از دبستان بیجارسر تا کتاب سوم ابتدایی/ حسن امیدزاده در وادی خاموشان امیدمحله

درس ششم مقطع سوم ابتدایی، درباره چهار تن از فداکاران این مرز و بوم است. یکی از آنها حسن امیدزاده، معلم فداکار روستای بیجارسر شفت است که دانش آموزان گرفتار شده در آتش بخاری نفتی را نجات داد ولی خودش بشدت آسیب دید.

خبرگزاری شبستان_رشت، مهری شیرمحمدی؛ درب چوبی کلاس با غژ غژی گشوده و معلم وارد کلاس سوم شد. پشت میز نشست و خطاب به دانش آموزان گفت: کتاب فارسی خود را باز کنید تا درس ششتم را بخوانیم. معلم شروع به خواندن عنوان درس کرد: «فداکاران» و ادامه داد: امروز قرار است درباره فداکاری چهار تن از هموطنانمان بخوانیم و شروع کرد به قرائت و در انتهای متن درس خواند: «حسن امیدزاده، معلم فداکاری است که در یک واقعه آتش‌سوزی، جان دانش‌آموزان را نجات داد. وقتی بخاری کلاس آتش گرفت و دانش‌آموزان در شعله‌های آتش گرفتار شدند، این معلم شجاع و فداکار گیلانی، جان خود را به خطر انداخت. تعدادی از دانش‌آموزان را نجات داد و خود در آتش سوخت. گرچه زنده ماند، اما نشان سوختگی که نشانه‌ی افتخار اوست، برای همیشه بر بدنش باقی ماند.»

 

معلم ادامه داد: بچه ها «حسن امیدزاده» معلم همین مدرسه بود. وقتی بخاری نفتی کلاس آتش گرفت، آقای امیدزاده اول به فکر نجات دانش آموزانش بود. به دلیل همین فداکاری، نام مدرسه را به «حسن امیدزاده» تغییر داده اند. سکوت بر دبستان حسن امیدزاده در روستای بیجار سر شهرستان شفت، حکمفرماست.

اینجا در مدرسه ابتدایی روستای «بیجارسر» خبری از هیاهوی دانش آموزان نیست. اگرچه به‌خاطر شیوع ویروس کرونا، کلاس‌ها مجازی برگزار می شود، ولی نام حسن امیدزاده هرساله توسط دانش آموزان ایران تکرار می شود. معلم فداکاری که از اثرات همان واقعه تلخ در ۲۸ تیرماه سال ۱۳۹۱، از دنیا رفت.

 

روزی که قصد کردم بر سر مزارش بروم، فصل کار و آماده سازی بجارها برای کاشت خزانه برنج بود. به شهرستان شفت، بخش احمدسرگوراب می روم، در ابتدای بلوار اصلی شهر، سردیس حسن امیدزاده نصب شده است. رنگ و روی سردیس رفته است. بعد گذر از روستاهای بداب و پلنگ پشت، به سمت دهستان« چوبر» می روم، در دو راهی که به امامزاده ابراهیم و اسحاق می رود، مسیر امامزاده اسحاق را ادامه می دهم و از زیر کانال آبی که با ستون های بلند آب را به شالیزارها می رساند، عبور می کنم.

 

از شکاف کانال، آب زیادی از بالا به جاده می ریزد. همان آبی که شالیزارهای تشنه منتظر آن هستند و انگار کسی جلوی هدررفت آن را نمی گیرد. زیبایی شالیزارهای پلکانی مسیر، باعث غفلت من نمی‌شود. تابلوی کوچک و رنگ و رورفته ای کنار جاده نصب شده است. جاده اصلی به امامزاده اسحاق می رود و جاده فرعی و باریک به بیجارسر. جوانی با پای گل آلود و گرباز به دوش، نهر اطراف شالیزار را تمیز می کند. از او آدرس مزار معلم فداکار محله را می پرسم. می گوید: خیلی راه مانده. بعد از تابلوی روستای بیجارسر، باید به سمت مسجد جامع امید محله بروی. سرراهت در جاده آسفالته، بعد از مسجد یک دبستان هست که به نام حسن امیدزاده نامگذاری شده حواست باشد از مدرسه پایین تر است.

به مسجد امید محله می رسم، با شیروانی سبزرنگ و دربی که قفل زده اند. کمی پایین تر، گورستان امید محله است. در گورستان دنبال مزار معلم فداکار می گردم و یک به یک نوشته سنگ مزار ها را می خوانم. بر سنگ سیاه و ایستاده ای نامش حک شده است.

 

حسن امید زاده در سایه سار درخت تنومند زبان گنجشک آرمیده بود. اگرچه ظهرگاه بود و آتش خورشید شراره می کشید، اما سردی خاک، تن تاول زده معلم فداکار را مرهم شده بود. از گل های ارکیده روی مزار می‌شد فهمید که در سالروز پاسداشت مقام معلم، آقا معلم فداکار روستا فراموش نشده است. نمی دانم ردی از دانش آموزان محله بود یا خانواده اش.

سنگ قبر سیاه او، نشانی از دود و آتش نداشت و تصویر حک شده بر سنگ ایستاده، روزگار سرزندگی حسن امید زاده را نشان می داد، متفاوت با آنچه در فضای مجازی از امیدزاده دیده بودم. تصویری که هنوز جراحات سوختگی بر تن و صورتش نقش نبسته بود. اگرچه وداع با معلم فداکار در ۲۸تیرماه ۱۳۹۱ بود، اما فداکاری اش برای نجات جان دانش آموزان روستا جاودانه مانده است.

 

یکی از اهالی محله، برای خفتگان گور، زیرلب فاتحه می خواند و در پاسخ پرسش من، واقعه ۲۴ سال پیش محله را اینگونه یادآوری می کند: «آن سال زمستان سختی بود، سال ۱۳۷۶. بخاری مدرسه نفتی بود و خدابیامرز امیدزاده فقط ۴۳سال سن داشت. وقتی بخاری نفتی آتش می گیرد، بچه ها در میان آتش و دود همه هراسان و سراسیمه می شوند. امیدزاده همه بچه ها را از آتش نجات داد ولی خودش از ناحیه سر و گردن و دست هایش بشدت سوخت. بعد از آن چندین بار عمل جراحی کرد ولی بدن سوخته مثل اول نمی شود. عوارض سوختگی همشه آدم را اذیت می کند. خدا رحمتش کند، سرآخر از درد و رنج راحت شد.

کد خبر 1054840

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha