایران شرط بندی کرده بودند، اشتباه محاسباتی کرده بودند و بمباران پایگاه آمریکایی الاسد در عراق این را ثابت کرد؛ حمله ای بسیار مخرب و دقیق تر از آنچه در ابتدا تصور می شد.
علاوه بر این، جنگ دریایی آمریکا و اسرائیل علیه تهران با هدف توقف عرضه نفت به سوریه، اکنون پس از اقدامات تلافی جویانه ایران متوقف شده است و در نهایت، تیم جدید ریاست جمهوری ایران در حال تغییر نگرش کشور به مذاکرات هسته ای است، زیرا به طور معمول هرگونه فشار غرب علیه آن را نادیده می گیرد.
سلیمانی در حقیقت نماینده یک گفتگوی قابل اعتماد برای فراخوانی برای کاهش تنش در لحظات بحران بود.
در منطقه ای که بسیار ناپایدار است، کانال های ارتباطی امن و محرمانه باید حفظ شودو قاسم سلیمانی در پویایی بسیار پیچیده و بسیار ظریف منطقه استاد بود. اقتدار او و همچنین توانایی او در ارائه مؤثر و سریع هر پرونده ای به تصمیم گیرندگان اصلی خود در تهران بلامنازع بود به طوری که می توان گفت جای خالی او هنوز پر نشده است.
به هر حال هر عقل سلیم در دنیای پنهان اطلاعات و جنگ نامتقارن در خاورمیانه می گوید که فردی به مهمی سلیمانی نباید حذف می شد. ارزش ذاتی او در حفظ ثبات و در اجتناب از محاسبات نادرست بر هر گونه منافعی که می تواند از مرگ او ناشی شود، برتری داشت.
فقط افراد نوپایی مانند ترامپ، یا اسرائیلیهایی که علاقه کوتاهمدت به تولید مناقشه دارند ، میتوانند تا این حد پیش بروند و اگر قصد آنها عقب راندن ایران بوده است، به شدت شکست خورده اند.
به گفته ژنرال کنت مککنزی از آمریکا اکنون توان استراتژیک ایران بیشتر شده است .
او در این باره می گوید: ایران به قابلیتی دست یافته است که میتواند موشکهای بیشتری از آنچه دشمنانش میتوانند ساقط یا منهدم کنند شلیک کند، که کنترل یا شکست آن را بسیار دشوار میکند.
مهم نیست که اسرائیلیها چند بار با خرابکاری و کشتار دانشمندان ایرانی تصمیم داشت اند در برنامه هستهای ایران اختلال ایجاد کننند ، مهم اینجاست که تحقیقات و توسعهای که ایران در دو سال گذشته به دست آورده است، قابل برگشت نیست.
کشتن قاسم سلیمانی باید بسیار وسوسه انگیز بوده باشد، اما گاهی اوقات، به خصوص در خاورمیانه، گزینه وسوسه انگیزتر لزوما بهترین گزینه نیست.
نظر شما